یاسمین
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: یاسمین (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: yāsamin) (فارسی: ياسمين) (انگلیسی: yasamin)
معنی: نام گلی خوشبو، یاسمن، ( = یاسمن )
معنی: نام گلی خوشبو، یاسمن، ( = یاسمن )
(تلفظ: yāsamin) (= یاسمن) ، ← یاسمن .
فرهنگ فارسی
گلی است خوشبوبرنگ زردیاکبودیاسفید، یاسمن، سمن، یاس، یاسم، سخلات هم گویند، بعربی یاسمین و یاسمون گویند
فرهنگ معین
(سَ ) (اِ. )= یاسمن : گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود.
لغت نامه دهخدا
یاسمین.[ س َ ] ( اِ ) یاسمن. رجوع به یاسمن شود :
تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان
تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین.
ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین.
برریخت قرابه می حمری.
بر ارغوان طویله یاقوت معدنی.
مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم.
که هست زر مر او را میان سیم اوراق.
بدو جهان گل و یاسمین محمد.
خیره بر آتش ندمد یاسمین.
نبینی که سر چون نگونسار دارد.
گر چه از سرگین برآید یاسمین.
این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین.
سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است.
از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین.
لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین.
که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد.
بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد.
یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد.
یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی.
تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد.
باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو
تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین.
تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان
تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین.
فرخی.
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین.
فرخی.
بر برگ سپید یاسمین تربرریخت قرابه می حمری.
منوچهری.
بر یاسمین عصابه زرّ مرصع است بر ارغوان طویله یاقوت معدنی.
منوچهری.
چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته. ( تاریخ بیهقی ).مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم.
که هست زر مر او را میان سیم اوراق.
لامعی.
حسین و حسن را شناسم حقیقت بدو جهان گل و یاسمین محمد.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 103 ).
کی رسد این علم به یاران دیوخیره بر آتش ندمد یاسمین.
ناصرخسرو.
نبینی که مست است هر یاسمینی نبینی که سر چون نگونسار دارد.
ناصرخسرو.
یاسمین را هر کسی بوید چو مشک گر چه از سرگین برآید یاسمین.
ناصرخسرو.
چون خنجر از هوای نهفته شود پدیداین لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین.
مسعودسعد.
شادی و لهو و رامش شاه زمانه راسوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است.
مسعود.
تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین.
معزی.
لعل با مرجان برآمیزد درخت ارغوان لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین.
معزی.
شکفت از خاطر و طبعش به بغداد اندرون باغی که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد.
معزی.
به زعفران بر کافور دارم از غم از آنک بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد.
معزی.
یکی گداخته دارد میان تار قصب یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد.
معزی.
یاسمین خندان و خوش ز آن است کز من غافل است یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی.
خاقانی.
پیوسته در تعجبم از کار یاسمین تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد.
؟ ( از تاج المآثر ).
چون روضه خلد دان دل خاک باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو
تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین.
یاسمین . [ س َ ] (اِخ ) ابن زین الدین بن ابی بکربن محمدبن علیم حمصی . او راست حواشی بر خلاصه ٔ ابن مالک ، و در هامش آن شرح کافیه است . در فاس به سال 1338 هَ . جزء دوم آن به طبع رسیده است (ص 515 و 584). (معجم المطبوعات ج 2 ص 194).
یاسمین .[ س َ ] (اِ) یاسمن . رجوع به یاسمن شود :
تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان
تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین .
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک
ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین .
بر برگ سپید یاسمین تر
برریخت قرابه ٔ می حمری .
بر یاسمین عصابه ٔ زرّ مرصع است
بر ارغوان طویله ٔ یاقوت معدنی .
چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته . (تاریخ بیهقی ).
مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم .
که هست زر مر او را میان سیم اوراق .
حسین و حسن را شناسم حقیقت
بدو جهان گل و یاسمین محمد.
کی رسد این علم به یاران دیو
خیره بر آتش ندمد یاسمین .
نبینی که مست است هر یاسمینی
نبینی که سر چون نگونسار دارد.
یاسمین را هر کسی بوید چو مشک
گر چه از سرگین برآید یاسمین .
چون خنجر از هوای نهفته شود پدید
این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین .
شادی و لهو و رامش شاه زمانه را
سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است .
تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ
از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین .
لعل با مرجان برآمیزد درخت ارغوان
لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین .
شکفت از خاطر و طبعش به بغداد اندرون باغی
که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد.
به زعفران بر کافور دارم از غم از آنک
بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد.
یکی گداخته دارد میان تار قصب
یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد.
یاسمین خندان و خوش ز آن است کز من غافل است
یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی .
پیوسته در تعجبم از کار یاسمین
تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد.
چون روضه ٔ خلد دان دل خاک
باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو
تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین .
بر سوسن و یاسمین و نرگس .
اندر آ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش دید ورد و یاسمین .
باغ دلبر سبز و تر و تازه بین
پر ز غنچه ٔ ورد و سرو و یاسمین .
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین .
- دهن الیاسمین ؛ روغن یاسمین . دهن زنبق . دهن الزنبق : الماس غالباً جوهر شفافی است که در آن اندکی زیبقیت هست چنانچه دهن یاسمین را به رصاص وصف کنند و گویند دهن رصاص . (الجماهر بیرونی ص 93).
- یاسمین ابیض ؛ زنبق در کتب قدما اسم یاسمین ابیض است . (مخزن الادویه ذیل سوسن ).رجوع به یاسمین سفید و ترکیبات یاسمن شود.
- یاسمین بری ؛ یاس سفید. عشبة النار. (تحفه ). رجوع به یاسمن بری (درترکیبات یاسمن ) شود.
- یاسمین بستانی ؛ چنبلی . یاسمین هندی است . (مخزن الادویه ). ورجوع به یاسمن شود.
- یاسمین جبلی ؛ و جبلی آن یاسمین هندی است . (مخزن الادویه ). رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین دشتی ؛ ابوریحان بیرونی ذیل ظیان آرد: اصمعی گوید به لغت عربی یاسمین دشتی را گویند ابوحنیفه هم چنین گفته است که عادت او آن است که روغن را دراو بپرورند و در وقت قولنج بکار برند. (صیدنه ٔ ابوریحان ). رجوع به یاسمین بری در همین ترکیبات شود.
- یاسمین زرد ؛ یاسمن زرد. زنبق . (تحفه ). یاسمین زرد، زنبق باشد نه سپید. (داود ضریر انطاکی ). یاس زرد و در اغلب جنگلهای شمالی در ارتفاعهای متوسط تا (1000) گز دیده میشود. رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین سپید ؛ یاسمن سفید :
گل صد برگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد به زیب ...
به هندوستان کاشتم مشک بید
بکارم به چین یاسمین سپید.
رجوع به یاسمین سفید در همین ترکیبات و یاسمن شود.
- یاسمین سفید ؛ زنبق . تحفه . سجلاط. رازقی . (ترجمه ٔ صیدنه ). شرخات . چنبلی . در مازندران و تهران و شهسوارآن را یاس میگویند.این یاس در جنگلهای شمال ایران در رامیان و پل زنگوله ٔ چالوس و رامسر و نور هست و ازارتفاع 100 الی 750 دیده میشود. رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین مضاعف ؛ یاس پرپر.گل رازقی . رجوع به یاس و گل رازقی شود.
|| قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی ).
تا آسمان روشن شود چون سبز گردد بوستان
تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین .
فرخی .
رزمگاه پرمبارز دوست تر دارد ملک
ز آنکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین .
فرخی .
بر برگ سپید یاسمین تر
برریخت قرابه ٔ می حمری .
منوچهری .
بر یاسمین عصابه ٔ زرّ مرصع است
بر ارغوان طویله ٔ یاقوت معدنی .
منوچهری .
چشم سوی این باغچه کشید که بهشت را مانست از بسیاری یاسمین شکفته . (تاریخ بیهقی ).
مگر که هست گل یاسمین ز زر و ز سیم .
که هست زر مر او را میان سیم اوراق .
لامعی .
حسین و حسن را شناسم حقیقت
بدو جهان گل و یاسمین محمد.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 103).
کی رسد این علم به یاران دیو
خیره بر آتش ندمد یاسمین .
ناصرخسرو.
نبینی که مست است هر یاسمینی
نبینی که سر چون نگونسار دارد.
ناصرخسرو.
یاسمین را هر کسی بوید چو مشک
گر چه از سرگین برآید یاسمین .
ناصرخسرو.
چون خنجر از هوای نهفته شود پدید
این لون لاله گیرد و آن رنگ یاسمین .
مسعودسعد.
شادی و لهو و رامش شاه زمانه را
سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شده است .
مسعود.
تا بیاراید به فروردین فرخ باغ و راغ
از گل و از لاله و از سوسن و از یاسمین .
معزی .
لعل با مرجان برآمیزد درخت ارغوان
لؤلؤ ازمینا برانگیزد درخت یاسمین .
معزی .
شکفت از خاطر و طبعش به بغداد اندرون باغی
که آن باغ از معانی هم گل و هم یاسمین دارد.
معزی .
به زعفران بر کافور دارم از غم از آنک
بنفشه رسته بر اطراف یاسمین دارد.
معزی .
یکی گداخته دارد میان تار قصب
یکی چو تل گل و تل یاسمین دارد.
معزی .
یاسمین خندان و خوش ز آن است کز من غافل است
یاس من گردیده بودی یاسمین بگریستی .
خاقانی .
پیوسته در تعجبم از کار یاسمین
تا صد پیاله بر کف یکدست چون نهد.
؟ (از تاج المآثر).
چون روضه ٔ خلد دان دل خاک
باد صبا از این سپس کج ننهد به دور تو
تاج چهار گوشه را بر سر شاخ یاسمین .
سیف اسفرنگ .
بر سوسن و یاسمین و نرگس .
عطار.
اندر آ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش دید ورد و یاسمین .
مولوی .
باغ دلبر سبز و تر و تازه بین
پر ز غنچه ٔ ورد و سرو و یاسمین .
مولوی .
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین .
سعدی .
- دهن الیاسمین ؛ روغن یاسمین . دهن زنبق . دهن الزنبق : الماس غالباً جوهر شفافی است که در آن اندکی زیبقیت هست چنانچه دهن یاسمین را به رصاص وصف کنند و گویند دهن رصاص . (الجماهر بیرونی ص 93).
- یاسمین ابیض ؛ زنبق در کتب قدما اسم یاسمین ابیض است . (مخزن الادویه ذیل سوسن ).رجوع به یاسمین سفید و ترکیبات یاسمن شود.
- یاسمین بری ؛ یاس سفید. عشبة النار. (تحفه ). رجوع به یاسمن بری (درترکیبات یاسمن ) شود.
- یاسمین بستانی ؛ چنبلی . یاسمین هندی است . (مخزن الادویه ). ورجوع به یاسمن شود.
- یاسمین جبلی ؛ و جبلی آن یاسمین هندی است . (مخزن الادویه ). رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین دشتی ؛ ابوریحان بیرونی ذیل ظیان آرد: اصمعی گوید به لغت عربی یاسمین دشتی را گویند ابوحنیفه هم چنین گفته است که عادت او آن است که روغن را دراو بپرورند و در وقت قولنج بکار برند. (صیدنه ٔ ابوریحان ). رجوع به یاسمین بری در همین ترکیبات شود.
- یاسمین زرد ؛ یاسمن زرد. زنبق . (تحفه ). یاسمین زرد، زنبق باشد نه سپید. (داود ضریر انطاکی ). یاس زرد و در اغلب جنگلهای شمالی در ارتفاعهای متوسط تا (1000) گز دیده میشود. رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین سپید ؛ یاسمن سفید :
گل صد برگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد به زیب ...
رودکی .
به هندوستان کاشتم مشک بید
بکارم به چین یاسمین سپید.
نظامی .
رجوع به یاسمین سفید در همین ترکیبات و یاسمن شود.
- یاسمین سفید ؛ زنبق . تحفه . سجلاط. رازقی . (ترجمه ٔ صیدنه ). شرخات . چنبلی . در مازندران و تهران و شهسوارآن را یاس میگویند.این یاس در جنگلهای شمال ایران در رامیان و پل زنگوله ٔ چالوس و رامسر و نور هست و ازارتفاع 100 الی 750 دیده میشود. رجوع به یاسمن شود.
- یاسمین مضاعف ؛ یاس پرپر.گل رازقی . رجوع به یاس و گل رازقی شود.
|| قسمی مروارید. (الجماهر بیرونی ).
فرهنگ عمید
درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید، یا بنفش، یاسمن، سمن، یاس، سجلاط.
دانشنامه عمومی
یاسمین (ابهام زدایی). یاسمین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
یاسمین (بازیگر)
یاسمین (خواننده)
یاسمین (خواننده، زاده ۱۳۱۳)
یاسمین (بازیگر)
یاسمین (خواننده)
یاسمین (خواننده، زاده ۱۳۱۳)
wiki: ایرانی - بریتانیایی است. یاسمین حرفه خوانندگی را در اکتبر سال ۲۰۱۰ میلادی با حضور در تک آهنگ دولین، خواننده رپ، به نام "فراری" (Runaway) آغاز کرد. اولین تک آهنگ او "One My Own" در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۱ منتشر شد.
ویکی پدیا انگلیسی
پیشینه اولیه
شاه میر در منچستر، انگلیس از پدری ایرانی و مادری انگلیسی متولد شد. وی در دوردان کودکی از منچستر به کلیمکلم در نزدیکی گلاسگو واقع در اسکاتلند رفت و در آنجا بزرگ شد.
یاسمین پیشه موسیقی خود را در سن هفده سالگی با رها کردن دانشگاه و نقل مکان کردن به لندن، جایی که بر دی جی شدن تمرکز کرد، آغاز کرد.
ویکی پدیا انگلیسی
پیشینه اولیه
شاه میر در منچستر، انگلیس از پدری ایرانی و مادری انگلیسی متولد شد. وی در دوردان کودکی از منچستر به کلیمکلم در نزدیکی گلاسگو واقع در اسکاتلند رفت و در آنجا بزرگ شد.
یاسمین پیشه موسیقی خود را در سن هفده سالگی با رها کردن دانشگاه و نقل مکان کردن به لندن، جایی که بر دی جی شدن تمرکز کرد، آغاز کرد.
wiki: یاسمین (خواننده)
پیشنهاد کاربران
گل بسیار خوشبو وگل مورد علاقه ی حضرت زهرا
گل خوشبوی از بهشت ؛ )
yasamin ye esme arabie dorostesh yasmin e
پرنسس بهشت
پرنسس بهشت، گلی کمیاب در آمریکا به رنگ زرد و سفید و قرمز و بنفش
میگن ، ترکی هم هست، نام گل ، ایرانی عربی ترکی.
خلاصه اسم بسیار آس زیبا و خاصه ( یاسمین )
خلاصه اسم بسیار آس زیبا و خاصه ( یاسمین )
به معنی گلی پاک وخوشرو
به ترکی میشود یاسرین
یاسرین به ترکی به معنی یاس سفیدوزیبا. در زبان یونانی و روسی می گویند یاسیان به معنی ملکه گلهای یاس
یاسمین اسمی بسیار زیبا و خاص هست به معنی دختری که چهره اش مثل یاس سفید و زیباست ، به معنی ملکه گلهای یاس و همچنین به معنی پرنسس بهشت💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
رهام
رها
امیر
آرام
رها
امیر
آرام
به معنای گل و لقب حضرت زهرا
فکر نکنید این یاسَمین است این کلمه به صورت جدا یعنی یاس مین می شود یعنی ( یاس ) جدا و ( مین ) جدا
معنی ان می شود
گل یاس
زیبا و خوش بو
معنی ان می شود
گل یاس
زیبا و خوش بو
گلی خوش بو
ملکه گل های زرد و سفید
گل محبوب حضرت زهرا. . . به معنای گل معطر و زیبا
گلی خوشبو در آمریکا به رنگ زردوسفید
پرنسس بهشت و به همین دلیل به نام یک گل هم شناخته می شود
نام گل ها از معانی مختلف بر خوردار است بنابراین میتوان گفت معنی نام این گل زردو کبود پرنسس بهشت باشد
نام گل ها از معانی مختلف بر خوردار است بنابراین میتوان گفت معنی نام این گل زردو کبود پرنسس بهشت باشد
گلی است خوشبوووو🌼⚘🌺
نام دختر چهارم داریوش هخامنشی. گلی که دردنیای اخرت حضرت زهرا. ومریم برای استقبال از بهشتیان می دهند. دختری که چهره اش همانند گل زیباست وبه گل تشبیه شده باشد. این گل به رنگ ارغوانی. سرخ. زرد سفید. بنفش. یاسمن به معنی گل معطر. خوشرنگ. وبی نظیر میباشد
گل خوشبوی بهشت
یاسینا : /yāsinā/ یاسینا ( عربی ـ فارسی ) ( یاسین ا ( پسوند نسبت ) ) منسوب به یاسین، یاسین . ) ( یاسین = یس ) سوره ی سی و ششم از قرآن کریم، دارای صدو هشتاد و یک آیه - نام سوره ای در قرآن کریم. یاسین قلب قرآن . یاسین از القاب پیامبرگرامی اسلام ( ص ) است .
یاسمین و یاسینا به هم میان .
یاسمین و یاسینا به هم میان .
بهترین گله بهشت
پرنسس بهشت ، اما خیلیا میگن ریشه اسم یاسمین آلمانی هست و از اسم ( zhasmin ) ژسمین میاد ، اما نمیدونم ک درسته یا ن
یعنی گلی که در پشت سر حضرت زهرا می شکوفد
یاسمین یعنی چهره ای لطیف و زیبا❤
به معنی خوش بو و خشکل وزیبا که درجهان خوش بو ترین گل است
پرنسس زیبایی ها
.
.
.
نامی کمیاب در کـــــــــــــــــــــــل جهـــــــــــــــــــــــــــــان💖
.
.
.
نامی کمیاب در کـــــــــــــــــــــــل جهـــــــــــــــــــــــــــــان💖
معنی
هدیه از طرف خدا وند
هدیه از طرف خدا وند
اسم دختر من هم یاسمین هست و از این بابت خیلی خوشحالم . چون او مثل یک پرنسس زیبا و دوست داشتنی است
گل یاس پسوند مین =yasmin
یعنی یکی از القاب حضرت زهرا
یاسمن نه المانی نه ترکی نه عربی بلکه یک اسم ایرانی واریایی اینکه میگن ترکی یا عربی بخاطر این بوده که اون دوران این کشور ها جزو قلمرو ایران بوده
خواهرزاده ی من هم اسمش یاسمینه و اسمش خیلی قشنگه . . .
یه گل خوشبو . . .
یه گل خوشبو . . .
شاهزادهءبهشت
دختر بهشتی و زیبا و گل مورد علاقه حضرت زهرا
پرنسس گل
به معنای ملکه گل های یاس💜💜 وهمچنین ملکه بهشت💜💜
پرنسس بهشت، خوش بو ترین گل در جهان، لقب حضرت زهرا ( س ) .
یاسمین به معنای گلی خوشبو و زیبا
ملکه گل های زرد و سفید، پرنسس بهشت،
گل بسیار خوشبو وگل مورد علاقه ی حضرت زهرا،
به هندوستان کاشتم مشک بید
بکارم به چین♥️ یاسمین♥️� �سپید.
یاسمن یا یاسمین اسمی هستن که هم در انگلیستان و هم در امریکا هم پیدا میشه
این اسم یه جورایی ریشه لاتین هم داره چون Jasmine خیلی شبیه به Yasamin در ادبیات جهانه
این اسم یه جورایی ریشه لاتین هم داره چون Jasmine خیلی شبیه به Yasamin در ادبیات جهانه
کلمات دیگر: