کلمه جو
صفحه اصلی

عزیز


مترادف عزیز : ارجمند، شایسته، عالیقدر، عزتمند، گرامی، گرانمایه، محترم، نورچشم

متضاد عزیز : ذلیل

برابر پارسی : گرامی، گرانمایه، ارجمند، مهربان، نازنین

فارسی به انگلیسی

beloved, darling, dear, lovable, precious, honey, bosom, close, honoured, powerful, lief, luv

dear, honoured, powerful, darling


beloved, bosom, close , darling, dear, lovable, precious


فارسی به عربی

حیوان الیف , عزیز

عربی به فارسی

محبوب , عزيز , گرامي , پرارزش , کسي را عزيز خطاب کردن , گران کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: عزیز (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: aziz) (فارسی: عزيز) (انگلیسی: aziz)
معنی: گرامی، ارجمند، محترم، از صفات پروردگار، آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی قائل باشند، محبوب، دارای رفاه، عزت و احترام در مقابلِ ذلیل، از نام ها و صفات خداوند، ( در قدیم ) دارای عظمت و احترام، ( در تصوف ) مرشد، پیر، گرانمایه، از نامهای خداوند

(تلفظ: aziz) (عربی) آن که او را بسیار دوست بدارند یا برای او ارزش و احترام زیادی قائل باشند ، گرامی، محبوب ، دارای رفاه ، عزت و احترام در مقابلِ ذلیل ؛ از نام‌ها و صفات خداوند ؛(در قدیم) دارای عظمت و احترام ؛ (در تصوف) مرشد ، پیر .


مترادف و متضاد

sweetheart (اسم)
یار، دلارام، معشوقه، عزیز، دلبر، نوعی نان شیرینی بشکل قلب، مامانی

honey (اسم)
شهد، معشوق، عزیز، عسل، انگبین

dear (اسم)
عزیز

turtledove (اسم)
یار، عزیز، کبوتر قمری

dear (صفت)
چیز عزیز و پربها، محبوب، گران، عزیز، گرامی، پر ارزش

darling (صفت)
محبوب، عزیز

precious (صفت)
محبوب، لطیف، عزیز، پر ارزش، نفیس، فوق العاده، گرانبها، قیمتی، چیز گرانبها، سنگین قیمت، تصنعی گرامی

ارجمند، شایسته، عالیقدر، عزتمند، گرامی، گرانمایه، محترم، نورچشم ≠ ذلیل


فرهنگ فارسی

عماد الدین عثمان بن صلاح الدین ایوبی ملقب بالملک العزیز دومین از ایوبیان مصر ( جل. ۵۸۹ ه.ق ./ ۱۱۹۳ م .- ۵۹۵ ه.ق ./ ۱۱۹۸ م . ) .
شریف، گرامی، گرانمایه، ارجمند، بزرگوار
( صفت ) ۱ - گرامی محبوب . ۲ - ارجمند گرانمایه شریف بزرگوار محترم ۳ - کمیاب نادر جمع اعزائ اعزه . ۴ - صفتی است از صفات باری تعالی . یا عزیز بی جهت .کسی که خود را به غلط محبوب دیگران پندارد . یا عزیز دردانه . کسی که والدین و اقوم او بیش از حد وی را مورد محبت و نوازش قرار دهند .
ابن هبه الله بن علی علوی حسنی جد او نقیب النقبای خراسان بود و نقابت علویان و وزارت سلطان به او پیشنهاد شد اما او از شدت زهد و تقوی از پذیرفتن آن امتناع ورزید و بسال ۵۲۷ قمری بطور ناگهانی در نیشابور درگذشت

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - گرامی ، محبوب . ۲ - ارجمند، بزرگوار. ۳ - کمیاب ، نادر.

لغت نامه دهخدا

عزیز. [ ع َ ] ( ع ص ) ارجمند. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( المصادر زوزنی ). ارجمند وبزرگوار و خطیر. ( زمخشری ). شریف و بزرگوار و باعزت.( از ناظم الاطباء ). گرانمایه و محترم. ( از فرهنگ فارسی معین ). منیع. گران. ج ، عِزاز، أعزّة، أعزّاء، عِزازة. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید بلخی.
بس عزیزم بس گرامی شاد باش
اندرین خانه بسان نو بیوگ.
رودکی.
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیزاز ماندن دائم شود خوار.
دقیقی.
بدینار و دیبا و اسب و کنیز
مکن خوار ای پور جان عزیز.
فردوسی.
دو شهزاده بد نزد لهراسب نیز
که بودند هر دو چو جان عزیز.
فردوسی.
عزیزتر ز همه خلق یار نیک بود
بکارتر ز همه کار خدمت سلطان.
فرخی.
کشان کشان همی آورد هر کسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار.
فرخی.
عزیز نبودآنکس که تو عزیز کنی
زبهر آنکه عزیز تو زود گردد خوار
عزیز آنکس باشد که کردگار جهان
کند عزیزش بی سیر کوکب سیار.
ابوحنیفه اسکافی.
هیچ چیز عزیزتر از جان نباشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357 ). اکنون فرزند حاجب را... نواختی تمام ارزانی داشتیم و حاجبی یافت و پیش ما عزیز باشد. ( تاریخ بیهقی ص 335 ).
منزل توست جهان ای سفری جان عزیز
سفرت سوی سرائیست که آن جای بقاست.
ناصرخسرو.
تو بی هنری چرا عزیزی
او بی گنهی چراست مضطر.
ناصرخسرو.
عزیز الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد. ( اندرزنامه منسوب به خواجه نظام الملک ).
زآن عزیز است آفتاب که او
گاه پیدا و گاه ناپیداست.
مسعودسعد.
گفتمش ای روی تو عزیزتر از جان
دیدن رویت ز زندگانی خوشتر.
مسعودسعد.
چون فتح ز تیغ تو عزیز است برِ ملک
تیغ تو همه ساله عزیز است برِ فتح.
مسعودسعد.
اقوال پسندیده مدروس گشته... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. ( کلیله و دمنه ).
ای خدایت عزیز کرده ز خلق
بنده را هست میهمان عزیز.
انوری.
ای به تو دین عزیز و دنیا خوار
خوار شد هرکه ت او نخواست عزیز.

عزیز. [ ع ُ زَ ] (ع اِ) سرمه ای است .(منتهی الارب ). کحلی است معروف . (مخزن الادویة) (از اقرب الموارد). نام سرمه ای است که تاریکی چشم و خشک کردن رطوبات آن را سود دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) (المک الَ ...) لقب عثمان بن عادل ایوبی ، از ایوبیان شام است . رجوع به عمادالدین ایوبی و به الاعلام زرکلی شود.


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) (827-868 هَ .ق .) لقب یوسف بن برسبای دقماقی ظاهری ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به جمال الدین ، از ملوک دولت چرکسیان در مصر و شام است . تولد او در قاهره بود و به سال 841 هَ .ق . پادشاه خوانده شد و در سال 842 ممالیک جقمق او را از سلطنت خلع کردند و در برج اسکندریه زندانی ساختند. و در سال 865 هَ .ق . در زمان دولت الظاهر خشقدم از زندان آزاد شد و در اسکندریه سکنی گزید و در همین شهر درگذشت . (از الاعلام زرکلی از الضوء اللامع و شذرات الذهب ).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) لقب عثمان بن یوسف ، ملقب به عمادالدین ، دومین از امرای ایوبی مصر است . رجوع به عمادالدین ایوبی و به الاعلام زرکلی شود.


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...)لقب محمدبن غازی بن یوسف بن ایوب (611-634 هَ .ق .) ازایوبیان شام و صاحب حلب است و درگذشت او نیز در حلب بود. (از الاعلام زرکلی از ابن الوردی و ابن الشحنة).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن محمدبن خطاب ازدی ، مشهور به ابن خطاب . از امرای اندلس و از اهالی مرسیه . وی از جانب ابن هود المتوکل والی اندلس بود و پس از ادعای استقلال بسال 636 هَ .ق . با وی بیعت شد و پس از نه ماه به دست زبان بن مدافع بقتل رسید. (از الاعلام زرکلی از الحلة السیراء).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن فضل بن فضالة، مکنی به ابوالاشعث . رجوع به ابوالاشعث (عزیز...) شود.


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن مالک بن عوف ، از بنی اوس ، از قحطانیه . جدی جاهلی است و از نسل او جرول بن مالک بن عمرو را که از صحابیان است میتوان نام برد. (از الاعلام زرکلی از جمهرةالانساب و التاج ).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن بُرْزال زناتی ، ملقب به المستظهر. دومین تن از ملوک بنی برزال در قرمونة و توابع آن در اندلس . وی به سال 434 هَ .ق . والی آنجا گشت و پس از 25 سال حکومت از المعتضدبن عباد شکست خورد و به اشبیلیه گریخت و به سال 459 هَ .ق . درآنجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی از البیان المغرب ).


عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) جدّی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی هلال بن عامر از عدنانیه اند. مساکن آنان در ساقیة قلتة، از عمل اخمیم ، درصعید مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب و البیان و الاعراب و خطط مبارک و السبائک ).


عزیز. [ ع َ ] (ع ص ) ارجمند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (المصادر زوزنی ). ارجمند وبزرگوار و خطیر. (زمخشری ). شریف و بزرگوار و باعزت .(از ناظم الاطباء). گرانمایه و محترم . (از فرهنگ فارسی معین ). منیع. گران . ج ، عِزاز، أعزّة، أعزّاء، عِزازة. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.

شهید بلخی .


بس عزیزم بس گرامی شاد باش
اندرین خانه بسان نو بیوگ .

رودکی .


من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیزاز ماندن دائم شود خوار.

دقیقی .


بدینار و دیبا و اسب و کنیز
مکن خوار ای پور جان عزیز.

فردوسی .


دو شهزاده بد نزد لهراسب نیز
که بودند هر دو چو جان عزیز.

فردوسی .


عزیزتر ز همه خلق یار نیک بود
بکارتر ز همه کار خدمت سلطان .

فرخی .


کشان کشان همی آورد هر کسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار.

فرخی .


عزیز نبودآنکس که تو عزیز کنی
زبهر آنکه عزیز تو زود گردد خوار
عزیز آنکس باشد که کردگار جهان
کند عزیزش بی سیر کوکب سیار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


هیچ چیز عزیزتر از جان نباشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357). اکنون فرزند حاجب را... نواختی تمام ارزانی داشتیم و حاجبی یافت و پیش ما عزیز باشد. (تاریخ بیهقی ص 335).
منزل توست جهان ای سفری جان عزیز
سفرت سوی سرائیست که آن جای بقاست .

ناصرخسرو.


تو بی هنری چرا عزیزی
او بی گنهی چراست مضطر.

ناصرخسرو.


عزیز الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد. (اندرزنامه ٔ منسوب به خواجه نظام الملک ).
زآن عزیز است آفتاب که او
گاه پیدا و گاه ناپیداست .

مسعودسعد.


گفتمش ای روی تو عزیزتر از جان
دیدن رویت ز زندگانی خوشتر.

مسعودسعد.


چون فتح ز تیغ تو عزیز است برِ ملک
تیغ تو همه ساله عزیز است برِ فتح .

مسعودسعد.


اقوال پسندیده مدروس گشته ... و مظلوم محق ذلیل و ظالم مبطل عزیز. (کلیله و دمنه ).
ای خدایت عزیز کرده ز خلق
بنده را هست میهمان عزیز.

انوری .


ای به تو دین عزیز و دنیا خوار
خوار شد هرکه ت او نخواست عزیز.

انوری .


عزیز باشد نوباوه هر کجا که رسد
شکوفه ٔ دل ما را چنان گرامی دار.

جمال الدین عبدالرزاق .


هر فروتر به بزرگی است عزیز
هر پیمبر به خدا محترم است .

خاقانی .


خواجه ای وعده ٔ نوالم داد
بر زبان عزیزتر مردی .

خاقانی .


مهجور هفت ماهه منم زآن دوهفته ماه
کز نیکوئی چو عید عزیز است منظرش .

خاقانی .


از تقریب و ترحیب بهره ای تمام یافت و مدتی عزیز و مکرم ملازم خدمت بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 340).
چون به از جان نیست جان باشد عزیز
چون به آمد نام جان شدچیزلیز.

مولوی .


مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی برد عزیز است .

سعدی .


در او فضل دیدند و عقل و تمیز
نهادند رختش به جائی عزیز.

سعدی .


جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است .

حافظ.


بگیتی درون ای به رخ نوبهار
عزیز است آنکس که زر کرد خوار.

ادیب (از امثال و حکم دهخدا).


منتطق ، منیع؛ عزیز. || کمیاب و ناموجود. (منتهی الارب ). قلیل و نادر که کمتر یافت شود. (از اقرب الموارد). کمیاب و نادر. (فرهنگ فارسی معین ). بی همتا. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). آنچه کمتر بدان دسترسی باشد. دشواریافت . دشواریاب . غریب . غریبه . طریف :
که بار نمک هست آنجا عزیز
بقیمت از آن به ندارند چیز.

فردوسی .


در نشابور دهی بود محمدآبادنام و به شادیاخ پیوسته وجائی عزیز است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 621).
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است .

خاقانی .


چون عقل و جان عزیز و غریب است لاجرم
جاندار عقل و عاقله ٔ جان شناسمش .

خاقانی .


مکن عمر ضایع به افسوس و حیف
که فرصت عزیز است و الوقت سیف .

سعدی .


|| گرامی و محبوب . (فرهنگ فارسی معین ). مکرم . (اقرب الموارد). گرامی . (منتهی الارب ). نازنین . نیازی : به نهادهای عزیزان و خداوندزاده ها که به قلعتهای سپنج بودندبه غزنین بازآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 544).
- عزیز بی جهت ؛ در تداول عامه ، کسی که خود را به غلط محبوب دیگران پندارد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه پندارد که مقبول خاطر دیگران است . آنکه برای خویشتن حرمتی و محبوبیتی نزد خلق تصور کند و نه چنان باشد: مثل گربه عزیز بی جهت . (امثال و حکم دهخدا).
- عزیز پدر و مادر ؛ محبوب پدر و مادر. آنکه پدر و مادر، او را بسیار گرامی دارند.
- || به طنز حمالان را گویند، و تعبیریست که با آن منع از گرامی داشتن فرزندان و تحریض به سعی در تربیت و تعلیم آنان کنند. (امثال و حکم دهخدا).
ای عزیز مادر و جان پدر تا کی ترا
این بزیر پنبه دارد وآن بزیر دوکدان .

خاقانی .


- عزیز نازنین ؛ عزیزدردانه . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ عزیزدردانه شود.
|| بزرگان صوفیان . مرشدان و رهبران تصوف :
پی از هر خسی سایه پرورد بگسل
نظر بر عزیزان جان پرور افکن .

خاقانی .


از عزیزان سؤال دل کردم
هیچ شافی جواب نشنیدم .

خاقانی .


الا ای که بر خاک ما بگذری
به خاک عزیزان که یاد آوری .

سعدی .


سر نه که در راه عزیزان بود
بار گران است کشیدن به دوش .

سعدی .


|| (اِخ ) صفتی از صفات باری تعالی . (منتهی الارب ). از نامهای خداوندتعالی است و آن منیعی است که درک نگردد و مغلوب نشود و چیزی او را عاجز نکند و او را مانند نباشد. (از اقرب الموارد). نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). یکی از اسماء حسنی .
- عزیزالانتقام ؛ خداوند عالم که منتقم حقیقی است . (ناظم الاطباء).
- عزیز مقتدر ؛خداوند تبارک و تعالی . (ناظم الاطباء).
|| (ص ) چیره . (منتهی الارب ). قوی . (اقرب الموارد). غالب . پیروز : کذبوا بآیاتنا کلها فأخذناهم أخذ عزیز مقتدر (قرآن 42/54)؛ پس تمامی آیات ما را تکذیب کردند و آنها را گرفتیم گرفتن شخص غالب مقتدر. و لولا رهطک لرجمناک و ما أنت علینا بعزیز (قرآن 91/11)؛ و اگر قوم و جماعت تو نبودند، هرآینه تو را سنگسار میکردیم وتو بر ما غالب نیستی . و من یهد اﷲ فما له من مضل اءلیس اﷲ بعزیز ذی انتقام (قرآن 37/39)؛ و هر کس را خداوند هدایت کند او را گمراه کننده ای نباشد، آیا خداوند غالب و صاحب انتقام نیست ؟
پیل باشد عزیز پس همه کس
مغزش از آهنی بفرساید.

خاقانی .


عزیزی که هر کز درش سر بتافت
بهر در که شد هیچ عزت نیافت .

سعدی .


|| سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ) : اًن یشاء یذهبکم ویأت بخلق جدید و ما ذلک علی اﷲ بعزیز (قرآن 16/35-17)؛ اگر بخواهد شما را از بین میبرد و خلقی تازه و جدید می آورد و آن بر خداوند سخت و دشوار نیست . || در علم حدیث ، حدیثی است به روایت یکی از روات ، که بروایت او دو یا سه کس منفرد شده باشند. (از نفائس الفنون ص 139). در تعریف آن بین محدثان اختلاف است ، برخی را عقیده بر این است که آن حدیثی است که دویا سه تن روایت کنند، بدین ترتیب بین آن و بین مشهور، عموم من وجه است ، چه مشهور آن است که بیش از دو تن روایت کرده باشند. و برخی گویند آن است که حداقل دوتن از دو تن روایت کرده باشند. و بعضی گویند عزیز آن حدیثی است که دو یا سه تن از کسی که عدالتش مورد اجماع باشد روایت کرده باشند و بدین ترتیب آن در عدد رجال و اشاعه پایین تر از مشهور میباشد، چه مشهور آن است که جماعتی که به حد تواتر نرسد آن را از کسی نقل کنند که عدالت او مورد اجماع باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اِ) پادشاه ، از جهت غالب بودن وی بر اهل مملکتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لقب آنکه پادشاه مصر یا اسکندریه گردد. (منتهی الارب ). لقب آنکه بر مصر و اسکندریه پادشاهی کند. (از اقرب الموارد). لقب پادشاه مصر، به زمانه ٔ قدیم وزیران مصر را عزیز لقب می بود. (غیاث اللغات ). پادشاه مصر را گویند، و پیش از این وزیر مصر را می گفتند. (از آنندراج ). لقب عام ملوک مصر. (آثار الباقیة).

عزیز. [ ع َ] (اِخ ) شوهر زلیخا. (آنندراج ). در قرآن کریم ، به منزله ٔ صفتی است برای شخصی بنام پوتیفار (معرب ، فطیفر) که در دستگاه فرعون معاصر موسی (ع ) بسیار مقتدر و بانفوذ بود. (فرهنگ فارسی معین ) : و قال نسوة فی المدینة امراءة العزیز تراود فتاها (قرآن 30/12)؛ و زنانی در آن شهر گفتند که زن عزیز با غلام خود رفت و آمد میکند. قالت امراءة العزیز الآن حصحص الحق انا راوَدْتُه عن نفسه و اًنه لمن الصادقین (قرآن 51/12)؛ زن عزیز گفت اکنون حق ثابت شد، من برخلاف میل او از وی کامجو شدم و او از راست گویان است . قالوا یا أیها العزیز ان له أباً شیخاً کبیراً (قرآن 78/12)؛ گفتند ای عزیز او را پدری است مسن و سالخورده .
عزیزو قیصر و فغفور را بمان که برت
نه شار ماند و نه شیر و نه رای ماند و نه رام .

روحانی .


من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچکان روستا.

خاقانی .


مصری کلکت چو سحر عرضه کند گاه جود
مصر و عزیزش بود بر دل و برچشم خوار.

خاقانی .


بلکه تا زآن عزیز ری مصراست
خوار صد قاهره ست و قاهره خوار.

خاقانی .


دو امیرزاده در مصر بودند... یکی علامه ٔ عصر گشت و دیگری عزیز مصر شد. (گلستان سعدی ).
که در مصر چون من عزیزی نبود.

سعدی .


عزیز مصر چمن شد جمال یوسف گل
صبا به شهر درآورد بوی پیرهنش .

سعدی .


درین زمانه خریدار گشته است عزیز
نشسته یوسف ما خوار در دکان تنها.

سالک یزدی (از آنندراج ).



عزیز. [ع َ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن علی علوی حسینی . جد او نقیب النقبای خراسان بود و نقابت علویان و وزارت سلطان به او پیشنهاد شد اما او از شدت زهد و تقوی از پذیرفتن آن امتناع ورزید و به سال 527 هَ .ق . بطور ناگهانی در نیشابور درگذشت . (از الاعلام زرکلی از ابن الاثیر).


فرهنگ عمید

۱. شریف، گرامی، گران مایه، ارجمند، بزرگوار.
۲. (اسم ) [قدیمی] لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون.
۳. (اسم ) خویشاوند بسیار نزدیک.
۴. آنچه به سختی به دست می آید، کمیاب.
۵. [قدیمی] نیرومند، قوی.
۶. (اسم ) (تصوف ) پیر.
۷. از نام های خداوند.
* عزیز داشتن: (مصدر متعدی ) گرامی داشتن، ارجمند داشتن.
* عزیز کردن: (مصدر متعدی ) گرامی کردن.

۱. شریف؛ گرامی؛ گران‌مایه؛ ارجمند؛ بزرگوار.
۲. (اسم) [قدیمی] لقب هر‌یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب‌منصب دربار فرعون.
۳. (اسم) خویشاوند بسیار نزدیک.
۴. آنچه به سختی به دست می‌آید؛ کمیاب.
۵. [قدیمی] نیرومند؛ قوی.
۶. (اسم) (تصوف) پیر.
۷. از نام‌های خداوند.
⟨ عزیز داشتن: (مصدر متعدی) گرامی داشتن؛ ارجمند داشتن.
⟨ عزیز کردن: (مصدر متعدی) گرامی کردن.


دانشنامه عمومی

عزیز می تواند به موارد زیر اشاره کند:
عزیز (نام)
عزیز (آلبوم)

عزیز (آلبوم). العزیز نام یکی از آلبوم های کاظم الساهر، خواننده، شاعر و آهنگساز عراقی است. این آلبوم که مشتمل بر ۶ آهنگ می باشد در سال ۱۹۹۱ میلادی و توسط شرکت النظائر منتشر شد.
العزیز - ۸:۴۹
سلمتک بید الله - ۸:۰۴
ضحکته - ۴:۲۹
تارک اهلی - ۸:۵۸
ماتحرک - ۱۰:۵۲
میسور الحال - ۶:۵۹
کاظم الساهر

عزیز (استان مدیه). عزیز (به عربی: عزیز) یک شهرداری در الجزایر است که در استان مدیه واقع شده است.
فهرست شهرهای الجزایر

عزیز (فیلم ۱۹۶۵). عزیز (به انگلیسی: Darling) فیلمی ۱۲۸ دقیقه ای به کارگردانی جان شلزینجر با بازی جولی کریستی محصول سال ۱۹۶۵ میلادی کشور لهستان است.
۵ ژوئیه ۱۹۶۵ (۱۹۶۵-07-۰۵)
دایانا (جولی کریستی) که دختر زیبا و تنوع طلبی است، با رابرت (دیرک بگارد) رابطه ای عاشقانه را آغاز می کند. هردوی آنها متأهل اند و رابطه شان مخفیانه است. پس از چندی دایانا برای پیگیری علاقهٔ خود به بازیگری با مایلز (لارنس هاروی) که به او نقشی در فیلم خود داده، آشنا شده و همبستر می شود. همین موضوع باعث جدا شدن رابرت از او می شود. پس از چندی دایانا با مالکوم عکاس همجنسگرا که همدل ترین کس در اطراف دایانا است، دوست می شود؛ اما بازهم آرام نمی گیرد. با دیدن شهر رم، به پیشنهاد ازدواج شاهزادهٔ پیر جواب مثبت می دهد و وارد کاخ می شود. او نمی تواند زندگی کسالت آور آنجا را تحمل کند، پس به انگلستان برمی گردد تا رابرت را پیدا کند. اما رابرت دیگر او را نمی خواهد و او را به ایتالیا پس می فرستد.

عزیز (فیلم آمریکایی ۲۰۱۵). عزیز (انگلیسی: Darling) فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی میکی کیتینگ است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
شان فاولر
Mickey Keating
Jenn Wexler

عزیز (نام). عزیز یکی از نام های عربی است و می تواند به عنوان نام کوچک یا نام خانوادگی به کار رود.
عزیز سنجر
عزیز اصلی
عزیز ساعتی
عزیز بهیچ
عزیز یوسفی

(اسم) (xānevāde) ۱. کوچک ترین واحد اجتماعی که شامل پدر، مادر، و فرزندان آن ها است. ۲. (زیست شناسی) تیره. ۳. خاندان؛ دودمان؛ فامیل


فرهنگ فارسی ساره

گرامی، نازنین، گرانمایه، مهربان


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از «صفات» پروردگار متعال که در قرآن کریم به کرات تکرار شده است صفت «عزیز» است که معمولا با صفات دیگر خداوند، در متن یا آخر آیات آمده است.
واژة عزیز مشتق از «عزّة» و حالتی است که مانع شکست انسان می شود. به زمین سخت و گرفته شده نیز عزیز گویند. عزیز کسی است که در اثر نیرومندی امرش غالب و جاری است و مقهور نمی شود.
این کلمه را غالب مفسرین از اسماء حسنی دانسته اند و گفته اند خداوند ذات مقدسش را با این واژه وصف نموده است، زیرا وجود او متفرّد به عزت حقیقی او بوده و از هرگونه نقص و شریک در مقام الوهیتش مبّری می باشد. صفت عزیز، خداوند کریم را بر قادر بودنش نسبت به همه موجودات توصیف می کند که هیچ موجودی را نشاید با او مقایسه نمود و پیوسته اوست که بر جهان و جهانیان غالب و چیره است و باید او را بر عزت و عظمت یاد کرد و اظهار عبودیت دائمی و خالصانه نسبت به ساحت مقدس او داشت.لغویون در اصل معنای عزت و عزیز اختلاف نظری ندارند، ولی در مصادیق و وجه ارتباط آن با اصل کلمه اختلافاتی وجود دارد.

انواع عزت
همه مخلوقات به حکم محدودیتشان قابل شکستند، لذا تنها ذات پاک خداست که شکست ناپذیر است و هر کس هر عزتی که کسب می کند از برکت دریای بی انتهای اوست.
در حالات امام حسن مجتبی (علیه السلام) می خوانیم: در ساعات آخر عمر گران بهایش هنگامی که یکی از یاران ایشان درخواست اندرز می کند، در ضمن نصایح ارزنده ای می فرماید: «هرگاه بخواهی بدون داشتن قبیله عزیز باشی و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشی، از سایه ذلت معصیت خدا به در آی و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر.» مؤید این مطلب در قرآن این گونه بیان شده است:«مَنْ کاَنَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ‏َِّ الْعِزَّةُ جَمِیعًا...» «کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست...»
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «به درستی که پروردگار شما هر روز می گوید: من عزیز هستم پس هرکس عزت دنیا و آخرت را می خواهد پس اطاعت کند عزیز را.»
در اینجا سؤالی مطرح می شود که اگر در قرآن آمده:«... وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ ....» «... هرکس را بخواهی عزت می دهی و هر که را بخواهی خوار می کنی...»
چرا خداوند به برخی عزت می دهد و به برخی دیگر نه تنها عزت نمی دهد، بلکه بعضاً ذلیلشان می سازد؟
جواب این سؤال چندان مشکل نیست:
هیچ یک از کارهای خداوند بیهوده نیست و همه از روی حکمت و علت است. باید علت ذلت و عزت را در خود شخص جستجو کرد، لذا می بینیم قرآن پیوسته ذلت را از آن کفار و بدکاران می داند که در اثر کفر و کارهای زشت نصیب آنها گردیده است «...وَ ضُرِبَتْ عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکنَةُ وَ بَاءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَالِک بِأَنَّهُمْ کاَنُواْ یکفُرُونَ بَِایاتِ اللَّهِ ‏...» «...و (مهر) ذلت دنیا بر پیشانی آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدای شدند، چرا که آنان نسبت به آیات الهی کفر ورزیدند و ...».

رسول خدا ص، مظهر عزت
...

[ویکی اهل البیت] واژه «عزیز» در دو مورد در قرآن به کار رفته است :

[ویکی الکتاب] معنی عَزِیزٍ: آن غالب ومقتدری که هرگز شکست نمیپذیرد ، و کسی بر او غالب نمیآید . و یا به معنای کسی است که هر چه دیگران دارند از ناحیه او دارند ، و هر چه او دارد از ناحیه کسی نیست
معنی عِزّاً: نیرو و شوکت و آسیبناپذیری(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد قوم ،...
معنی عِزَّةُ: نیرو و شوکت و آسیبناپذیری(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد قوم ،...
معنی عِزَّتِکَ: عزت تو- شرافت تو- ارزشمندی تو(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد ق...
معنی کَیْلٌ: وزن - واحد اندازه گیری وزن - پیمانه (در عبارت" وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذَ ٰلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ"منظور این است که سهمیه وزنی که عزیز مصر یاهمان حضرت یوسف علی نبینا و علیه السلام برای هر نفر تعیین کرده بود یک بار شتر بوده و حال برادران می گویند می رو...
معنی رَّحْمَـٰنِ: آن کس که مهربانیش همیشگی و شامل همه است - همیشه رحم کننده - همیشه مهربان (رحمان صفت مشبهه از رحم است ،رحمن صورتی از رحمت ومهربانی خداست که شامل همه مخلوقاتش می شود و این صفت خاص پروردگار است ونا میدن دیگران به آن صحیح نیست .کاربرد وزن فَعلان در آیات ...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
ریشه کلمه:
عزز (۱۱۹ بار)

«عزیز» از مادّه «عِزَّة» به معنای قدرتمندی است که شکست ناپذیر است، هم توانایی بر ارائه آیات بزرگ دارد، و هم در هم کوبنده تکذیب کنندگان است.
از اسماء حسنی است به معنی توانا و قادر در مجمع فرموده: عزیز توانائی است که مغلوب نمی‏شود و به قولی: کسی است که چیزی بر او ممتنع نیست. «العزیز القدیر الذی لا یغالب و قبل هو القادر الذی لا یمتنع علیه شی‏ء اراد فعله». ، . عزیز آنگاه که درباره خدا به کار رفته نوعاً با یکی از اسماء حسنی توأم است مثل «حَکیم» در دو آیه فوق و مثل ، ، ، ، . و نظائر آن. اینها ظاهراً برای فهماندن این حقیقت است که خدا در عین عزّت و توانائی کارهایش از روی حکمت و مصلحت است و در عین حال مهربان، بخشاینده، وهاب، دانا، پسندیده و... است نباید از عزّت خدا به هراسید. گاهی در مقام تهدید آمده: . در بعضی از آیات آمده: . ظاهراً مراد از عزیز در این آیات منیع و دافع است یعنی خدا قوی است کسی او را زبون نتواند کرد و عزیز و منیع است که کسی به مقام و سلطنت او نرسد. آیه چنین است «... وَلَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْیَنْصُرُهُ اِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌ عَزیزٌ» شاید قوی اشاره به اصل قدرت و عزیز اشاره به عملی کردن آن باشد یعنی هم نیرومند است و هم بر اعمال آن تواناست و شاید در آیاتی نظیر آیه فوق نیز این عنایت تصوّر شود. عزیز گاهی به معنی سخت و دشوار آمده مثل ، . ایضاً به معنی گرامی و محترم نحو . هکذا به معنی حکمران و شخص قدرتمند مثل ، . در آیه . گفته‏اند: بر سبیل استهزاء و تهکّم است. اعزّة: جمع عزیز است . عزیزان اهل شهر را ذلیلان گردانند.

[ویکی اهل البیت] عزیز (اسامی و اوصاف قرآن). «عزیز» یکی از اسامی و صفات قرآن است: «وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ»؛ و این کتابی است، قطعاً شکست ناپذیر. (سوره فصلت/41)
«عزیز» در لغت به چند معنا آمده است:
قرآن به هر سه معنا «عزیز» نامیده شده است؛ زیرا:

[ویکی اهل البیت] عزیز (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
عزیز از اسما و صفات خداوند سبحان و به معنای تفوّق و برتری نسبت به مادون و در مقابل ذلت است. مفاهیم قهر، غلبه، قوّت و شدّت از آثار و لوازم آن است. عزت تام و کامل فقط در مورد خدای سبحان تحقق دارد زیرا نور او غیرمتناهی و غیرمحدود ازلی و ابدی است، مثل علم و قدرت و حیات و سایر صفات ذاتی اش پس او برتر است بر ماورای عالم وجود و بر جمیع آسمان ها و زمین و مابین این دو.
این واژه در 99 مورد از قرآن کریم آمده است:
فرهنگ قرآن، جلد 20، صص 391-390.

[ویکی فقه] عزیز (اسماء الهی). یکی از «صفات» پروردگار متعال که در قرآن کریم به کرات تکرار شده است صفت «عزیز» است که معمولا با صفات دیگر خداوند، در متن یا آخر آیات آمده است.
واژة عزیز مشتق از «عزّة» و حالتی است که مانع شکست انسان می شود. به زمین سخت و گرفته شده نیز عزیز گویند. عزیز کسی است که در اثر نیرومندی امرش غالب و جاری است و مقهور نمی شود.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۴ش، دوم، ج۲، ص ۵۹۰.
همه مخلوقات به حکم محدودیتشان قابل شکستند، لذا تنها ذات پاک خداست که شکست ناپذیر است و هر کس هر عزتی که کسب می کند از برکت دریای بی انتهای اوست.
تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۱۹۳.
...

[ویکی فقه] عزیز (قرآن). عزیز یکی از اوصاف قرآن می باشد.
«عزیز» یکی از اسامی و صفات قرآن است: (وانه لکتاب عزیز)؛ «و این کتابی است قطعا شکست ناپذیر». «عزیز» در لغت به چند معنا آمده است:۱. غالب و نیرومند ؛۲. ارجمند و گرامی (شریف و کریم)؛۳. کمیاب.
وجه نامگذاری قرآن به عزیز
قرآن به هر سه معنا «عزیز» نامیده شده است؛ زیرا:۱. غالب و شکست ناپذیر است؛ چون قدرت منطق و استدلال و اتقان معارف قرآن به گونه ای است که هیچ گاه مقهور و مغلوب نمی شود و کسانی که به معارضه با قرآن برخیزند، شکست خورده، نمی توانند مثل آن را بیاورند.۲. عزیز است؛ چون خداوند او را گرامی داشته است و هیچ گونه تغییر و تبدیل در آن راه نمی یابد و با پشتیبانی خدا محفوظ است: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون). ۳. کمیاب است؛ یعنی مثل و مانندی برای آن نیست.

واژه نامه بختیاریکا

اِشکاردِه؛ شِکَرته؛ شُل؛ یکی؛ نوگرونی

جدول کلمات

جان

پیشنهاد کاربران

dear
عزیزم :my dear one

شکست ناپذیر، مغلوب نشدنی، پیروز مند
گرامی، محترم، بسیار دوست داشتنی

ارزشمند شکست ناپذیر

ارجمند، شایسته، عالیقدر، عزتمند، گرامی، گرانمایه، محترم، نورچشم

جانان، نور چشم، تاج سر، نازنین

۱. خداوندعزیز یعنی خداوند شکست ناپذیر
۲. به معنی محبوب و دوست داشتنی هم به کار می رود.

عزیز یعنی عزتمند، شکست ناپذیر

ارجمند, گرامی, محترم

عزتمند یا محترمbk

بسیاردوست داشتنی، قابل احترام، باارزش ومهم بودن

گران
مانند: عزیز تر از جان = گران تر از جان

عَزیز
گُمان می رود واژه ای پارسی و اَرَبیده باشد :
عَزیز < اَزیز : اَز - ایز
اَز : پیش نشست واژ ( حرف اضافه ) = بیش اَز اندازه ، بسیار ، زیاد
ایز : پسوند نام ساز مانند : مَویز، پاکیز، دوشیز، تُرشیز، لَزیز ( لَذیذ ) ، کَنیز. . .
اَزیز : کَسی را بیش اَز اَندازه دوست داشتن

جانان، آرام جان، نور چشمی

عزیزبزرگترین نام خداوندهس


کلمات دیگر: