کلمه جو
صفحه اصلی

رخساره


مترادف رخساره : چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه

فارسی به انگلیسی

complexion, figure, portrait, portrayal, facies

facies


complexion, figure, portrait, portrayal


فرهنگ اسم ها

اسم: رخساره (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: roxsāre) (فارسی: رخساره) (انگلیسی: rokhsare)
معنی: رخسار، رخ، چهره، صورت، گونه

(تلفظ: roxsāre) رخسار ، رخ ، چهره ، صورت .


مترادف و متضاد

facies (اسم)
منظر، صورت، رخساره، عبارت مشخص یک طبقه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - رخسار . ۲ - وضع عمومی آشوبکهای زمین .
دیباجه رخسار صفح وجه عذار

ظاهر و ویژگی‌های یک واحد سنگی که شرایط تشکیل آن را نشان می‌دهد


فرهنگ معین

(رُ رِ ) (اِمر. ) رخسار.

لغت نامه دهخدا

رخساره. [ رُ رَ /رِ ] ( اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. ( ناظم الاطباء ). دیباچه. ( منتهی الارب ). وجنة. ( دهار ). رخسار. صفح وجه. عذار. ( یادداشت مؤلف ) :
بت اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخساره تو هست خراش.
رودکی.
ببخشای بر من تو ای دادبخش
که از خون دل گشت رخساره رخش.
فردوسی.
غمی گشت از آن کار خسرو که دید
به رخساره شد چون گل شنبلید.
فردوسی.
همی گفت رخساره کردم دژم
ز کار سیاوش دلش پر ز غم.
فردوسی.
به رخساره چون روز و گیسو چو شب
همی در ببارید گفتی ز لب.
فردوسی.
منگر به مَثَل جز ازره عبرت
رخساره زشت چون رخامش را.
ناصرخسرو.
در دین به خراسان که شست جز من
رخساره دعوی به آب برهان.
ناصرخسرو.
رخساره فضل و ادب به مکان تربیت او برافروخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 367 ). هر اشک... روان گردد و هر رخساره خراشیده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 444 ).
و آرایش کردنی ز حد بیش
رخساره قصه را کند ریش.
نظامی.
بی روی چو ماه آن نگارین
رخساره من به خون نگار است.
سعدی.
رخساره عروس بزرگی نیافت زیب
الا به خرده کاری مشاطه سخن.
سلمان ساوجی.
بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود وکف پای ایاز است.
حافظ.
- رخساره بر زمین مالیدن یا سودن ؛ مالیدن روی بر زمین. سودن روی بر زمین. کنایه از تعظیم و احترام و به خاک افتادن است :
بمالید رخساره را بر زمین
همی خواند بر تاج و تخت آفرین.
فردوسی.
رخساره بر آن زمین همی سود
تا صبح در این صبوح می بود.
نظامی.
- پری رخسارگی ؛ پریرویی. زیبارویی. زیباروی بودن. پری رخسار بودن :
این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی.
سعدی.
- ترک رخساره ؛ زیباروی. ترک روی. زیبارخ :
مهی ترک رخساره هندوسرشت...
نظامی.
|| هر یک از دو جانب روی. هر یک از دو گونه ، و بهمین سبب آن را به رخسارگان جمع بسته اند و بصورت دو رخساره آورده اند :
مسیحی به شهر اندرون هرکه بود
نماندند رخسارگان ناشخود.
فردوسی.

رخساره . [ رُ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) رخسار. روی و صورت و چهره و سیما. (ناظم الاطباء). دیباچه . (منتهی الارب ). وجنة. (دهار). رخسار. صفح وجه . عذار. (یادداشت مؤلف ) :
بت اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخساره ٔ تو هست خراش .

رودکی .


ببخشای بر من تو ای دادبخش
که از خون دل گشت رخساره رخش .

فردوسی .


غمی گشت از آن کار خسرو که دید
به رخساره شد چون گل شنبلید.

فردوسی .


همی گفت رخساره کردم دژم
ز کار سیاوش دلش پر ز غم .

فردوسی .


به رخساره چون روز و گیسو چو شب
همی در ببارید گفتی ز لب .

فردوسی .


منگر به مَثَل جز ازره عبرت
رخساره ٔ زشت چون رخامش را.

ناصرخسرو.


در دین به خراسان که شست جز من
رخساره ٔ دعوی به آب برهان .

ناصرخسرو.


رخساره ٔ فضل و ادب به مکان تربیت او برافروخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 367). هر اشک ... روان گردد و هر رخساره خراشیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 444).
و آرایش کردنی ز حد بیش
رخساره ٔ قصه را کند ریش .

نظامی .


بی روی چو ماه آن نگارین
رخساره ٔ من به خون نگار است .

سعدی .


رخساره ٔ عروس بزرگی نیافت زیب
الا به خرده کاری مشاطه ٔ سخن .

سلمان ساوجی .


بار دل مجنون و خم طره ٔ لیلی
رخساره ٔ محمود وکف پای ایاز است .

حافظ.


- رخساره بر زمین مالیدن یا سودن ؛ مالیدن روی بر زمین . سودن روی بر زمین . کنایه از تعظیم و احترام و به خاک افتادن است :
بمالید رخساره را بر زمین
همی خواند بر تاج و تخت آفرین .

فردوسی .


رخساره بر آن زمین همی سود
تا صبح در این صبوح می بود.

نظامی .


- پری رخسارگی ؛ پریرویی . زیبارویی . زیباروی بودن . پری رخسار بودن :
این چنین رخ با پری باید نمود
تا بیاموزد پری رخسارگی .

سعدی .


- ترک رخساره ؛ زیباروی . ترک روی . زیبارخ :
مهی ترک رخساره هندوسرشت ...

نظامی .


|| هر یک از دو جانب روی . هر یک از دو گونه ، و بهمین سبب آن را به رخسارگان جمع بسته اند و بصورت دو رخساره آورده اند :
مسیحی به شهر اندرون هرکه بود
نماندند رخسارگان ناشخود.

فردوسی .


بجوشید و رخسارگان کرد زرد
به درددل آهنگ آورد کرد.

فردوسی .


برشاه بردش همی زار و خوار
دو رخساره زرد و به تن سوکوار.

فردوسی .


جوانی دو رخساره مانند ماه
نشسته بدی نزد کاوس شاه .

فردوسی .


بشد بارمان نزد افراسیاب
شکفته دو رخساره با جاه و آب .

فردوسی .


دو رخساره پرخون و دل سوکوار
دو دیده پر از غم چو ابر بهار.

فردوسی .



دانشنامه عمومی

رُخساره (به انگلیسی: Facies) ظاهر و ویژگی های یک واحد سنگی است که شرایط تشکیل آن را نشان می دهد.
واژه های مصوّب فرهنگستان تا پایان سال ۱۳۸۹ (مجموع هشت دفتر فرهنگ واژه های مصوّب فرهنگستان)
تنوع رخساره ها در سنگ های دگرگونی ناحیه ای زیاد است و به همین دلیل بر حسب کارشناسان مختلف به دسته های کوچکتر و زیررخساره ها تقسیم بندی شده است. در درجات ضعیف تر، تشخیص رخساره های دگرگونی ناحیه ای از دگرگونی دینامیکی آسان نیست. رخساره های مهم دگرگونی ناحیه ای شامل رخساره شیت سبز، رخساره آمفیبولیت و رخساره گرانولیت می باشد. در بعضی شرایط، رخساره اکلوژیتی را جزو رخساره های دگرگونی ناحیه ای به حساب می آورند.
رخسارهٔ رسوبی رخساره ای چینه شناختی است که ازنظر ویژگی های سنگ شناختی و دیرینه شناختی با سایر قسمت های یک واحد چینه شناختی متفاوت است. اگر تقسیم بندی واحد چینه شناختی بر پایهٔ دانه های سنگی و کانی ها صورت بگیرد به سنگ رخساره lithofacies گفته می شود و اگر تقسیم بندی واحد چینه شناختی بر پایهٔ فسیل های موجود در سنگ انجام شود آن را زیست رخساره biofacies می گویند.
زون زیست چینه شناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعهٔ فسیلی از خصوصیات یک زیست زون زنده است نیز زون زیست رخساره ای biofacial zone نام دارد.

خد.


دانشنامه آزاد فارسی

رُخساره (facies)
توده ای از چینه های سنگی، با مشخصه های یکسان، و معمولاً نشان دهندۀ محیط تشکیل سنگ ها. از این اصطلاح برای توصیف محیط سازند یا ویژگی های مشترک سنگ هایی که رخساره را تشکیل می دهند نیز استفاده می کنند. عوارض معرّف یک رخساره ممکن است شامل مجموعه های سنگواره، توالی لایه های سنگی یا وجود کانیهای خاص باشند. سنگ هایی رسوبی، که هم زمان رسوب کرده اما معرّف رخساره های متفاوتی اند، به یک واحدِ گاه چینه شناختی تعلق دارند (← چینه شناسی)، اما همین سنگ ها ممکن است به واحدهای سنگ چینه شناختی متفاوتی تعلق داشته باشند. مثلاً ماسۀ کناره در همان زمانی ته نشین می شود که گِل در برون کرانهای دورتر. ماسۀ کناره سرانجام به ماسه سنگ، اما گِل به پلمه سنگ (شیل) تبدیل خواهد شد. چینه های ماسه سنگ و شیلِ حاصل دو رخسارۀ متفاوت تشکیل می دهند که یکی معرّف محیط ساحل و دیگری نشان دهندۀ محیط برون کرانه است و هر دو در یک زمان تشکیل شده اند. بنابراین، ماسه سنگ و شیل به یک واحدِ گاه چینه شناختی، اما به واحدهای متفاوت سنگ چینه شناختی تعلق دارند. مجموعه ای از مشخصه ها که در واحدِ گاه چینه شناختیِ مفروض یک رخساره را از دیگری متمایز می کنند، برای تفسیر تغییرات موضعی در محیط هایی که هم زمان وجود داشته اند به کار می رود. تغییرات محیط را می شود از ویژگی های متفاوتی استنتاج کرد. رخساره ای در یک توده سنگ ممکن است متشکل از سنگ آهک متخلخل، حاوی موجودات آبسنگ ساز، باشد که در موقعیت زیستی شان به سنگواره تبدیل شده اند. این رخساره ممکن است در راستای عرضی رفته رفته به رخساره ای با شیب تند، متشکل از خرده سنگ های حاصل از آبسنگ (ریف)، تبدیل شود، و رخسارۀ اخیر نیز به حوضه ای بین آبسنگی، حاصل از سنگ آهک رُسی، تبدیل می شود. با بررسی تغییرات رخساره، سیلاب های باستانی و جابه جا شدن ساحل را نیز مطالعه می کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{facies} [زمین شناسی] ظاهر و ویژگی های یک واحد سنگی که شرایط تشکیل آن را نشان می دهد

جدول کلمات

سیما

پیشنهاد کاربران

دیمر

چهره پاک

زیبا رو

درخشان رو

رو

ینی خوش چهره خوش سیما اسم دخترم رخسارس

چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه



چهره صورت سیما رخ زیبا🤩

سج

سخن عشق تو، بی آنکه برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم
M


کلمات دیگر: