کلمه جو
صفحه اصلی

روح انگیز


برابر پارسی : روانبخش، دل انگیز

فارسی به انگلیسی

life-giving, refreshing

فرهنگ اسم ها

اسم: روح انگیز (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: ruh angiz) (فارسی: روح‌انگيز) (انگلیسی: ruh angiz)
معنی: شادی آور، روح بخش، دل انگیز، مفرح، روح افزا، ( = روح افزا )، روح ( عربی ) + انگیز ( فارسی ) دل انگیز

(تلفظ: ruh angiz) (عربی ـ فارسی) (= روح افزا) ، ← روح افزا .


فرهنگ فارسی

آنچه روح را بهیجان آورد دل انگیز

لغت نامه دهخدا

روح انگیز. [ اَ ] ( نف مرکب ) آنچه روح را بهیجان آرد. دل انگیز. مفرح. شادی آور. روحبخش.

دانشنامه عمومی

بتول عباسی (زادهٔ ۱۲۸۳ خورشیدی در شیراز – درگذشتهٔ ۱۳۶۳) که با نام هنری روح انگیز شناخته می شود، خوانندهٔ موسیقی سنتی ایرانی بود.
سرگذشت موسیقی ایران، نوشته روح الله خالقی، ۱۳۳۳
چشم انداز موسیقی ایران، نوشته ساسان سپنتا، ۱۳۶۹
روح انگیز در سال ۱۲۸۳ در شیراز متولد شد. وی کارش را از سال ۱۳۰۷ پس از آشنایی و ازدواج با حسین سنجری، شاگرد و همکار کلنل وزیری، آغاز کرد و روح انگیز نامی است که کلنل وزیری برایش برگزید.
به گفته روح الله خالقی آهنگ های وزیری یا توسط خودش خوانده می شد یا عبدالعلی وزیری آنها را می خواند. کلنل وزیری مایل بود خواننده زنی تربیت شود تا بتواند بعضی از قطعه ها را بخواند. در آن زمان تنها زنان عیسوی و ارامنه قادر به این کار بودند. حسین سنجری با معرفی روح انگیز به کلنل، به تربیت وی پرداخت و او همکاری خود را با وزیری آغاز کرد.
روح انگیز از اولین خوانندگانی است که در قطعه های دوصدایی آواز ایرانی که به ابتکار کلنل وزیری ساخته شد، شرکت کرد. همچنین از اولین خوانندگانی محسوب می شود که قطعه هایی برای کودکان خوانده است.

دانشنامه آزاد فارسی

روح انگیز (شیراز ۱۲۸۶ـ تهران ۱۳۶۳ش)
(نام اصلی: بتول عباسی، مشهور به قدرت) خوانندة ایرانی. از پرورش یافتگان مکتب موسیقی علینقی وزیری بود. در زمان اقامت در شیراز، در دوره نوجوانی، به کیفیت و قدرت صدای خود پی برد و بعد از مهاجرت به تهران و آشنایی با حسین سنجری، نوازندة تار و شاگرد علینقی وزیری، به مدرسة موسیقی وزیری معرفی شد و هفت سال در آن جا به تمرین و کسب تجربه پرداخت. وزیری نام هنری «روح انگیز» را برای او انتخاب کرد. در آن مدرسه، آوازخوانی با تکنیک مخصوص وزیری را آموخت که از آموزش های وزیری در مدارس موسیقی اروپا مایه می گرفت. به کلیاتی از ردیف، خواندن تصنیف و تمرین های مخصوص اجرای آثار وزیری، تسلط یافت. تقریباً همة صفحات «مدرسة عالی موسیقی»، با رهبری و نظارت وزیری که از ۱۳۰۶ به بعد ضبط شده، با صدای روح انگیز است. ازجمله: سرود ای وطن و قطعات دوست، در کنار گلزار، جور فلک، دل زار. روح انگیز بعد از ترک مدرسة موسیقی وزیری، به مدرسة موسیقی پرویز ایران پور، نوازندة پیانو و آهنگ ساز و شاگرد وزیری، رفت و از ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۶ به همراه او یک دوره صفحة گرامافون پر کرد که بیشتر تصنیف و ترانه اند. او در تئاترها نیز گاهی بازیگری می کرد و از اولین خوانندگانی بود که از هنگام تأسیس رادیو با برنامه های موسیقی آن همکاری داشت. از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ به درخواست وزارت فرهنگ و هنر، آنچه از گوشه ها و آواز ها و تصنیف های قدیم ایرانی به یاد داشت با همراهی تار سرخوش روی نوار ضبط کرد که نزد هنرجویان آواز به ردیف روح انگیز معروف است. پس از پنج سال بیماری در فقر درگذشت.

پیشنهاد کاربران

زنده کننده روح آدم افسرده و دل مرده چون مادرم روح انگیز با من اینکارو کرد

چیزی که باعث شادی می شود، شادی اور

نامی بسیار زیبا. نام مامانجون منم روح انگیز است

روح پرور. [ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) هرچیز که روح را پرورش دهد. ( ناظم الاطباء ) . آنچه روح را مسرت بخشد. مفرح. شادی بخش. دل انگیز. روح انگیز. روح افزا. روانبخش. پرورنده ٔ روح :
هزاران درود و دو چندان تحیت
ز ایزد بر آن صورت روح پرور.
ناصرخسرو.
تیغش نه تیغ صاعقه ٔ دشمن افکن است
دستش نه دست معجزه ٔ روح پرور است.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .
بطاعت هست خورشیدی که نورش روح پرور شد
بهمت هست دریایی که موجش گوهرافشان شد.
امیرمعزی ( از آنندراج ) .
شهری بشکل ارقم با صدهزار مهره
در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور.
خاقانی.
کآنجا به از آن عروس دلبر
هستند بتان روح پرور.
نظامی.
یک جهان پرنگار نورانی
روح پرور چو راح ریحانی.
نظامی.
این بوی روح پروراز آن کوی دلبر است
وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است.
سعدی.
از هرچه میرود سخن دوست خوشتر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است.
سعدی.
دریغا چنان روح پرور زمان
که بگذشت بر ما چو برق یمان.
سعدی ( بوستان ) .
و غنچه ٔ روی محنت عضدی از نسیم روح پرور و طرب افزای پیاله بشکفت. ( ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 18 ) .
میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش
تر کن دماغ جان ز می روحپرورش.
صائب ( از آنندراج ) .


کلمات دیگر: