کلمه جو
صفحه اصلی

نسیم


مترادف نسیم : باد، بوی خوش، صبا، نفس، وزش

برابر پارسی : باد خنک و آرام

فارسی به انگلیسی

breeze, [lit.] zephyr


breeze, zephyr, [lit.] zephyr, waft

breeze, waft, zephyr


فارسی به عربی

نسیم , نفس , هواء

عربی به فارسی

بادشمال ياشمال شرقي , بادملا يم , نسيم , وزيدن (مانند نسيم)


فرهنگ اسم ها

اسم: نسیم (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: nasim) (فارسی: نَسيم) (انگلیسی: nasim)
معنی: باد ملایم و خنک، بوی خوش، باد بسیار آرام، ( در عرفان ) تجلی جمالی الهی و رحمت متواتر و نفس رحمانی را گویند

(تلفظ: nasim) (عربی) باد ملایم و خنک ، باد بسیار آرام ؛ (در قدیم) بوی خوش ؛ (در عرفان) تجلی جمالی الهی و رحمت متواتر و نفس رحمانی را گویند .


مترادف و متضاد

باد، بوی‌خوش، صبا، نفس، وزش


airflow (اسم)
وزش، جریان هوا، نسیم

flatus (اسم)
وزش، نسیم، دم، نفخ، باد شکم، گاز شکم

air (اسم)
هوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما

breeze (اسم)
نسیم، روح، باد ملایم، باد شمال یا شمال شرقی

breath (اسم)
نسیم، نفس، رایحه، دم، نیرو، جان

waft (اسم)
نسیم، اهتزاز، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم

light air (اسم)
نسیم، باد آهسته و ملایم

zephyr (اسم)
نسیم، باد مغرب، باد صبا، باختر باد، نسیم باد مغرب

فرهنگ فارسی

بادملایم، هوای خنک، جریان ضعیف هواکه جهت وزش آن، درمواقع مختلفه تغییرمیکندمانندنسیم خشکی، هنگام شب بسمت دریاوبالعکس
۱ - بادملایم وخنک .توضیح بادملایم و مفرح جریان ضعیف وخنک هوادرفصول گرم جریان ضعیف ومطبوع هوا.۲ - بوی خوش : یاسمن بادراسپردنسیم که بدان مفخرکبارسپار. ( عثمان مختاری .چا.همائی ۵۵۹ ) عطربر آتش نهندفوایدنسیم آن بدیگران رسد وجرم اوسوخته شود. یانسیم انحراک .دارای حرکت وجنبش نسیم : طینت آبست وخاک ذات شریف تولیک خاک نسیم انحراک باداثیرالتهاب . ( اثیر.المعجم .چا.۲۳۶:۱ ) توضیح انحراک ازماده حرکت درلغت نیامده یانسیم بهشتی .۱ - بادبهشتی .۲ - ( استعاره تهکمیه ) دودتریاک .
بداق بیگ شاملوی استر آبادی متخلص به نسیم از شعرای قرن یازدهم از ملازمان حسین قلی خان حکمران هرات و معاصر با نصر آبادی است در جوانی به اصفهان درگذشت و در مزار بابا رکن الدین دفنش کردند ٠ مولف روز روشن او را در معما گوئی ماهر دانسته است ٠

بادی که سرعت آن بین 2 تا 13/5 متر بر ثانیه باشد


فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) باد خُنَک و ملایم .

لغت نامه دهخدا

نسیم . [ ن َ ] (اِخ ) اصغرعلی (خان ) شاه جهان آبادی . از پارسی گویان هند است . مؤلف صبح گلشن این بیت را به نام او ثبت کرده :
اشکم غبار شسته ز دامان خاطرش
بیهوده نیست گریه ٔ بی اختیار من .
رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 516 و فرهنگ سخنوران ص 601 شود.


نسیم . [ ن َ ] (اِخ ) بداق بیگ شاملوی استرآبادی ، متخلص به نسیم . از شعرای قرن یازدهم و از ملازمان حسین قلی خان حکمران هرات و معاصر با نصرآبادی است . در جوانی به اصفهان درگذشت و در مزار بابارکن الدین دفنش کردند. مؤلف روز روشن او را در معماگوئی ماهر دانسته است .
او راست :
خموشی فیض ها دارد سخن پرداز میداند
نخستین آنکه ساکت هیچگه ملزم نمی گردد.
دست گل چیدن کس نیست در اندیشه ٔ ما
غنچه ٔ ناخن شیر است گل بیشه ٔ ما.

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 43).


و رجوع به نگارستان سخن ص 120 و روز روشن چ تهران ص 818 شود.

نسیم . [ ن َ ] (ع اِ) باد نرم . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از صراح ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). دم باد. (منتهی الارب ). بادخوش . (دستوراللغة) (زمخشری ) (دهار). اول بادی که وزیدن گیرد. (از صراح ). باد خنک . هواء بارد. (از بحر الجواهر). اول هر باد. نفس باد. (یادداشت مؤلف ). آغاز هر بادی پیش از آنکه شدت گیرد. (از اقرب الموارد).باد ملایمی که نه درختی را به حرکت درآورد نه اثری را محو کند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و با لفظآمدن و پیچیدن و جستن و جهیدن و رمیدن و روفتن و گسستن و وزیدن مستعمل است و بی ادب و خوش نشین و آشنارو از صفات او [ نسیم ] است . (از آنندراج ) :
دم پادشاهان امید است و بیم
یکی را سَموم و یکی را نسیم .

اسدی .


عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم .

ناصرخسرو.


وقت آن است که از خواب جهالت سر خویش
برکنی تا به سرت بر وزد از علم نسیم .

ناصرخسرو.


و چون به زمین آمد اگر دستی نرم بر وی نهند یا نسیمی خنک بر وی وزد درد آن با پوست باز کردن برابر باشد. (کلیله و دمنه ).
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دود از سَموم غصه به گلشن درآورم .

خاقانی .


ای به نسیمی عَلَم افراخته
پیش غباری عَلَم انداخته .

نظامی .


- خوش نسیم :
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشوراست .

حافظ.


- عذرانسیم :
خاقانییم سوخته ٔ عشق وامقی
عذرانسیمی از بر عذرا به مارسان .

خاقانی .


- نسیم باد :
نسیم باد به اعجاز زنده کردن خاک
ببرد آب همه معجزات عیسی را.

انوری .


- نسیم باد صبا :
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.

حافظ.


- نسیم برکات :
دایم از باغ بقای تو رساد
به همه خلق نسیم برکات .

خاقانی .


- نسیم بهشت :
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت .

حافظ.


- نسیم درد :
گلشن نسیم درد زند بر دماغ ما
دیدار لاله تازه کند زخم داغ ما.

طالب (از آنندراج ).


- نسیم زلف :
چو نسیم زلفش آید عَلَم صبانجنبد
چو فروغ رویش آید سپه سحر نیاید.

خاقانی .


- نسیم سحر :
پیام دوست نسیم سحر دریغ مدار
بیا ز گوشه نشینان خبر دریغ مدار.

خاقانی .


ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ؟
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟

حافظ.


- نسیم سحری :
ای نسیم سحری بندگی ما برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم .

حافظ.


- نسیم شمال :
تا در آن اوج برکشد پر و بال
پرورش یابد از نسیم شمال .

نظامی .


خوش خبر باشی ای نسیم شمال
که به مامیرسد نوید وصال .

حافظ.


- نسیم صبا :
بار دگر گر به سر کوی دوست
بگذری ای پیک نسیم صبا.

سعدی (طیبات ).


مرد باید که بوی داند برد
ور نه عالم پر از نسیم صباست .

؟


- نسیم صبح :
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زآن خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست .

حافظ.


- نسیم عدل :
از نسیم عدل او هر پنج وقت
چار ملت را امان بینی به هم .

خاقانی .


- نسیم عنایت :
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطره ای در کار او کن .

نظامی .


- نسیم غنچه :
ز انگشتم نسیم غنچه ٔ فردوس می آید
نمی دانم سحر بند گریبان که واکردم .

طالب (از آنندراج ).


- نسیم قدس :
زآن نخل خشک تازه شود کز نسیم قدس
چون مریم است حامله تن دختر سخاش .

خاقانی .


- نسیم قهر :
تا نسیم قهر او بر عرصه ٔ عالم وزید
نیست از ظالم نشان مانند عقرب در شتا.

شفیع اثر (از آنندراج ).


- نسیم کعبه :
گر در سَموم بادیه ٔ لا تبه شوی
آرد نسیم کعبه ٔ الااللهت شفا.

خاقانی .


- نسیم مغفرت :
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
آتشی را از أنا گفتن پشیمان دیده اند.

خاقانی .


- نسیم وصل :
گرچه شب ها از سَموم آه تب ها برده ام
از نسیم وصل مهر تب نشان آورده ام .

خاقانی .


|| چیزی که بوی خوش دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به ترکیبات ذیل معنی قبلی و نیز رجوع به معنی بعدی شود. || بوی خوش . (فرهنگ خطی ). بو. رایحه :
از گیسوی او نسیم مشک آید
وززلفک او نسیم نسترون .

رودکی .


به درگاه بردند چندی صلیب
نسیم گلان آمد و بوی طیب .

فردوسی .


از بوی بدیع و از نسیم خوش
چون نافه ٔ مشک و عنبر تری .

فرخی .


راست آن را ماند که عطر بر آتش نهند و فواید نسیم آن دیگران را رسد. (کلیله و دمنه ).
ای تازه گلبنی که شکفتی به ماه دی
با این نسیم خوش ز گلستان کیستی ؟

خاقانی .


به امید تو بسا شب که به روز کردم از غم
تو چرا نسیمت از من به سحر دریغ داری ؟

خاقانی .


اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی
به امید وصل جان را خط جاودان فرستی .

عطار.


ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کآن بوی شفابخش بود دفع خمارم .

حافظ.


به بوی زلف تو گر خاک می زنم به مشام
نسیم می شود و در دماغ می پیچد.

طالب (از آنندراج ).


|| جان . (منتهی الارب ). روح . (اقرب الموارد)(المنجد). رَوح . (یادداشت مؤلف ). || خوی . (منتهی الارب ). عرق . (اقرب الموارد) (المنجد). || قوت . صلابت . گویند: اًن ّ فلاناً لباقی النسیم ؛ أی باقی القوة و الصلابة. (اقرب الموارد). || (ص ) به معنی خوبروی نیز آمده است . (فرهنگ خطی ) :
شفیع مطاع نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم .

سعدی .


|| (مص ) سخت وزیدن باد. (منتهی الارب ). نسم .نسمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). جنبیدن باد. هبوب . (از اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نسم شود. وزیدن . (از آنندراج ). وزیدن باد. (تاج المصادر بیهقی ). || در اصطلاح صوفیان ، وزیدن باد عنایت باشد.

نسیم. [ ن َ ] ( ع اِ ) باد نرم. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( از صراح ) ( از منتخب اللغات ) ( آنندراج ). دم باد. ( منتهی الارب ). بادخوش. ( دستوراللغة ) ( زمخشری ) ( دهار ). اول بادی که وزیدن گیرد. ( از صراح ). باد خنک. هواء بارد. ( از بحر الجواهر ). اول هر باد. نفس باد. ( یادداشت مؤلف ). آغاز هر بادی پیش از آنکه شدت گیرد. ( از اقرب الموارد ).باد ملایمی که نه درختی را به حرکت درآورد نه اثری را محو کند. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). و با لفظآمدن و پیچیدن و جستن و جهیدن و رمیدن و روفتن و گسستن و وزیدن مستعمل است و بی ادب و خوش نشین و آشنارو از صفات او [ نسیم ] است. ( از آنندراج ) :
دم پادشاهان امید است و بیم
یکی را سَموم و یکی را نسیم.
اسدی.
عارف حق شدی و منکر خویش
به تو از معرفت رسید نسیم.
ناصرخسرو.
وقت آن است که از خواب جهالت سر خویش
برکنی تا به سرت بر وزد از علم نسیم.
ناصرخسرو.
و چون به زمین آمد اگر دستی نرم بر وی نهند یا نسیمی خنک بر وی وزد درد آن با پوست باز کردن برابر باشد. ( کلیله و دمنه ).
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دود از سَموم غصه به گلشن درآورم.
خاقانی.
ای به نسیمی عَلَم افراخته
پیش غباری عَلَم انداخته.
نظامی.
- خوش نسیم :
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشوراست.
حافظ.
- عذرانسیم :
خاقانییم سوخته عشق وامقی
عذرانسیمی از بر عذرا به مارسان.
خاقانی.
- نسیم باد :
نسیم باد به اعجاز زنده کردن خاک
ببرد آب همه معجزات عیسی را.
انوری.
- نسیم باد صبا :
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.
حافظ.
- نسیم برکات :
دایم از باغ بقای تو رساد
به همه خلق نسیم برکات.
خاقانی.
- نسیم بهشت :
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت.
حافظ.
- نسیم درد :
گلشن نسیم درد زند بر دماغ ما
دیدار لاله تازه کند زخم داغ ما.
طالب ( از آنندراج ).
- نسیم زلف :
چو نسیم زلفش آید عَلَم صبانجنبد

فرهنگ عمید

۱. جریان ضعیف هوا که جهت وزش آن در مواقع مختلف تغییر می کند مانند نسیم خشکی هنگام شب به سمت دریا و نسیم دریا هنگام روز به جانب خشکی، هوای خنک، باد ملایم.
۲. [قدیمی] بوی خوش.

دانشنامه عمومی

نسیم (فیلم). نسیم فیلمی از پرویز شهبازی و ساخت سال ۱۳۹۴ است.

نرمباد.


فرهنگستان زبان و ادب

{breeze} [علوم جَوّ] بادی که سرعت آن بین 2 تا 13/5 متر بر ثانیه باشد

واژه نامه بختیاریکا

دمشت؛ لِبگِشت؛ دَمِشت

جدول کلمات

باد

پیشنهاد کاربران

نام شبکه ای در صدا و سیما - سر واژه ی : ن ( نشاط ) ، س ( سرگرمی ) ، ی ( یادها ) ، م ( مسابقه ) !
نسیم نماد انسان های:
آزاده، سرافراز، بالنده - شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا -
با اصالت، اصیل، ریشه دار، تبارمند، بزرگوار و. . .

ن: بعنوان پسوندها رنگن ( رنگین )
سیم: نقره
نسیم:نقره ی رنگین
تلگرام ENGGH1984

ائسماق در ترکی به معنی وزیدن باد هست و ائسیم به معنی یکبار وزیدن باد ، کلمه نسیم به احتمال زیاد کلمه ای ترکی به معنی یکبار وزیدن باد می باشد و معرب ائسیم است

فعل ائسماق در ترکی به معنی وزیدن باد می باشد و ائسیم به معنی یک بار وزیدن باد از فعل ائسماق مشتق می شود احتمالا نسیم واژه ای ترکی به معنی یکبار وزیدن باد و معرب ائسیم است

در پارسی " افشنگ "

به کوردی=شنه

نسیم یعنی عشق
نسیم را باید از چشم من دید تا فهمید

نسیم یعنی عشق یعنی زندگی دوباره

بە کوردی شنە
باد نسیم= شنەبا

بادی ملایم و خنک.
بادی آرامش بخش مانند وزش باد ساحل دریا.
همچنین میتوان گفت یکی از اسم های دخترانه هم هست.

من از هرکی میپرسم میگه نسیم یه اسم فارسی هست
ولی عربی زدید.

نسیم یعنی مهربانی لطافت آرامش

نسیم= بادی آرام که مانند نسیم است.

معنی واقعی نسیم یعنی باد ملایم اما به نظر من نسیم یعنی بی نهایت احساس یعنی بانمک بودن یعنی عاشق بودن یعنی بی نظیر بودن

نسیم معرب از " اَسیم" واژه ای ترکی به معنی باد ملایم ( وزش ) و شروع وزش باد.
این واژه در دیوان لغات الترک هم بصورت əsin یا əsim آمده است. مثال از دیوان:
əsim əsdi: نسیم وزید.
əsmək: وزیدن، وزش
"باد" را در ترکی: Yel و T�pi گویند. مثال از دیوان:
Yel Yelpirdi: باد وزیدن گرفت.
در زبان ترکی هر واژه فعل خودش را میسازد مثل :
Qapı Qapıldı: در بسته شد.
Bağ Bağıldı: بند بسته شد.

منبع: "دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری

نسیم یعنی عشق ، یعنی همیشه عاشق


واژه نسیم به معنای باد خنک و ملایم است و ریشه عربی دارد


باد ملایم

باد خنک
وملایم

نسیم ریشه ای عربی دارد و بمعنی وزش باد ملایم از سمت دریا به سمت ساحل است! معنی دیگرش هم وزش ملایم باد. . . .
اعراب برای اسم مذکر نسیم و برای اسم مونث از نسیمه استفاده می کنند.
ترکها بهش ایاز و در فارسی تات هم ایاز گفته می شود که معنی اصلیش باد پاییزی میشه
در انگلیسی بیرید با تلفظ تلفیقی حرف دال و سین در آخر کلمه و زِفیر در بعضی از ترجمه ها که البته بستگی به نوع معنیش و استفاده ی کلمه در جمله. . .
خلاصه که نسیم یا نسیمه. . . ایاز یا بیرید یا زِفیر یکی از زیبا ترین اسامی موجود در دنیاست به داشتنش افتخار میکنم

باد ملایم و دلنواز
مامان اسم منو از نسیم دریا گرفته - نسیم شمال
همه نسیم ها فوق العادن


کلمات دیگر: