کلمه جو
صفحه اصلی

رها


مترادف رها : آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته، بی بند، پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو، یله

فارسی به انگلیسی

free, disengaged, loose, release, rescue, unbound, deliverance, emancipation, escape, liberation, redemption, salvation, desertion, set at liberty

loose, set at liberty


free, deliverance, disengaged, emancipation, escape, liberation, loose, redemption, release, rescue, salvation, unbound, desertion


فرهنگ اسم ها

اسم: رها (دختر) (فارسی) (تلفظ: rahā) (فارسی: رَها) (انگلیسی: raha)
معنی: نجات یافته، آزاد، نجات یافته و آزاد، با آزادی، آزادانه، رهایی

(تلفظ: rahā) نجات یافته و آزاد ، با آزادی ، آزادانه ، رهایی .


مترادف و متضاد

free (صفت)
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، ازاد، حق انتخاب، رایگان، مجانی، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود، میدانی

آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته


بی‌بند


پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو


یله


۱. آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته
۲. بیبند
۳. پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو
۴. یله


فرهنگ فارسی

آزاد، یله، بی قیدوبند، مقابل گرفتار
( صفت ) نجات یافته خلاص شده ( از قید و بند ) .
رها شهری است در جزیره ما بین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد .

فرهنگ معین

(رَ ) (ص فا. ) خلاص شده .

لغت نامه دهخدا

رها. [ رَ ] ( نف ) خلاص. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). جدا. آزاد :
ز شادی مبادا دل او رها
شدم من ز غم در دم اژدها.
فردوسی.
رها نیست از مرگ پران عقاب
چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب.
فردوسی.
رها نیست از چنگ و منقار مرگ
سرپشه و مور تا پیل و کرگ.
فردوسی.
بیخرد گرچه رها باشد در بند بود
با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست.
ناصرخسرو.
|| رهایی. ( از آنندراج ) :
به هر خیر دوجهانی امید دار
گر از بند آزت امید رهاست.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 74 ).
|| آزاد. ( ناظم الاطباء ). رهیده. رسته. مقابل گرفتار و با لفظ کردن و شدن مستعمل. ( آنندراج ). نجات یافته. خلاص شده ( از قید و بند ). ( فرهنگ فارسی معین ). خلاص شده. آزادشده. ( از ناظم الاطباء ). مستخلص. یله. طالق. مُطْلَق. از رستن یا رهیدن. رسته. رهیده. ( از یادداشت مؤلف ).

رها. [ رُ ] ( اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. ( ناظم الاطباء ). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. ( حدودالعالم ). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی ، و یونانیان آن را ادس می نامیدند و امروزه به «اورفا» معروف است. ( از فرهنگ فارسی معین ). شهری است در جزیره موصل و شام در شش فرسخی ، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی... است. ( از معجم البلدان ).

رها. [ رَ ] (نف ) خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد :
ز شادی مبادا دل او رها
شدم من ز غم در دم اژدها.

فردوسی .


رها نیست از مرگ پران عقاب
چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب .

فردوسی .


رها نیست از چنگ و منقار مرگ
سرپشه و مور تا پیل و کرگ .

فردوسی .


بیخرد گرچه رها باشد در بند بود
با خرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست .

ناصرخسرو.


|| رهایی . (از آنندراج ) :
به هر خیر دوجهانی امید دار
گر از بند آزت امید رهاست .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 74).


|| آزاد. (ناظم الاطباء). رهیده . رسته . مقابل گرفتار و با لفظ کردن و شدن مستعمل . (آنندراج ). نجات یافته . خلاص شده (از قید و بند). (فرهنگ فارسی معین ). خلاص شده . آزادشده . (از ناظم الاطباء). مستخلص . یله . طالق . مُطْلَق . از رستن یا رهیدن . رسته . رهیده . (از یادداشت مؤلف ).

رها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. (حدودالعالم ). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی ، و یونانیان آن را ادس می نامیدند و امروزه به «اورفا» معروف است . (از فرهنگ فارسی معین ). شهری است در جزیره ٔ موصل و شام در شش فرسخی ، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی ... است . (از معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

آزاد، یله، بی قیدوبند.
* رها شدن: (مصدر لازم ) آزاد شدن، نجات یافتن از قیدوبند.
* رها کردن: (مصدر متعدی ) آزاد کردن، ول کردن.

آزاد؛ یله؛ بی‌قیدوبند.
⟨ رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند.
⟨ رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن.


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۰۹′ شمالی ۳۸°۴۸′ شرقی / ۳۷٫۱۵۰°شمالی ۳۸٫۸۰۰°شرقی / 37.150; 38.800
شانلی اورفه
رُها (یونانی: Ἔδεσσα اِدِسا، آرامی: Riha یا Urhāy، ارمنی: Urhai، عربی: الرها) شهری تاریخی از عصر آشوریان بوده، واقع در شمال میان رودان جزیرهٔ مابین موصل و شام که یونانیان آن را اِدِسا می نامیدند. بیشتر مردمان آن پیروان مسیحی نسطوری بودند. امروزه به شانلی اورفه معروف است و در جنوب کشور ترکیه امروزی قرار دارد. افرادی چون تاتیان و افرایم قدیس و فرهاد قدیس از این شهر برخاستند.

دانشنامه آزاد فارسی

رُها
رجوع شود به:اورفه

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] رها (شهر). شهری است در بین النهرین علیا. نام یونانی این شهر اِدِسا است که اعراب مسلمان «الرّها» خوانده اند، از کلمه «کاللیرهو» یونانی گرفته شده است. رها در کنار یکی از شعب رودخانه بلیخ واقع بود.
به نوشته بلاذری، ابوعبیده، عیاض بن غنم را به رها گسیل داشت و او آنجا را فتح کرد. ابن خرداذبه در نیمه دوم قرن سوم، رها را یکی از شهرهای دیار مضر نام برده و فاصله آن را تا حرّان چهار فرسخ نوشته است.
قدامه می نویسد: رها شهری رومی است و در دامنه کوهی قرار دارد. به نوشته اصطخری، در این شهر سیصد دیر است و کلیسایی دارند که در همه (دنیای آن روز) اسلام از آن بزرگتر نیست و بوستانها و آب و کشاورزی بسیار دارد. مقدسی در نیمه دوم قرن چهارم چیزی بیش از آنچه اصطخری و ابن حوقل در وصف رها گفته اند ندارد، فقط می نویسد: مسجد جامع شهر دورافتاده است و کلیسای آن از عجایب دنیا به شمار می رود.
در سال 418 ابونصر بن مروان شهر رها را به تصرف خود درآورد. در 479 هجری قمری ملکشاه سلجوقی به رها آمد و آنجا را از رومیان گرفت.
بعدها رها جزء قلمرو فلادروس رومی - مترجم پادشاه روم - قرار گرفت. چون فلادروس بدست سلطان ملکشاه بن برکیارق اسلام آورد، سلطان فرمانروایی رها را به او داد.
در سال 539 اتابک عمادالدین زنگی شهر رها را از تصرف فرنگیان درآورد و پس از آن در دست مسلمانان باقی ماند. یاقوت، بنای شهر رها را به سال ششم بعد از مرگ اسکندر یاد کرده است.
به نوشته ابوالفداء امروز رها، خرابه ای است. حمدالله مستوفی می نویسد: دور شهر پنج هزار و هشتصد گام است و آن را از سنگ تراشیده ساخته اند. در شهر کنیسه ای از سنگ ساخته اند که گنبدی بزرگ در میان و زیادت از صد گز حصن گنبد بوده است.

گویش مازنی

/rehaa/ آزاد رها

آزاد رها


واژه نامه بختیاریکا

اوسار کندِه؛ یلخی

جدول کلمات

ول

پیشنهاد کاربران

رها یعنی دختری خلاص از هر بدی😙

خلاص از هر بدی

رها یعنی ازادی عقاب

رها یعنی نجات یافته وآزاد وعاری از صفات ناپسند.

رها به معنای واقعی آزادی و نجات یافته

آزاد

ملکه خواب

رها یعنی آزادی خوشبختی

میخوام بخواهم این دختر برادر داره یا ابجی

اسمش روشه دیگه معنی نمیخاد. . .
رها یعنی رها , ازاد

آزاد - اسم

منم با بالایی موافقم رها بهترین اسم دنیاست و پر معنی هست در ضمن خیلی هم اسم شیک و خاصی هست

به نظرمن یعنی بلا ترازهمه ورویاپردازعالی ودختری زیبا باموهای اشفته وملکه ای عالی وهمیشه موفق

عشق . بامحبت. زندگی. زیباروی. دختری با موهایی طلایی

نجات یافته

ازاد

ازاد بهترین معنی برای رها است

رها یعنی آزاد، ول

وارسته

خوشوقت ترین فرد دنیا باموهای طلایی.
موهایش پر از اتفاق های هیجان انگیز است👑👼

رها یعنی نجات یافته از گناه یعنی آزاد شده از غم غصه همچون نسیم سبک رها از بردگی افکار پوسیدهیعنی نفس صبح یعنی سبک همچون باد صباح

رها یعنی ازاد

تا اون جایی که من میدونم رها یعنی آزاد


رها یعنی آزاد و خلاص شدن
که با وجودشون زندگی منم از تاریکی خلاص شد
عشقم به زندگی فقط به خاطر دخترای گلم رها و روژان است.


غیر قابل زندانی کردن. راه فرارو بلد بودن. دل نیستن به چیزهای الکی . زمین گیر نشدن. دختر قانون شکن البته تا جای که به خودش صدمه نزنه

رها یعنی آزاد، یعنی عشق، نفس، زندگی، یعنی یه فرشته ی خوشششگل باموهای طلایی وچشمای درشت که شیطنت ازشون میباره😍

آزادی پادشاهی در قدیم


برای دختران اسمی شیک واسان امابامعنی

رها یعنی آزاد رها اسم دختر منه فدااااش بشم الهی هرکی با اسم رها مشکل داره کوته فکره

ابی بند قید . - ازاد

آزادی، رهایی، جستن

آزادبودن چیز مهمی نیست اما�رها�شدن یک موهبت الهی است. . .
من بخاطراین جمله اسم دخترمورهاگذاشتم. . . کلمه رها بالاترازآزادی هستش. . .

رها معنیش . . ازادی. . است
معنی رها خیلی قشنگ است

با تقدیم شعر من

رها نیست از پران عقاب چودربیشه
شیروچو ماهی در آب

هر که میگوید رها یعنی پادشاهی در قدیم
وازاین چیزا باور نکنید


ر ها یعنی ازادی

آزاد - خلاص شده از هر بدی
نام دختر گلم است

یعنی ازاد

رها یعنی ازادی از نفرت رهایی خلاص شدن ازادی از هرچی بدی که دور و ورت هستن

رها اسم قشنگی وخیلی عامیانه وراحت درکل من که راضیم ازاسمم

رها یعنی عشق رها یعنی نفس

رها ینی آذادی ینی زندگی ینی امید ینی دنیا ینی ملکه ینی فرشته روی زمین قرررربون دخترم برم اسمش رها جون خشکل با چشای رنگی و موهای طلای. . . 😘😘😘

اسم رهااسم خوبی برای اسم دختریاپسراست رهابه معنیی ازاداست. 😊😉😉😉

رها آزادى من در زندگی رها عشق رها آزادى

رها یعنی ازاد که ازاد نزدیک ترین معنی برای این اسم است

آزاد از هر چیزی که تو را در بند خود به اسارت درآورد

رها یعنی از کسی انتظار نداشتن و رها کردن خیلی چیزا

رها اصلا به معنی به نام شیطان نیست ره یعنی آزاد شده از قید و بند


سلام دوستان
نام; رها
نوع ; دخترونه
معنی; ازاد شده خلاص ازاد شده از قید وبند


شخصیت شناسی; افرادی ک نامشون رها است خیلی خیلی خیلی و خیلی روحیه ی لطیف و نازک است و دلی خیلی لطیفی دارند و به محظ اینکه دلشونو بشکونی تصمیم می گیرن باهات قطع رابطه کنن و نهایتن بتونند چند شب طاقت بیاورند و بعد می بخشند رها نام ها خیلی مهربئن و دلسوز هستند ممنون که این متن رو تا اخر خوندید




منون

رها
رها نام یکی از فرزندان شیطان است، وکارش هم اینه اجازه نمیده آدما برای نماز صبح بیدار بشن

آزاد خلاص شدن

رها. . . یعنی آزاد و رها. رها از حقه های نفسانی.


کلمات دیگر: