مترادف خاور : مطلع، خاوران، شرق، خراسان، مشرق ، خار، خاشاک
متضاد خاور : باختر
east
(تلفظ: xāvar) (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است .
مطلع ≠ باختر
خاوران، شرق، خراسان، مشرق
۱. مطلع
۲. خاوران، شرق، خراسان، مشرق ≠ باختر
۳. خار، خاشاک
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
بدر شاشی .
رودکی .
رودکی .
فردوسی .
فرخی .
عنصری .
اسدی .
لامعی گرگانی .
ناصرخسرو.
مسعودسعد.
خاقانی .
نظامی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
ابن یمین (از آنندراج ).
خاور. [ وَ ] (اِخ ) بزرگترین شهر ولایت «کاوار» است در جنوب «فزان ». این شهر بدست عقبةبن عامر بسال 47 هَ . ق . بعد از جنگ سخت و کشتن و اسارت اهالی آن گشوده شد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خاور. [ وَ ] (اِخ ) محلی است به 784 هزارگزی طهران میان بامدژ و نظامیه بر کنار راه آهن جنوب . در این نقطه ایستگاه راه آهن قرار دارد. در فرهنگ جغرافیایی ایران این نقطه چنین شرح داده شده است : نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران و اهواز است . این ایستگاه در 784 هزارگزی جنوب باختری تهران و 35 هزارگزی شمال اهواز واقع و ساکنان آن از کارمندان راه آهن اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
خاور. [ وَ ] (اِخ ) نام رودی است در 66 هزارگزی شمال قلعه چهارراه حکومت درجه 2 بکوا و خاشرود مربوط به حکومت فراه که به رودخانه ٔ «فراه رود» می ریزد. محل آن بین خط 63 درجه و 6 دقیقه و 6 ثانیه ٔ طول شرقی و خط 32 درجه و 46 دقیقه و 27 ثانیه ٔ عرض شمالی واقع است . (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2).
۱. جای برآمدن آفتاب؛ مشرق: ◻︎ خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرقها به مغربها، ز «خاورها» به خاورها (منوچهری: ۳).
۲. [قدیمی] مغرب: ◻︎ مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی: ۵۳۲).
〈 خاور دور: (جغرافیا) کشورهای شرقی آسیا.
〈 خاورمیانه: (جغرافیا) کشورهای جنوب غربی آسیا.
〈 خاور نزدیک: (جغرافیا) کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبهجزیرۀ عربستان.
بوتۀ خار: ◻︎ یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوموبر خاک و خاور نماند (فردوسی: ۷/۱۳۳).
۱نامی برای زنان ۲خاور – مشرق