مترادف رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو، یله
رها
مترادف رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو، یله
فارسی به انگلیسی
loose, set at liberty
free, deliverance, disengaged, emancipation, escape, liberation, loose, redemption, release, rescue, salvation, unbound, desertion
فرهنگ اسم ها
معنی: نجات یافته، آزاد، نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی
(تلفظ: rahā) نجات یافته و آزاد ، با آزادی ، آزادانه ، رهایی .
مترادف و متضاد
آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته
بیبند
پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو
یله
۱. آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته
۲. بیبند
۳. پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو
۴. یله
فرهنگ فارسی
( صفت ) نجات یافته خلاص شده ( از قید و بند ) .
رها شهری است در جزیره ما بین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ز شادی مبادا دل او رها
شدم من ز غم در دم اژدها.
چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب.
سرپشه و مور تا پیل و کرگ.
با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست.
به هر خیر دوجهانی امید دار
گر از بند آزت امید رهاست.
رها. [ رُ ] ( اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. ( ناظم الاطباء ). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. ( حدودالعالم ). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی ، و یونانیان آن را ادس می نامیدند و امروزه به «اورفا» معروف است. ( از فرهنگ فارسی معین ). شهری است در جزیره موصل و شام در شش فرسخی ، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی... است. ( از معجم البلدان ).
ز شادی مبادا دل او رها
شدم من ز غم در دم اژدها.
فردوسی .
رها نیست از مرگ پران عقاب
چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب .
فردوسی .
رها نیست از چنگ و منقار مرگ
سرپشه و مور تا پیل و کرگ .
فردوسی .
بیخرد گرچه رها باشد در بند بود
با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست .
ناصرخسرو.
|| رهایی . (از آنندراج ) :
به هر خیر دوجهانی امید دار
گر از بند آزت امید رهاست .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 74).
|| آزاد. (ناظم الاطباء). رهیده . رسته . مقابل گرفتار و با لفظ کردن و شدن مستعمل . (آنندراج ). نجات یافته . خلاص شده (از قید و بند). (فرهنگ فارسی معین ). خلاص شده . آزادشده . (از ناظم الاطباء). مستخلص . یله . طالق . مُطْلَق . از رستن یا رهیدن . رسته . رهیده . (از یادداشت مؤلف ).
رها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. (حدودالعالم ). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی ، و یونانیان آن را ادس می نامیدند و امروزه به «اورفا» معروف است . (از فرهنگ فارسی معین ). شهری است در جزیره ٔ موصل و شام در شش فرسخی ، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی ... است . (از معجم البلدان ).
فرهنگ عمید
* رها شدن: (مصدر لازم ) آزاد شدن، نجات یافتن از قیدوبند.
* رها کردن: (مصدر متعدی ) آزاد کردن، ول کردن.
آزاد؛ یله؛ بیقیدوبند.
〈 رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند.
〈 رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن.
دانشنامه عمومی
شانلی اورفه
رُها (یونانی: Ἔδεσσα اِدِسا، آرامی: Riha یا Urhāy، ارمنی: Urhai، عربی: الرها) شهری تاریخی از عصر آشوریان بوده، واقع در شمال میان رودان جزیرهٔ مابین موصل و شام که یونانیان آن را اِدِسا می نامیدند. بیشتر مردمان آن پیروان مسیحی نسطوری بودند. امروزه به شانلی اورفه معروف است و در جنوب کشور ترکیه امروزی قرار دارد. افرادی چون تاتیان و افرایم قدیس و فرهاد قدیس از این شهر برخاستند.
دانشنامه اسلامی
به نوشته بلاذری، ابوعبیده، عیاض بن غنم را به رها گسیل داشت و او آنجا را فتح کرد. ابن خرداذبه در نیمه دوم قرن سوم، رها را یکی از شهرهای دیار مضر نام برده و فاصله آن را تا حرّان چهار فرسخ نوشته است.
قدامه می نویسد: رها شهری رومی است و در دامنه کوهی قرار دارد. به نوشته اصطخری، در این شهر سیصد دیر است و کلیسایی دارند که در همه (دنیای آن روز) اسلام از آن بزرگتر نیست و بوستانها و آب و کشاورزی بسیار دارد. مقدسی در نیمه دوم قرن چهارم چیزی بیش از آنچه اصطخری و ابن حوقل در وصف رها گفته اند ندارد، فقط می نویسد: مسجد جامع شهر دورافتاده است و کلیسای آن از عجایب دنیا به شمار می رود.
در سال 418 ابونصر بن مروان شهر رها را به تصرف خود درآورد. در 479 هجری قمری ملکشاه سلجوقی به رها آمد و آنجا را از رومیان گرفت.
بعدها رها جزء قلمرو فلادروس رومی - مترجم پادشاه روم - قرار گرفت. چون فلادروس بدست سلطان ملکشاه بن برکیارق اسلام آورد، سلطان فرمانروایی رها را به او داد.
در سال 539 اتابک عمادالدین زنگی شهر رها را از تصرف فرنگیان درآورد و پس از آن در دست مسلمانان باقی ماند. یاقوت، بنای شهر رها را به سال ششم بعد از مرگ اسکندر یاد کرده است.
به نوشته ابوالفداء امروز رها، خرابه ای است. حمدالله مستوفی می نویسد: دور شهر پنج هزار و هشتصد گام است و آن را از سنگ تراشیده ساخته اند. در شهر کنیسه ای از سنگ ساخته اند که گنبدی بزرگ در میان و زیادت از صد گز حصن گنبد بوده است.
گویش مازنی
آزاد رها
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
رها یعنی رها , ازاد
موهایش پر از اتفاق های هیجان انگیز است👑👼
که با وجودشون زندگی منم از تاریکی خلاص شد
عشقم به زندگی فقط به خاطر دخترای گلم رها و روژان است.
من بخاطراین جمله اسم دخترمورهاگذاشتم. . . کلمه رها بالاترازآزادی هستش. . .
معنی رها خیلی قشنگ است
با تقدیم شعر من
رها نیست از پران عقاب چودربیشه
شیروچو ماهی در آب
وازاین چیزا باور نکنید
ر ها یعنی ازادی
نام دختر گلم است
نام; رها
نوع ; دخترونه
معنی; ازاد شده خلاص ازاد شده از قید وبند
شخصیت شناسی; افرادی ک نامشون رها است خیلی خیلی خیلی و خیلی روحیه ی لطیف و نازک است و دلی خیلی لطیفی دارند و به محظ اینکه دلشونو بشکونی تصمیم می گیرن باهات قطع رابطه کنن و نهایتن بتونند چند شب طاقت بیاورند و بعد می بخشند رها نام ها خیلی مهربئن و دلسوز هستند ممنون که این متن رو تا اخر خوندید
منون
رها نام یکی از فرزندان شیطان است، وکارش هم اینه اجازه نمیده آدما برای نماز صبح بیدار بشن