کلمه جو
صفحه اصلی

نیکی


مترادف نیکی : احسان، خوبی، خیر، نکویی، نیکویی

متضاد نیکی : بدی

فارسی به انگلیسی

good turn, goodness, nobility, right

goodness, kindness, beauty


فرهنگ اسم ها

اسم: نیکی (دختر، پسر) (فارسی) (تلفظ: niki) (فارسی: نيکي) (انگلیسی: niki)
معنی: خیر، احسان، خوبی، نیکوکاری، ثواب، خوب بودن، ( در قدیم ) آسایش، رفاه، ثواب اخروی، ثواب اُخروی

(تلفظ: niki) خوب بودن ، خوبی ، نیکوکاری ، احسان ؛(در قدیم) آسایش ، رفاه ، ثواب اُخروی .


مترادف و متضاد

goodness (اسم)
حسن، مروت، خوبی، نیکی

wellness (اسم)
حسن، نیکی

benefaction (اسم)
خیر، بخشش، نیکی، احسان، کرم

beneficence (اسم)
بخشش، نیکی، احسان، لطف، نیکوکاری

احسان، خوبی، خیر، نکویی، نیکویی ≠ بدی


فرهنگ فارسی

۱- خوب بودن خوبی نیکویی : مقابل بدی : (( هر دانش - اگر دانستن نیکی بود و اگر دانستن بدی آن دانش خوبست . ) ) ۲ - نیکو کاری . ۳ - ثواب : (( اگر یک نیکی بود از بند. مومن ... آن مضاعف کند . ) ) ۴ - احسان بخشش . ۵ - زیبایی جمال . ۶ - سعادت . یا فرمودن نیکی . امر معروف .

فرهنگ معین

(حامص . ) خوبی ، احسان .

لغت نامه دهخدا

نیکی. ( حامص ) خوبی. حسن. مقابل عیب و بدی. صفت خوب و پسندیده :
بر آغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت ونیکی همه راز کرد.
بوشکور.
به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن.
فردوسی.
بود نیکی تو از این بد فزون
تو بودی به نیکی مرا رهنمون.
فردوسی.
وآنت گویدهمه نیکی ز خدای است ولیک
بدی ای امت بدبخت همه کار شماست.
ناصرخسرو.
|| درستی. صحت. استواری. جودت. صلاح :
تو نیکی طلب کن نه زودی کار.
فخرالدین اسعد.
|| نیکوکاری. کار خیر. حسنه. مقابل سیئة :
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز.
فردوسی.
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت.
فردوسی.
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس.
فردوسی.
که نیکی گم نگردد در دو گیهان.
فخرالدین اسعد.
یکی خوب مایه ست نیکی به جای
که سود است از وی به هر دو سرای.
اسدی.
خدای عزوجل شما را که آفرید برای نیکی آفرید. ( تاریخ بیهقی ص 338 ).
ز نیکی به نیکی رسد مرد از آن
که هرکس که او گل کند گل خورد.
ناصرخسرو.
ز این بیش چه نیکی آمد از تو
وز گاو گنه چه بود وز خر.
ناصرخسرو.
خطاب شود به کرام الکاتبین تا به عدد هر ستاره که به این آسمان دنیاست ده نیکی مقبول در نامه اعمال این بنده ثبت و ده بدی محو گرداند. ( قصص الانبیاء ص 13 ).
هرکه به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی اوروی بدو باز کرد.
نظامی.
ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت
که نیکی و بدی از خلق داستان ماند.
سعدی.
|| خیرخواهی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || کرم. احسان. جود. سخا. انعام. افضال :
همان نیز نیکی به اندازه کن
ز مرد جهاندیده بشنو سخن.
فردوسی.
همه داد و نیکی و شرم است و مهر
نگه کردن اندر شمار سپهر.
فردوسی.
ای خداوندی که تا تو از عدم پیدا شدی
بسته شد درهای بخل و آن نیکی گشت باز.
منوچهری.
خواجه بر من در نیکی دربست
چه کنم لب به بدی نگشایم.

نیکی . (حامص ) خوبی . حسن . مقابل عیب و بدی . صفت خوب و پسندیده :
بر آغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت ونیکی همه راز کرد.

بوشکور.


به نیکی بباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن .

فردوسی .


بود نیکی تو از این بد فزون
تو بودی به نیکی مرا رهنمون .

فردوسی .


وآنت گویدهمه نیکی ز خدای است ولیک
بدی ای امت بدبخت همه کار شماست .

ناصرخسرو.


|| درستی . صحت . استواری . جودت . صلاح :
تو نیکی طلب کن نه زودی کار.

فخرالدین اسعد.


|| نیکوکاری . کار خیر. حسنه . مقابل سیئة :
شده بر بدی دست دیوان دراز
ز نیکی نبودی سخن جز به راز.

فردوسی .


همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت .

فردوسی .


به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس .

فردوسی .


که نیکی گم نگردد در دو گیهان .

فخرالدین اسعد.


یکی خوب مایه ست نیکی به جای
که سود است از وی به هر دو سرای .

اسدی .


خدای عزوجل شما را که آفرید برای نیکی آفرید. (تاریخ بیهقی ص 338).
ز نیکی به نیکی رسد مرد از آن
که هرکس که او گل کند گل خورد.

ناصرخسرو.


ز این بیش چه نیکی آمد از تو
وز گاو گنه چه بود وز خر.

ناصرخسرو.


خطاب شود به کرام الکاتبین تا به عدد هر ستاره که به این آسمان دنیاست ده نیکی مقبول در نامه ٔ اعمال این بنده ثبت و ده بدی محو گرداند. (قصص الانبیاء ص 13).
هرکه به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی اوروی بدو باز کرد.

نظامی .


ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت
که نیکی و بدی از خلق داستان ماند.

سعدی .


|| خیرخواهی . (ناظم الاطباء). رجوع به شواهد ذیل معنی قبلی شود. || کرم . احسان . جود. سخا. انعام . افضال :
همان نیز نیکی به اندازه کن
ز مرد جهاندیده بشنو سخن .

فردوسی .


همه داد و نیکی و شرم است و مهر
نگه کردن اندر شمار سپهر.

فردوسی .


ای خداوندی که تا تو از عدم پیدا شدی
بسته شد درهای بخل و آن نیکی گشت باز.

منوچهری .


خواجه بر من در نیکی دربست
چه کنم لب به بدی نگشایم .

خاقانی .


چون به نیکیم شرمسار نکرد
به بدی چند شرمسار کند.

خاقانی .


نیک ار در محل خود نبود
ظلم خوانندش ارچه بد نبود.

اوحدی .


نیکی ای کان نه در محل خود است
تو نکوئی گمان مبر که بد است .

مکتبی .


نیکیت شیشه ای است ای عاقل
مکن از سنگ منتش باطل .

مکتبی .


|| پرهیزگاری . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دیانت . (ناظم الاطباء). || ثواب . (فرهنگ فارسی معین ). پاداش خوش :
شاد باش و به دل نیک همه نیکی یاب
شاد باش وز خداوند همه نیکی بین .

فرخی .


به دانش بیلفنج نیکی کزین جا
نیایند با تو نه خانه نه مانه .

ناصرخسرو.


ز نیکی به نیکی رسد مرد از آن
که هرکس که او گل کند گل خورد.

ناصرخسرو.


از هرچه گفته ام نه همی جویم
جز نیکی ای خدای تو دانائی .

ناصرخسرو.


به نامه درون جمله نیکی نویس
چو در دست توست ای برادر قلم .

ناصرخسرو.


نیک و بد چون همه بباید مرد
خنک آنکس که گوی نیکی برد.

سعدی .


|| فراخی . (یادداشت مؤلف ). رخاء. خوش سالی : نیکی و بدی سال اندر جو پدید آید که چون جو راست برآید و هموار دلیل کند که آن سال فراخ بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگ سال بود. (نوروزنامه ). || نعمت . نعمی . نعیم . (یادداشت مؤلف ). آسایش . رفاه . راحت . مقابل رنج . خوشی . مقابل ناخوشی :
ز نیکی جدا مانده ام زین نشان
گرفتار در دست مردم کشان .

فردوسی .


همه بد ز شاه است و نیکی ز شاه
کزو بند و چاه است و زو تخت و گاه .

فردوسی .


|| مهربانی . لطف :
بد و نیکی به جای دشمن و دوست
هر یکی در محل خود نیکوست .

؟


|| راستی . صداقت . (ناظم الاطباء). || زیبائی . حسن . جمال . (ناظم الاطباء). رجوع به نکوئی و نیکویی شود. || (اصطلاح نجوم ) سعادت . (ازمقدمه ٔ التفهیم از فرهنگ فارسی معین ).
- به نیکی ؛ به خوبی . به نیک خواهی . از روی محبت و دوستی :
به موبد چنین گفت شاه آن زمان
که بر ما مبر جز به نیکی گمان .

فردوسی .


نباید که بینند رنجی براه
مکن جز به نیکی در ایشان نگاه .

فردوسی .


- || چنانکه باید. به دقت . به صحت :
واین ملک گرچه بد عمل دار است
هم بنیکی حساب من رانده ست .

خاقانی .


- به نیکی یاد کردن ؛ ذکر خیر. به خوبی از کسی نام بردن . محاسن او را باز گفتن :
همی نصیحت من یاد دار و نیکی کن
که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد.

سعدی .


- نیکی دیدن ؛ خیر دیدن :
هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند.

سعدی .


- نیکی کردن ؛ نکوکاری کردن . کار خیر کردن :
به کردار نیکی همی کردمی
وز الفغده ٔ خویشتن خوردمی .

بوشکور.


مکن بدی تو و نیکی بکن چرا فرمود
خدای ما را گر ما نه حی و مختاریم .

ناصرخسرو.


چون که تو گر بد کنی زآن دیو را باشد گناه
ور یکی نیکی کنی زآن مر ترا باشد ثنا.

ناصرخسرو.


- || احسان کردن :
اگر پادشاهی بود در گهر
بباید که نیکی کند تاجور.

فردوسی .


بکن نیکی و در دریاش انداز
که روزی درکنارت آورد باز.

فخرالدین اسعد.


- || لطف و شفقت کردن :
تو بیداری او بی خودی می کند
تو نیکی کنی او بدی می کند.

نظامی .


بدی کردند و نیکی با تن خویش .

سعدی .


تو بر خلق نیکی کن ای نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت .

سعدی .


عجب نبود از سیرت بخردان
که نیکی کنند از کرم با بدان .

سعدی .


- امثال :
بد می کنی و نیک طمع می داری .
نیکی نبود سزای بدکرداری .
نیکی را نیکی آید .
نیکی راه به خانه ٔ صاحب خود برد .
نیکی فراموش نشود .
نیکی گم نشود .
نیکی کنی به جای تو نیکی کنند باز
ور بد کنی به جای تو از بد بتر کنند.

فرهنگ عمید

۱. خوبی.
۲. احسان، نیکوکاری.

جدول کلمات

خوبی

پیشنهاد کاربران

نیکی احسان لطف

سرچشمه خوبی و کمال

نیکی معنی پاک و دور از گناه رو هم میده

نیکی ینی نوری ازجنس پاکی خوبی

نیکی یعنی خوب ، احسان، نیکوکاری
نیکی یعنی یه دونه ی مامان و بابا

نیکی نامی زیبا مختصر و مفید

اسم خاص و بی نظیریه هروقت به این فکر میکنم که اسمم نیکی هست ذوق میکنم😊😄

نیکی . ( ا ) ، نام دختر است.

به معنی مهربانی و دور بودن از گناهان و زشتی ها است
و من خودم به شخصه عاشق اسمم هستم واز پدر و مادرم ممنونم که این اسم رو روی من گذاشتن

نیکی اسم دخترانه هست نه پسرانه
اسم زیبایی هم هست.

دارای وزن و آهنگ قشنگ، از طرفی ساده و روان هست در صدا کردن و اینکه معنی مشخصی داره، بعضی اسمها رو سه خط باید توضیح ازش بخونیم ، تازه بفهمیم چی هست. . . .

به نظر من یعنی پنهانکاری یعنی دروغ یعنی اون چیزی که وجود ندارد ناصادقی چیزی که شما فقط شعار میدهید ولی عمل نمی کنید خودخواهی یعنی ضعیف کشی یعنی سیاست ، گرانفروشی. . . . شاید هم بر عکس تمام چیزهای که گفتم

اسم خودم که بهش خیلی افتخار میکنم به معنی پاکی زیبایی و خوبی

نیکی اسم دختر هست

یعنی مهربان. خوبی

اولا نیکی اسم دختر هست دوما جناب اقای صدر قبل از اضحار نظر درباره اسم بنده لطفا مقاله رو بخونید سوما معنیش میشه پاکی بیگناهی خوبی و زیبایی و اسم بنده.

مهربانی خوبی خوشی
و خوشحالم که اسمم نیکی است

خوبی و مهربانی و پاکی و بی گناهی

اسم "نیکی" از دو قسمت تشکیل شده است . قسمت:نیک🥀که یعنی خوب . وقسمت:*ی*🥀که یعنی بودن . 👈
"نیکی"یعنی نیک بودن ، خوب بودن . مادر ها وپدر ها ، اسم
فرزندشان را "نیکی "می گذارند . چون دوست دارن فرزندشان
نیک ( خوب ) باشه . 🔪•●•.

نیکی:نیکی : در پهلوی نکیه nēkīh بوده است .
( ( یکی محضر اکنون بباید نوشت
که جز تخم نیکی سپهبد نکشت ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 302. )


نیکی اسم دخترانه به معنا:
خوبی⁦❤️⁩
احسان⁦✳️⁩
خوب بودن⁦❇️⁩

نیکی اسم دخترونه است. اما شاید تو خارج اسم پسر باشد. معنی نیکی یعنی خوبی و مهربانی و بخشش و. . . هر وقت یکی صدا میکنه خیلی خوشحال میشم که اسمم نیکیه😊😬

نیکی
خوبی


کلمات دیگر: