کلمه جو
صفحه اصلی

نصیر


مترادف نصیر : مددکار، یار، یاریگر، یاور

فارسی به انگلیسی

helper, aid, defender, masculine proper name

helper, aid, defender


عربی به فارسی

باد بزن , تماشاچي ورزش دوست , باد زدن , وزيدن بر


فرهنگ اسم ها

اسم: نصیر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nasir) (فارسی: نَصير) (انگلیسی: nasir)
معنی: یاری دهنده، یاور، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) نصیر اصفهانی: [قرن هجری] پزشک و شاعر ایرانی، معروف به میرزا نصیر حسینی، سراینده ی منظومه ی پیر و جوان، از نامهای خداوند

(تلفظ: nasir) (عربی) از نامها و صفات خداوند ؛(در قدیم) یاری دهنده ، یاور .


مترادف و متضاد

مددکار، یار، یاریگر، یاور


فرهنگ فارسی

یاری کننده، یارومددکار، نصرائ وانصارجمع
( صفت ) یاری کننده مدد کار جمع : انصار نصرائ .
از علمای نحو و شاگرد کسائی نحوی است ٠

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) یاری گر، مددکننده . ج . انصار.

لغت نامه دهخدا

نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم المقدسی شافعی . او راست : المقصود فی فروع الشافعیه ، به سال 490 هَ . ق . درگذشت . (یادداشت مؤلف ).


نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) (خواجه ...) نصیرالدین طوسی . رجوع به نصیرالدین شود.


نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن میرزا نظام اصفهانی از شاعران قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی در شیراز سکونت داشته است ، او راست :
ترک چشمش تا ز مژگان دست بر شمشیر کرد
حسرت شهد شهادت از حیاتم سیر کرد
از سبک روحان گرانجانی به جائی می رسد
کرد پروازی اگر پیکان به بال تیر کرد.

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 123).



نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن هاشم بیگ تهرانی از شعرای قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی «مدتی به متصدیگری محال خالصه ٔری مشغول بود، بعد از آن محرر دارالانشاء شد بعد از آن وزیر قراباغ شده ، در آن اوقات فوت شد» او راست :
زاهد از مجلس چو برخیزد شود هنگامه گرم
چون زمستان بر طرف گردید سرما بگذرد.

#


شد فزون آب لب از لعلش ز تأثیر شراب
کار دامن می کند بر آتش یاقوت آب .

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 90).


و رجوع به نگارستان سخن ص 133 شود.

نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) محمد اصفهانی بن میرزا عبداله ملقب به نصیرالدین ثانی و مشهور به میرزا نصیر از اجله ٔ اطبا و دانشمندان و از شاعران قرن دوازدهم است ، مولدش جهرم بوده و سالها در اصفهان نشو و نما یافته سپس به شیراز آمده و به منصب طبابت کریم خان زند رسیده است . از تألیفات اوست : 1 - اساس الصحة در طب به عربی . 2 - جام گیتی نما در حکمت به فارسی 3 - حل التقویم در نجوم به فارسی . 4 - رساله ای در رابطه ٔ میان موسیقی و طب . 5 - مشکلات قانون ابن سینا، وجز اینها. وفات وی به سال 1191 است و صباحی در تاریخ وفاتش گفته است : «آه از مرگ نصیر ثانی » او راست :
شبی با نوجوانی گفت پیری
کهن دردی کشی صافی ضمیری
چو خم صاحبدلی روشن روانی
در این دیر کهن پیر مغانی
که باد نوبهار و ابر آزار
شنیدم خیمه زد بر طرف گلزار
به هر گلبن هزاری ساز برداشت
به هر سروی تذرو آواز برداشت
صلای یوسف گل شد جهانگیر
زلیخای جوان شد عالم پیر
سحرگاهان نسیم آهسته خیزد
چنان کز برگ گل شبنم نریزد
ترشح های ابر از هر کناری
بود چندان که بنشیند غباری
به پیران کهن غم سازگار است
تو شادی کن ترا باغم چه کار است ...
فلک را عادت دیرینه اینست
که با آزادگان دایم به کین است
به جان می پرورد بی حاصلی را
کزو دل بشکند صاحبدلی را.

#


با من که رخم شکسته رنگ آمده است
هفت اختر و شش جهت به جنگ آمده است
بر مرغ دلم که ز آشیان دگر است
این نه قفس فراخ تنگ آمده است .

(از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1037).


و ریحانة الادب ج 4 ص 200 و نیز رجوع به آثارالعجم ص 105 و طرایق الحقایق ج 3 ص 74 و صبح گلشن ص 524 و قاموس الاعلام ج 6 و آتشکده ٔ آذر ص 430 شود.

نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) اسداﷲ (میرزا...) کشمیری ، از پارسی گویان آن دیار است . او راست :
فرنگی جلوه ، آذرسوز، ترسازاده ، بی رحمی
که گردد تشنه ٔخون مسیحا چشم بیمارش .

(از صبح گلشن ص 523).



نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ململی هفت لنگ . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).


نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند.در 19 هزارگزی شمال غربی قاین در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 123 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران ، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد نصیر (ملا...) بروجردی از شاعران قرن یازدهم و از مدرسان گنجه است ، این معما به اسم اسماعیل او راست :
دل ما جام و مهر او شراب است
که ماه نو تمام آفتاب است .

(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 537).



نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) محمد نصیر (میر...) نصرآبادی ، از پارسی گویان ایرانی مقیم هند است ،مؤلف مقالات الشعراء این بیت را از او آورده است :
زند موج طپیدن هر رگ جانم زجوش خون
خیال نشتری مژگان فصادی به دل دارم .
رجوع به مقالات الشعراء ص 815 شود.


نصیر. [ ن َ ] (اِخ ) نصیرالدین (خواجه ...) ابن خواجه مسعود همدانی از شاعران قرن دهم است وی در عهد اکبر پادشاه از همدان به هندوستان مهاجرت کرد و ملازم بارگاه اکبری شد، سپس ملازمت قطب شاه والی دکن را اختیار کرد او راست :
گدای خاک نشینم نشسته بر سر کویت
به دولت غم تو پادشاه روی زمینم .

#


نصیر از بی کسی شد همدم غم
به از غم بی کسان را همدمی نیست .

#


چندان شدم ضعیف که صد ساله ره مرا
چون بوی گل نسیم به یک گام می برد.

(از صبح گلشن ص 522) (مجمعالخواص ص 289).



نصیر. [ ن َ ] (ع ص ) یاری کننده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). یاری دهنده . (مهذب الاسماء). یاری گر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مددکار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناصر. (مهذب الاسماء) (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). یار. یاور. ولی . (یادداشت مؤلف ). ج ، نُصَراء. انصار :
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر.

فرخی .


گر همی خلق بخصمی بدر آیند یکی را
چه تفاوت کند آن را که تو مولی و نصیری .

سعدی .


کنون دشمنان گر برندم اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر.

سعدی .


دعای زنده دلانت رفیق بادو قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه .

سعدی .


|| (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).

نصیر. [ ن ُ ص َ ] (اِخ ) از علمای نحو و شاگرد کسائی نحوی است . (از منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).


نصیر. [ ن ُ ص َ ] (اِخ )یکی از فدائیان حضرت شاه مردان بوده . (از آنندراج ).نام شخصی که معتقد به خدائی و الوهیت حضرت امیرالمؤمنین و یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیه السلام شده بودو گروه نصیری منسوب به وی می باشد. (ناظم الاطباء).
ز غمزه ٔ لب آن فتنه ٔ عجم دیدم
ز شهسوار عرب آنچه بر نصیر گذشت .

آصفی (از آنندراج ).


رجوع به نصیریة شود.

نصیر.[ ن َ ] (اِخ ) نصیرالدین بن غریب شاه درویش دهلوی از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است ، در فارسی و اردو اشعاری دارد، وی در نودسالگی در دکن درگذشت . او راست :
جلوه پرداز حسن قاتل ماست
کشته ٔ تیغ ناز او دل ماست
فصل گل در چمن جنون خیز است
موح باد صبا سلاسل ماست
احتیاج چراغ امشب نیست
یار در خانه شمع محفل ماست .

(از صبح گلشن ص 523).



نصیر. [ ن َ ] ( ع ص ) یاری کننده. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). یاری دهنده. ( مهذب الاسماء ). یاری گر. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مددکار. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ناصر. ( مهذب الاسماء ) ( از متن اللغة ) ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). یار. یاور. ولی. ( یادداشت مؤلف ). ج ، نُصَراء. انصار :
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر.
فرخی.
گر همی خلق بخصمی بدر آیند یکی را
چه تفاوت کند آن را که تو مولی و نصیری.
سعدی.
کنون دشمنان گر برندم اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر.
سعدی.
دعای زنده دلانت رفیق بادو قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه.
سعدی.
|| ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( مهذب الاسماء ).

نصیر. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند.در 19 هزارگزی شمال غربی قاین در ناحیه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 123 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و زعفران ، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

نصیر. [ ن َ ] ( اِخ ) تیره ای از طایفه ململی هفت لنگ. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 ).

نصیر. [ ن ُ ص َ ] ( اِخ )یکی از فدائیان حضرت شاه مردان بوده. ( از آنندراج ).نام شخصی که معتقد به خدائی و الوهیت حضرت امیرالمؤمنین و یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیه السلام شده بودو گروه نصیری منسوب به وی می باشد. ( ناظم الاطباء ).
ز غمزه لب آن فتنه عجم دیدم
ز شهسوار عرب آنچه بر نصیر گذشت.
آصفی ( از آنندراج ).
رجوع به نصیریة شود.

نصیر. [ ن ُ ص َ ] ( اِخ ) از علمای نحو و شاگرد کسائی نحوی است. ( از منتهی الارب ) ( یادداشت مؤلف ).

نصیر. [ ن َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم المقدسی شافعی. او راست : المقصود فی فروع الشافعیه ، به سال 490 هَ. ق. درگذشت. ( یادداشت مؤلف ).

نصیر. [ ن َ ] ( اِخ ) ( میرزا... ) ابن میرزا نظام اصفهانی از شاعران قرن یازدهم است و به روایت نصرآبادی در شیراز سکونت داشته است ، او راست :
ترک چشمش تا ز مژگان دست بر شمشیر کرد
حسرت شهد شهادت از حیاتم سیر کرد
از سبک روحان گرانجانی به جائی می رسد
کرد پروازی اگر پیکان به بال تیر کرد.

فرهنگ عمید

یار و مددکار.

دانشنامه عمومی

نصیر ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
طایفه نصیر
نصیر (شوشتر)
نصیر (مسجدسلیمان)

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَّصِیرٍ: همیشه یاری دهنده - بسیار یاری دهنده (در عبارت "خالدین فیها ابدا لا یجدون ولیا و لا نصیرا "فرق بین ولی و نصیر این است که : ولی هر کس عبارت است از کسی که تمامی کارهای او را انجام دهد ، و آن کس خودش به کلی کنار باشد . ولی کلمه نصیر به معنای آن کسی است ...
ریشه کلمه:
نصر (۱۴۳ بار)

در مورد فرق میان «ولیّ» و «نصیر» بعضی گفته اند: «ولیّ» کسی است که بدون درخواست به انسان کمک کند، اما «نصیر» مفهومی اعم دارد. این احتمال نیز وجود دارد که «ولیّ» اشاره به سرپرستی است که به حکم ولایت و بدون درخواست، حمایت و کمک می کند، و «نصیر» فریادرسی است که بعد از تقاضای کمک به یاری انسان می شتابد.

[ویکی اهل البیت] نصیر (اسم الله). اسم صد و بیست و هفتم:النصیر
لفظ نصیر در قرآن 24 بار وارد شده و در چهار موردوصف خدا قرار گرفته است چنان که می فرماید:
1.(وَ إِنْ تَوَلَّوا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَولاکُمْ نِعْمَ المَولی وَنَعْمَ النَّصیر).(انفال/40)
«بگو اگر روی گردانید بدانید که خدا مولای شما است نیک مولا و نیک یاری دهنده ای است».
2. (...وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَولاکُمْ فَنِعْمَ المَولی وَ نِعْمَ النَّصیر).(حج/78)
«به خدا پناه برید او مولای شما است، نیک مولا و نیک یاری دهنده ای است».
3. (...وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً و َ نَصِیراً).(فرقان/31)

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( ت ) شاخه بابادی باب شامل تش های محمد جعفری؛ شیرازی؛ قاضی؛ احمدی

پیشنهاد کاربران

مددکار، یار، یاور،

نصیر فرزندمهنانام جدم فرزندش صالح وطالب پدرم که همگی در مقبره شعیب نبی ( ع ) مدفون میباشند


کلمات دیگر: