کلمه جو
صفحه اصلی

کیوان


مترادف کیوان : زحل

فارسی به انگلیسی

saturn

Saturn


فرهنگ اسم ها

اسم: کیوان (پسر، دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: keyvān) (فارسی: کيوان) (انگلیسی: keyvan)
معنی: زحل، پادشاه گیتی، محافظ و نگهبان شاه، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آسمان، به علاوه ( در قدیم ) ( به مجاز ) آسمان، ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی

(تلفظ: keyvān) زحل ، ← زحل ؛ به علاوه (در قدیم) (به مجاز) آسمان .


فرهنگ فارسی

عباس ابن اسماعیل بن علی بن معصوم قزوینی مشهور بحاج ملاعباسعلی کیوان از علمای دینی و عارف و واعظ ( و. قزوین ۱۲۷۷ - ف. ۱۳۷۷ ه.ش . ) . وی پس از تحصیل در نجف و کربلا و سامره اجازه اجتهاد گرفت و بخراسان رفت . در آنجا نزد حاج ملا- سلطانعلی بتحصیل عرفان و تصوف پرداخت . در اواخر عمر از تصوف بیزار گردید و کتابهایی در رد آن نوشت . وی مفسر قر آن به عربی و فارسی است که چند مجلد آن بطبع رسیده اشعار خیام را شرح کرده و ار جمله تالیفات وی از : [ کیوان نامه ] [ عرفان ] [ میوه زندگانی ] [ فریاد بشر] را باید نام برد . کیوان معتقد است که بزرگترین عارف و صوفی خیام و بزرگترین حکیم بوعلی سیناست . وی عرفان را بعرفان علمی و عرفان عملی تقسیم نمود و سلوک و درویشی را عرفان عملی میداند .

فرهنگ معین

(کَ ) (اِ. ) سیارة زحل .

لغت نامه دهخدا

کیوان. [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] ( اِخ ) زحل. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 372 ). نام ستاره زحل است. ( فرهنگ جهانگیری ). نام ستاره زحل است که در فلک هفتم می باشد. ( برهان ) ( غیاث ). نام کوکب زحل است که در فلک هفتم می باشد و از همه کواکب اعلی و اعظم است ، و کی به معنی بزرگ و «ون » و «وان » به معنی مانند است . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . زحل. یکی از سیارات منظومه شمسی میان برجیس ( مشتری ) و اورانوس. به عقیده قدما این ستاره در فلک هفتم جای دارد و آن را دورترین ِ کواکب گمان می برده اند. نجم ثاقب. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. ( گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ص 204 ). مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان. ( حاشیه برهان چ معین ). نام ستاره هفتم از هفت سیاره است... و نزد منجمان نحس اکبر است. ( از فرهنگ نظام : زحل ) :
بلند کیوان با اورمزد و با بهرام
ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید.
ابوشکور ( از لغت فرس اسدی ).
فروتر ز کیوان تو را اورمزد
به رخشانی لاله اندر فرزد.
ابوشکور ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد
بر سر کیوان فکند بن پی ایوان.
خسروانی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 83 ).
به دُم لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان.
دقیقی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
خروش سواران و اسبان به دشت
ز بهرام و کیوان همی برگذشت.
فردوسی.
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.
فردوسی.
پراندیشه شد تا به ایوان رسید
کلاهش ز شادی به کیوان رسید.
فردوسی.
خداوند کیوان و گردان سپهر
ز بنده نخواهد جز از داد و مهر.
فردوسی.
به حیله پایگه همتش همی طلبد
از این قبل شده بر چرخ هفتمین کیوان.
فرخی.
کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک
کمینه جزوی از قدر او مِه از کیوان.
عنصری.
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان.
منوچهری.
شده کیوان ز هفتم چرخ یارش
به کام نیکخواهان کار و بارش.
( ویس و رامین ).

کیوان . [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (اِخ ) زحل . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 372). نام ستاره ٔ زحل است . (فرهنگ جهانگیری ). نام ستاره ٔ زحل است که در فلک هفتم می باشد. (برهان ) (غیاث ). نام کوکب زحل است که در فلک هفتم می باشد و از همه ٔ کواکب اعلی و اعظم است ، و کی به معنی بزرگ و «ون » و «وان » به معنی مانند است . (انجمن آرا) (آنندراج ) . زحل . یکی از سیارات منظومه ٔ شمسی میان برجیس (مشتری ) و اورانوس . به عقیده ٔ قدما این ستاره در فلک هفتم جای دارد و آن را دورترین ِ کواکب گمان می برده اند. نجم ثاقب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کیوان اسم ایرانی نیست و بابلی است و ظاهراً ایرانیها اسمی برای زحل نداشته اند. (گاه شماری تألیف تقی زاده حاشیه ٔ ص 204). مأخوذ از بابلی ، در الواح بابلی ، کیوانو. عبری ، کیوان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام ستاره ٔ هفتم از هفت سیاره است ... و نزد منجمان نحس اکبر است . (از فرهنگ نظام : زحل ) :
بلند کیوان با اورمزد و با بهرام
ز ماه برتر خورشید و تیر با ناهید.

ابوشکور (از لغت فرس اسدی ).


فروتر ز کیوان تو را اورمزد
به رخشانی لاله اندر فرزد.

ابوشکور (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


همت او بر فلک ز فلخ بنا کرد
بر سر کیوان فکند بن پی ایوان .

خسروانی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 83).


به دُم ّ لشکرش ناهید و هرمز
به پیش لشکرش بهرام و کیوان .

دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


خروش سواران و اسبان به دشت
ز بهرام و کیوان همی برگذشت .

فردوسی .


شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.

فردوسی .


پراندیشه شد تا به ایوان رسید
کلاهش ز شادی به کیوان رسید.

فردوسی .


خداوند کیوان و گردان سپهر
ز بنده نخواهد جز از داد و مهر.

فردوسی .


به حیله پایگه همتش همی طلبد
از این قبل شده بر چرخ هفتمین کیوان .

فرخی .


کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک
کمینه جزوی از قدر او مِه از کیوان .

عنصری .


بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان .

منوچهری .


شده کیوان ز هفتم چرخ یارش
به کام نیکخواهان کار و بارش .

(ویس و رامین ).


تویی مملوک و هم مالک تویی مفضول و هم فاضل
تویی معمول و هم عامل تویی بهرام و هم کیوان .

ناصرخسرو.


سیماب دختر است عطارد را
کیوان چو مادر است و سُرُب دختر.

ناصرخسرو.


چو سیستان ز خلف ری ز رازیان بستد
وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را.

ناصرخسرو.


ناصح ناصح تو برجیس است
حاسد حاسد تو کیوان است .

مسعودسعد.


با نکوخواه تو باشد مشتری را صلح و مهر
با بداندیش تو کیوان را خلاف و کین بود.

امیرمعزی .


بهره ٔ آن آفرین باشد ز سعد مشتری
قسم این از نحس کیوان فریه و نفرین بود.

امیرمعزی .


فلک هفتم آن ِ کیوان است
که مر آن را به سان ایوان است .

سنائی .


صدر ملک آرای عالی رای دستوری که بر
پایگاه قدر او کیوان ندارد دسترس .

سوزنی .


به قدم تارک کیوان سپرد از همت
چون به کیوان نگرد ننگرد الا به قدم .

سوزنی .


کیوان موافقان تو را گر جگر خورد
نسرین چرخ را جگر جدی مسته باد.

انوری .


آن رنگ سیاه لاله ماناک
اندر دل مشتری است کیوان .

خاقانی .


شکل تنوره چون قفس ، طاوس و زاغش هم نفس
چون ذروه ٔ افلاک بس مریخ و کیوان بین در او.

خاقانی .


بر چرخ هفتمش شدم از نحس روزگار
یک همنشین سعد چو کیوان نیافتم .

خاقانی .


عطارد، تلمیذ افادت او بود و مشتری ، مشتری سعادت او و کیوان ، مستفید دهای او.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283).
به ایوان در بسازم بارگاهت
به کیوان سر فرازم پایگاهت .

نظامی .


ریاحین بر زمینش گستریده
درختانش به کیوان سر کشیده .

نظامی .


مشتری وار بر سپهر بلند
گور کیوان کند به سم سمند.

نظامی .


اگر نزد آن شاه پردل شوی
صد ایوان به کیوان برآید تو را؟

؟ (از فرهنگ اوبهی ).


و رجوع به زحل شود. || فلک هفتم را نیز گویند. (برهان ).مجازاً، فلک هفتم . (غیاث ). نام آسمان هفتم . (ناظم الاطباء). || کمان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی کمان هم آمده است که به عربی قوس خوانند.(برهان ) (آنندراج ). قوس و کمان . (ناظم الاطباء). در فرهنگ به معنی کمان نیز گفته . (فرهنگ رشیدی ) :
چو شش ساله شد ساز میدان گرفت
به هفتم ره تیر و کیوان گرفت .

فردوسی (از جهانگیری ).



کیوان . [ ک َی ْ / ک ِی ْ ] (اِخ ) نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور. (از فهرست ولف ) :
دبیران دانا به دیوان شدند
زبهر درم پیش کیوان شدند
که او بود دانا بدان روزگار
شمار جهان داشت اندر کنار.

(شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1843).



کیوان . [ ک ِی ْ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قراجه داغ ودارای 38 فرسخ مساحت است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش خداآفرین شهرستان تبریز است که در شمال شهرستان اهر واقع است و از شمال به رودخانه ٔ ارس و از جنوب به دهستان کلیبر و از مشرق به دهستان گرمادوز و از مغرب به دهستان منجوان محدود می باشد. آب و هوای آن در قسمت شمال اطراف رودخانه ٔ ارس گرمسیر و در قسمت جنوب معتدل مایل به گرمی است . مرکز دهستان آبادی خمارلوست . این دهستان از 40 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل یافته است و در حدود 4970 تن سکنه دارد. آبادیهای مهم آن آوارسین ، زنبلان ، بشلاب و لاریجان پایین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

= زحل

زحل#NAME?


دانشنامه عمومی

کیوآن.
K-1 یک سازمان جهانی سبک کیک بوکسینگ است که برای ارتقای کیک بوکسینگ، در توکیو ژاپن توسط کازیوشی ایشی تأسیس شده، که خود یک مبارز سابق کیوکوشین کاراته بوده است.
قوانین K-1 شبیه به کیک بوکسینگ، اما برای ترویج مسابقات هیجان انگیز، ساده تر از آن است و ممکن است پایان مسابقه با ناک اوت فرد بازنده همراه باشد.
تفاوت اصلی قوانین کیک بوکسیگ در K-1 و کیک بوکسینگ معمولی و غیر سازمانی در استفاده از زانو است که در K-1 مجاز و در کیک بوکسینگ ممنوع است.
کی وان (به انگلیسی: K-1) که حرف k در آن نشان حرف اول رشته هایی چون کاراته، کیک بوکسینگ، کونگ فو و… و همچنین ۱ نشان نامبروان بودن مسابقات و فایترهای شرکت کننده در مسابقات است. این مسابقات از سال ۱۹۹۳ میلادی شروع به کار کرد و بنیان گذار آن کازویوشی ایشی است که خود یک کیوکوشین کار می باشد. در رقابت های کی وان از تکنیک رشته های موای تای، کاراته، تکواندو، ساواته، ساندا، کیک بوکسینگ، بوکس و دیگر هنرهای رزمی استفاده می شود.

کیوان از دو واژه ی کی/ به معنی خوبی و نیکی و یا پاکی و خلوص و وان/ به معنی نگهبانی یا نگهبان تشکیل شده است که در مجموع میکند:نگهبان خوبی ها یا پاکی ها و از آنجا که به سیاره ی زحل در آسمان کیوان گفته میشود این معنی نیز میتوان برداشت کرد که نگهبان آسمانها و افلاک ( لازم به ذکر است که واژه ی کیوان کلمه ایست عیلامی و خطاب به سیاره ی زحل گفته می شده و در قدیم بعلت نداشتن نامی برای خطاب زحل وارد زبان پهلوی یا فارسی باستان شده است)


دانشنامه آزاد فارسی


فرهنگستان زبان و ادب

[نجوم] ← زحل

پیشنهاد کاربران

کیوان اسمی برازنده برای پسر ها است. کیوان ( یعنی پادشاه آسمان ، کیوان یعنی سیاره ی زحل، کیوان یعنی پادشاه جهان و کیوان یعنی نگهبان کوه ) من از اینکه اسمم کیوان است به خودم افتخار می کنم و عاشق اسمم هستم



کیوان یعنی زحل درست ولی همه کیوان رو نگهبان یا پادشاه جهان می گویند ولی به نظر من کیوان یک حلقه ی بزرگ جهان را دارد و در این زمینه به این ترتیب که برای شما ارسال می شود کیوان پادشاه جهان هستی است

نام پسر در زبان لری بختیاری به معنی

کیوون::همان قلاسنگ است
وسیله ای که سنگ در آن می گذارند و پرتاب می کنند
Kevon

به معنی آسمان نیز می باشد

کیوان به معنی زحل و ستاره ی زیبا میشه

باید شبکه ی معنایی آن باشد آسمان و . ، ،

کیوان بمعنای کی یعنی پادشاه وان یعنی هستی
پس شد :پادشاه هستی
نورالله هم اسمی است برازنده ی او
به امید روشن شدن عالم هستی به نور او

در زبان کردی کیوان یعنی نگهبان کوه .

کیوان یعنی یگانه ، پادشاه هستی ، سیاره زحل

کیوان=شاه جهان

من کیوان هستم البته دخترم ، خواهر بزرگترم رضوان و من کیوان همیشه مشکل داشتم من رو با پسر اشتباهی میگرفتن ولی عاشق اسمم هستم و خیلی دوستش دارم و همون سیاره زحل یا پادشاه آسمان است.

فغان کسی از کیوان بر گذشتن :کنایه ای ایماست از بلندی بسیار فغان
دو کودک بدیدند مرده ، به تشت ؛
ز ایوان به کیوان فغان بر گذشت
دکتر کزازی در این مورد می نویسد :《 در اختر شناسی کهن ، کیوان برترین ِ هفتگان شمرده میشده است و در شاهنامه ، نماد بلندی است . 》
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۵۶.

کیوان: ستاره ی زحل، فلک هفتم
دکتر کزازی در مورد این واژه می نویسد: <<کیوان بلندترینِ" هفتگان " است و در شاهنامه، نمادگونه ی بلندی و ارجمندی است. و" رسیدن سر تخت به کیوان " استعاره ای تمثیلی از ارجمندی و والایی بسیار است. >>
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۱. 》

کیوان در بیشتر کلمات و دیکشنریها معنی آسمان وزحل دارد

کیوان : دکتر کزازی در مورد واژه ی کیوان می نویسد : ( ( یکی از هفتان است و بلند ترین ِ آنها . ریشه ی این نام به درستی روشن نیست؛ آن را واژه ی نیرانی و سامی دانسته اند . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 171 )
در مورد ریشه ی این نام بعضی نوشته اند : از همه ٔ کواکب اعلی و اعظم است، و کی به معنی بزرگ و "ون" و "وان " به معنی مانند است . ( انجمن آرا ) ( آنندراج )
دکتر شفیعی کدکنی می نویسد : ( ( کیوان در ادبیات فارسی رمزی است از بلندی و دوری از زمین. ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 280. )

بهترین اسم جهان اسم زندگیم جونم نفسم ( ع ) , کیوان بهترین اسم دنیاست

معنی : زحل . آسمان . بزرگی جلالت .
بهترین اسم دنیاست کیوان اسم نفسم اسم زندگیمه دوست دارم خیلی خیلی . . . . .

کیوان در زبان کردی به معنای کوه ها . . . کوهستان . . . . . چندین کوه و بطور دقیق یعنی کوههای بسیار مرتفع

کیوان در زبان کردی بمعنی کوهستان است نه نگهبان کوه . . . . بطور دقیق یعنی سلسله کوههای بسیار مرتفع

کیوان یعنی چندین و چندین کوهستانهای بلند


کلمات دیگر: