کلمه جو
صفحه اصلی

ارمان


مترادف ارمان : ( آرمان ) ایده، ایدئال، شعار، مرام، هدف، نصب العین، آرزو، امید، اندوه، حسرت، غم

فارسی به انگلیسی

apotheosis, aspiration, cause, creed, goal, ideal, mecca, motto, slogan, aim, desire, longing, prize

فارسی به عربی

مثالی

فرهنگ اسم ها

اسم: آرمان (پسر) (فارسی) (تلفظ: ārmān) (فارسی: آرمان) (انگلیسی: arman)
معنی: امید، آرزو، کمال مطلوب، مراد و خواسته، حسرت، تصوراتی که برای ساختن جنبه های گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسان هاست، آنچه باید باشد و به آن می اندیشیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی

اسم: ارمان (پسر) (فارسی)
معنی: آرمان، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی

مترادف و متضاد

desire (اسم)
میل، مقصود، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواهش، خواست، ارمان، کام

ideal (اسم)
معنی، ارزو، کمال مطلوب، ارمان، ایدهال، هدف زندگی

فرهنگ فارسی

( آرمان ) ( اسم ) ۱ - آرزو امید . ۲ - حسرت تحسر اندوه .
حسرت لهف نامی از نام مردان
سرزمینی در یمن . گویند سیلی عظیم در یمن آمد و هیچ عمارت بجای نماند مگر جایی که بر بلندی بود مانند ارمان حضر موت و عدن .
آرمان: آرزو، کمال مطلوب، به معنی حسرت ورنج وزحمت نیزگفته اند، ارمان: آرزو، امید، آرزوی بزرگ، حسرت
( اسم ) ۱ - آرزو امل حسرت امید رجائ . ۲ - رنج . ۳ - پشیمانی دریغ .
یکی از خاور شناسان که باسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصریان تصنیفی کرده است

فرهنگ معین

( آرمان ) ( اِ. ) ۱ - آرزو، امید. ۲ - حسرت ، اندوه . ۳ - اصل .

لغت نامه دهخدا

( آرمان ) آرمان. ( اِ ) حسرت. لهف. دریغ. اندوه. ( مجمل اللغة ). اَرمان.
- آرمان خوردن ؛ حسرت بردن.
|| آرزو. اَمَل :
هر حوائج را که بودش آرمان
راست کردی میر شهری رایگان.
مولوی.
از فراقت روز و شب عشاق را هست الامان
هرکه دیدار تو بیند نیستش هیچ آرمان.
خواجوی کرمانی.
|| امید. رجاء :
نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کِم تو دل نگسلانی.
منوچهری.
- امثال :
بخورد و بمرد به از آرمان بگور.
کرده پشیمان نکرده آرمان .

آرمان. ( اِخ ) نامی از نامهای مردان :
چو کردوی شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه وْ آرمان
نشستند با شاه ایران براز
بزرگان فرزانه رزم ساز.
فردوسی.

ارمان. [ اَ ] ( اِ ) آرزو. ( جهانگیری ) ( برهان ). اَمَل . || حسرت. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. ( صحاح الفرس ). || امید. رَجاء :
نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی .
منوچهری.
|| رنج. ( فرهنگ اسدی ). رنج بردن. ( برهان ) ( اوبهی ). رنجگی. ( فرهنگ اسدی ):
به ارمان و اروند مرد هنر
فرازآورد گنج زرّ و گهر .
فردوسی.
|| پشیمانی. ( سروری ) ( برهان ) ( اوبهی ). پشیمان شدن. ( شعوری ). دریغ. افسوس. ( برهان ). || دست رس ( ؟ ) :
هر زمان مرتبتی نو دهد او را بر خویش
هر دو روزی بمرادی دهد او را ارمان .
فرخی.
- ارمان خوار و ارمان خور ؛ حسرت خورنده. ( برهان ) ( آنندراج ). حسیر. آرزوکننده. ( السامی ).
- ارمان خورانیدن ؛ تحسیر. ( تاج المصادر بیهقی ).
- ارمان خوردن ؛ لهف. ( دهار ). اَسَف. حسر. حسرة. ( تاج المصادر بیهقی ). حسرت بردن. تحسّر. ( دهّار ). تلهّف. ( دهّار ) ( تاج المصادر بیهقی ).
شواهد نظمی که برای این کلمه آمده است چنانکه آرمان ظاهراً همه برای یک معنی است که تقریباً کمال مطلوب یا غایت امل و نظایر آن باشد.

ارمان. [ اَ ] ( اِ ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. ( برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.

ارمان. [ اِ ] ( اِ ) هر چیز که آن بعاریت باشد. ( برهان ).

ارمان. [ اِ ] ( اِخ ) یکی از خاورشناسان که به اسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصریان تصنیفی کرده است و مساعی او و مَسپِروموجب تربیت جوانان شد که خدمات بزرگ بتاریخ مشرق قدیم موافق منابع جدیده کردند. ( ایران باستان ص 61 ).

ارمان . [ اَ ] (اِ) آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل . || حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. (صحاح الفرس ). || امید. رَجاء :
نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو
نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی .

منوچهری .


|| رنج . (فرهنگ اسدی ). رنج بردن . (برهان ) (اوبهی ). رنجگی . (فرهنگ اسدی ):
به ارمان و اروند مرد هنر
فرازآورد گنج زرّ و گهر .

فردوسی .


|| پشیمانی . (سروری ) (برهان ) (اوبهی ). پشیمان شدن . (شعوری ). دریغ. افسوس . (برهان ). || دست رس (؟) :
هر زمان مرتبتی نو دهد او را بر خویش
هر دو روزی بمرادی دهد او را ارمان .

فرخی .


- ارمان خوار و ارمان خور ؛ حسرت خورنده . (برهان ) (آنندراج ). حسیر. آرزوکننده . (السامی ).
- ارمان خورانیدن ؛ تحسیر. (تاج المصادر بیهقی ).
- ارمان خوردن ؛ لهف . (دهار). اَسَف . حسر. حسرة. (تاج المصادر بیهقی ). حسرت بردن . تحسّر. (دهّار). تلهّف . (دهّار) (تاج المصادر بیهقی ).
شواهد نظمی که برای این کلمه آمده است چنانکه آرمان ظاهراً همه برای یک معنی است که تقریباً کمال مطلوب یا غایت امل و نظایر آن باشد.

ارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. (برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.


ارمان . [ اِ ] (اِ) هر چیز که آن بعاریت باشد. (برهان ).


ارمان . [ اِ ] (اِخ ) یکی از خاورشناسان که به اسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصریان تصنیفی کرده است و مساعی او و مَسپِروموجب تربیت جوانان شد که خدمات بزرگ بتاریخ مشرق قدیم موافق منابع جدیده کردند. (ایران باستان ص 61).


ارمان . [ اِ ] (اِخ ) نام شهر و مدینه ای . (برهان ). سرزمینی است در توران . [ شهرکیست ] از کشانی ، به ماوراءالنهر. (حدود العالم ). خان ارمان :
که افراسیاب اندر ارمان زمین
دو سالار کرد از بزرگان گزین .

فردوسی .


که بیژن ندارد به ارمان رهی .

فردوسی .


ز شهری بداد آمدستیم دور
که ایران ازاین روی و زان روی تور
کجا خان ارمانْش خوانند نام
ز ارمانیان نزد خسرو پیام .

فردوسی .


گراز آمد اکنون فزون از شمار
گرفت آن همه بیشه و مرغزار
بدندان چو پیلان بتن همچو کوه
وزیشان شده شهر ارمان ستوه .

فردوسی .


برد با خویشتنم سوی عجم بیژن گیو
کز پی خوک همی رفت بسوی ارمان .

جوهری هروی .



|| سرزمینی بیمن : و سیل (العرم ) اندرآمد و همه زمین یمن پست گشت و هامون ، و هیچ عمارت نماند، مگر جائی که بر بلندی بود، چون ارمان و حضرموت و عدن . (مجمل التواریخ و القصص ص 151).

ارمان . [ اِ رَ ] (اِخ ) ج ِ فارسی ِ اِرَم : تاریخ از روزگار اِرَم گرفتند و ایشان ده گروه بودند چون : عاد، ثمود، طسم [ جدیس ]، عملیق [ عبیل ]، امیم ،وبار، جاسم ، قحطان و بر اثر یکدیگر این جماعت بفنا شدند و بقیتی ازیشان بماند که ارمان خواندندشان و برین تاریخ بماندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 153).


فرهنگ عمید

( آرمان ) ۱. آرزو.
۲. امید.
۳. آرزوی بزرگ.
۴. حسرت.
* آرمان خوردن: (مصدر لازم ) حسرت خوردن، حسرت بردن.
= آرمان: نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو / نه ارمان آن کِه م تو دل نگسلانی (منوچهری: ۱۳۸ ).

= آرمان: ◻︎ نه امّید آن کایچ بهتر شوی تو / نه ارمان آن کِه‌م تو دل نگسلانی (منوچهری: ۱۳۸).


دانشنامه عمومی

آرمان. آرمان می تواند به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آرمان هوسپیان، هنرپیشه ایرانی
آرماند فرناندز هنرمند آمریکایی که در فرانسه متولد شد
آرمان سالاکرو، نمایش نامه نویس فرانسوی
آرمان روبن، نویسنده و مجری فرانسوی
آرمان توپه، نویسنده فرانسوی
آرمان لانو، نویسنده فرانسوی

آرمان (ابهام زدایی). آرمان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
آرمان گرایی

دانشنامه آزاد فارسی

آرمان. آرْمان (تبریز ۱۳۰۱ـ۱۳۵۹ش)
آرْمان
(نام اصلی: آرامایس هوسپیان) بازیگر سینما و تئاتر ایران، در دهۀ ۱۳۳۰ش. بازی او در سینما، معیاری برای قضاوت نقش آفرینی خوب به شمار می رفت. در همین دهه حضورش در فیلم های ساموئل خاچیکیان به نقش آدم های جنایت کار و مجرم (چهارراه حوادث) یا آدم های عادی (دختری از شیراز)، او را به محبوبیت رساند. از ۱۳۱۹ در تبریز و از ۱۳۲۶ در تهران به فعالیت در تئاتر پرداخت، و در نمایش نامه های ناموس، برای شرف، جنون، دیوانه، سارا، و گناهکاران بی گناه نقش آفرینی کرد. از فیلم های دیگر اوست: طوفان در شهر ما (۱۳۳۷)، جادۀ مرگ (۱۳۴۲)، ضربت (۱۳۴۴)، چشمه (۱۳۵۱)، سازش (۱۳۵۳)، و خیابانی ها (۱۳۵۷)؛ او فیلم عروس دریا (۱۳۴۴) را هم کارگردانی کرده است. فعالیت خود را در سینما با بازی در فیلم بازگشت (۱۳۳۲)، آغاز کرد.

فرهنگستان زبان و ادب

آرمان
{ideal} [هنرهای تجسمی] ادراک هنری هنرمند که کامل تر از اثر هنری اوست و از اندیشۀ خود هنرمند سرچشمه گرفته است
{SimCom} [شنوایی شناسی] ← ارتباط هم زمان

گویش مازنی

( آرمان ) /aarmaan/ آرزو
/armaan/ افسوس - آرزو

۱افسوس ۲آرزو


جدول کلمات

آرمان
آرزو, امید

پیشنهاد کاربران

آرمان یعنی آرزو
آرمان پسری که عاشقشم
آرمان تمام آرزوی من است

آرمان یعنی ایده آل ترین هدف . امیدوارم پسرم به زیباترین هدف های زندگیش برسه ❤

آرمان یعنی عشق یعنی نفس . زندگی

خواسته وآرزو به نظرم کسی که این نام رامی گذاردازته دل فرزندش راخواسته

هدف بزرگ. آرزو. اهداف بشریت برای آرامشی جهانی

آرمان پسری که عاشقشم
آرمان یعنی آرزو
آرمان یعنی آرزوی آیدا 💙💜

ایده آل

آرمان یعنی هدف

ارزو

ارزوهای بزرگ

آرمان معنایش هدف است. هدف بعد از آرزو و آمال است. پس آرمان آرزو نیست.

واژه ای فارسی است و arman برگرفته شده از فارسی است!
امید، آرزو، هدف و. . .


ایده عال ، رویایی و هدفمند


آرمان یعنی ایده عال ، رویایی و هدفمند

آرمان: آر ( آرا، آری، خوب، ایده آل ) پسوند مان = آرمان. یعنی هدف بلند و ایده ال - آنچه به ایده ال مانَد. آنچه مطلوب و مورد آرزوست
آرمان= آر ( خوب ) مان: آنچه مقصود و مطلوب و مورد خواستن باشد. خوب،
آر=آرا=آره= خوب، درست، کامل، ok
آر ( بن حال آوردن ) مان=آرمان= آمدنی، چشم به راه ماندن، انتظار
آرم ان=نشانه روی - هدف گذاری، آینده نگری،

ارزو - هدف

آرمان یعنی هدف
و اگر خداوند یک پسر به من هدیه بدهد اسمش را
محمد آرمان
می گذارم. یعنی دنبال کننده اهداف محمد ص

امید، آرزو

آر یا آرا به معنی بالا است
مان یا من به معنی انسان است
آرمان یا آرامان یا ارمن به معنی انسان برتر
یا انسان کامل و بلند مرتبه است

هدف

آرمان یعنی آنچه باید باشد نه آنچه هست

آرمان یعنی آنچه هر لحظه و هر آن بر تفکرت تاثیر بگذارد ، یعنی آن چیزی که منش و خوی انسانی را شکل داده ، چیزی درونی که برایش می جنگد ، آن را مقدس می داند و برای تثبیت و حفظ آن عمیقا می کوشد .

اسم پسر من آ رمان است
آرمان یعنی هدف بزرگ و والا . هدفی که انقدر بزرگ است که مقدس شده. و رسیدن به آن هدف یعنی کمال🌹🌹🌹

آرزو

آرمان به معنای ( هدف والا ) هست و بنوعی امید هم تعبیر میشه . . از بکارگیری حسرت و اندوه در تعابیر آرمان بشدت مخالفم . اصلا اندوه و حسرت با آرمان مترادف نیست

آنچه که باشد_هدفمند_انسان برتر_ایده عال

مقصود هدف های بزرگ

مقصود و طلب خواستن از درون

ارمان به معنی امید , ارزو و اهداف ارزشمند و بزرگ میباشد
و البته نام بسیار زیبا و با معنی است ; ]

Apotheosis
عروج انسان از عالم خاکی به عرش ، به اصل رسیدن ، کمال آرزو ( به خدا رسیدن ، یکی شدن )

🥖 آزرو ، امید 🥖

استفاده متقابل از اسم آرمان برای حسرت و بالعکس اشتباه واضح و روشنی است که در فرهنگ لغت رخ داده است در واقع آرمان در علوم مختلف همان معنی چشم انداز را دارد یعنی هدف والا ، حتی بالاتر از امید و آرزو
در واقع چاشنی امید و آرزو ، رویا و فکر و خیال است ولی آرمان یعنی مقصد و کمالی که همراه با هدف گذاری و برنامه ریزی است .
از این جهت در فلسفه هم آرمان شهر را هدف گذاری می کنیم .
ولی نه با دید حسرت آباد ، آرمان گرایی به معناب حسرت گرایی نیست

برای معنی ایده آل داریم
کمال مطلوب، آرزوی عالی
لذا استفاده از حسرت برای این واژه جالب نیست

آرمان درفارسی به معنا هدف والا - ایده آل ودر ترکی به معنای مرد شجاع جسور وبی باک می باشد

آرامش زندگی

آرزو ، امید

چه جالب اسم منم آرمانه

آرمان یعنی خوشتیپ ، جنتلمن ، با ذکاوت و درایت ، اعتماد به نفس بالا و بجا ، یه پسر واقعی که هر دختری ببینه ضعف میکنه ، در واقع آرمان توصیفی از من داره خود شخصیت من که تکرار نشدنی و نمونه هستم به معنای واقعی مطلق

conviction
اعتقاد راسخ

ارزو های بزرگ
حسرت خوردن

آرزو، رویا، هدف، ایده، امید

آرمان نام یکی از سرداران ایرانی در زمان کیقباد بوده که به معنی امید و آرزو هست و هرکس که اسمش آرمان هست دمش گرم

با رنج و سختی به دنیاش آوردم و آرزومه به موفقیت برسهو آرزوهاش براورده بشن . این شد که اسمشو گذاشتم آرمان

آرمان یعنی عشق من
ایده آل، جذاب، خوشتیپ، پولدار، تحصیل کرده
خیلی اسمش بهش میاد
اصلنم معنی حسرت و غم و غصه نمیده

اسم قشنگیه ولی به خاطر همین شعر هارمانه کلی مورد تمسخر قرار گرفته شدم
بعضی ها بی فرهنگن واقعا کههه

جنسیت
پسر
نام به انگلیسی
arman
افراد دارای این نام
67, 925
تلفظ به فارسی
آرمان
ابجد
292
تلفظ نام به انگلیسی
/ārmān/
ریشه نام
فارسی

اسم عشق آیندمه

آرمان یعنی آرزوی هدف دار، از آرزوی رویایی جداست به معنای آرزویه هدف دار است. تمام

منیم پان ترکیست قارداشیم: آرمان ترکی نیست.
ریشه اوستایی دارد و از فارسی میانه است.
ریشه اش هم aramak نیست.
من لغتنامه ترکی رو اینجا ضمیمه کردم برو بخون �gren de gel . . .
منابع• https://www.etimolojiturkce.com/arama/arman

آرمان
آر مان ( من )
= اندیشه آریایی
= مرد آریایی ( از بهترین نام ها برای مردان ایرانی است ) .
یک برابر خوب برای واژه ( هدف ) در پارسی امروز
نام کشورهای ( آلمان ) و ( ارمنستان ) از ریشه یکسان است.
نام های اروپایی و ارمنی ( آرمان ) ، ( آرمن ) ، ( آرمین، ( آرمینا ) ، ( آرمناک ) ، ( آرماند ) ، ( آرماندو ) و . . . از ریشه یکسان است.
باشد ارزش زبان و فرهنگ گرامی خودمان را بدانیم.


کلمات دیگر: