معنی: افق طلایی، آهو، شتاب، کوشا، ( در کردی ) به معنی افق طلایی، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی «آهو»، ( در اوستایی ) آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی ' آهو '، شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی در مسیرلار به لنگه
اسو
فرهنگ اسم ها
معنی: افق طلایی، آهو، شتاب، کوشا، ( در کردی ) به معنی افق طلایی، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی «آهو»، ( در اوستایی ) آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است، ( در پهلوی ) صورت پهلوی واژه ی ' آهو '، شفق، هنگام طلوع خورشید، همچنین نام شرابی مست کننده که از قند سیاه درست می کنند، نام محلی در مسیرلار به لنگه
فرهنگ فارسی
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند . ۴۸٠٠٠ گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی . کوهستانی معتدل .
لغت نامه دهخدا
خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک
مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو .
سوزنی (در هجو جلالی شاعر که پدر او ترسا بود).
فرهنگها به استناد همین بیت ، معنی «اسو» را سوی و طرف و جانب گفته اند، لکن کلمه اگر بمعنی سوی و جانب باشد معنی نمیدهد مگر اینکه «اسو» را مرکب فرض کنیم از اَ بمعنی (از این ) و سو بمعنی جانب ، آن وقت شعر معنی گونه ای شاید بدهد ولی آن هم درست نیست ، چه در آن صورت قافیه ٔ سو در قطعه ٔ کوتاهی تکرار میشود و حال آنکه سوزنی در همه جا حتی در قصاید طویل هم هیچ وقت قافیه را تکرار نمیکند. معنی این کلمه در بیت سوزنی معلوم نیست . || انگشت . (شرفنامه ٔ منیری ).
اسو. [ اَ س ُوو ] (ع اِ) دارو. دوا. علاج . ج ، آسیه .
اسو. [ اَس ْوْ ] (ع مص ) دوا کردن . دارو کردن ِ جراحت . (زوزنی ). دارو کردن ِ خستگی . دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر). مرهم نهادن . علاج کردن . مداواة کردن . طبابت . || اصلاح کردن میان دو تن یا جماعتی را. نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). صلح دادن : اسا بین القوم ؛ اصلاح کرد میان آن گروه .
اسو. [ اُ ] (اِمص ) مخفف اوسو باشدکه بمعنی ربودن و ربایندگی و ربایش است . (برهان ).
اسو. [ اُ س ُ ] (اِخ ) دره ٔ جبال پیرنه (پیرنه ٔ سفلی )، که سیلاب اسو از آن گذرد و بسیلاب اُلُرُن پیوندد.
آسو. ( اِ ) نام شرابی مسکر که بهند کنند از قند سیاه و پوست مغیلان. ( مخزن الادویه ).
آسو. ( اِخ ) نام محلی در راه لار به لنگه میان کوخرد و کررضائی.
اسو. [ اَ ] ( اِ ) طرف. ( برهان ) ( انجمن آرا ). سو. ( برهان ). سوی. ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). جانب. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) :
خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک
مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو .
اسو. [ اُ ] ( اِمص ) مخفف اوسو باشدکه بمعنی ربودن و ربایندگی و ربایش است. ( برهان ).
اسو. [ اَس ْوْ ] ( ع مص ) دوا کردن. دارو کردن ِ جراحت. ( زوزنی ). دارو کردن ِ خستگی. دارو بر جراحت کردن. ( تاج المصادر ). مرهم نهادن. علاج کردن. مداواة کردن. طبابت. || اصلاح کردن میان دو تن یا جماعتی را. نیک کردن میان قومی. ( تاج المصادر بیهقی ). صلح دادن : اسا بین القوم ؛ اصلاح کرد میان آن گروه.
اسو. [ اَ س ُوو ] ( ع اِ ) دارو. دوا. علاج. ج ، آسیه.
اسو. [ اُ س ُ ] ( اِخ ) دره جبال پیرنه ( پیرنه سفلی )، که سیلاب اسو از آن گذرد و بسیلاب اُلُرُن پیوندد.
اسو. [ اَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی. کوهستانی ، معتدل. سکنه آن 549 تن. شیعه. زبان : فارسی. آب آن از قنات است. محصول آن غلات ، تریاک ، بنشن. شغل اهالی آنجا زراعت ، گله داری ، جاجیم ، پلاس و قالیچه بافی است. راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
اسو. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 549 تن . شیعه . زبان : فارسی . آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، تریاک ، بنشن . شغل اهالی آنجا زراعت ، گله داری ، جاجیم ، پلاس و قالیچه بافی است . راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
آسو (بستک)، روستایی در بخش کوخرد هرنگ شهرستان بستک استان هرمزگان
آسو (سیاهکل)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سیاهکل در استان گیلان
کوه آسو، از بلندترین کوه های آتشفشان فعال جهان در ژاپن
دانشنامه اسلامی
و اُسْوَه: سر مشق، مقتدا. در مفردات گوید: آن بخوب و بد هر دو شامل است لذا در قرآن با کلمه «حَسَنه» توصیف شده است یعنی در اعمال و اقوال رسول خدا برای شما سر مشق خوبی هست. این کلمه سه بار در قرآن مجید آمده است یکی آیه فوق و دومی و سومی در سوره ممتحنه آنجا که سر مشق و مقتدا بودن ابراهیم «علیه السلام» بیان شده است. در اقرب الموارد گوید: «الاُسْوزة: القُدْوَة».
گویش مازنی
/o soo/ آب دستمال کردن پنجره و فرش
واژه نامه بختیاریکا
( اُسو ) سپس
پیشنهاد کاربران
#وطن #آسو
1آسون2آبسو
تمام اسامی باستانی و اسامی موجود کتب آسمانی و اسامی موجود در تمام دنیا منشا ایرانی دارند وبر اساس کدهای ترکی آرامیمی باشند ( اوستایی= �vstayay یا پهلوی pəh l�vh یا سانسکریت = سُنسز کرتی = sonsz kərty = دُبیره ای که ادامه دار نشد بخاطر حمله اعراب به ایران وتحمیل دُبیره عربی که ( در اواخر دوران خلفای عباسی بخاطر برداشتهای غلط از فرقان متولد شد )
آسو = asu = خلاصه شده کلمات ترک آرامی که ادامه آن ترکی آزربایجان ( azrb�yg�n ) می باشد که بعنوان زبان مادری بشر و قبل از هفد اقلیم ( در زاگرس مرکزی = از همدان تا ارس ) بوده
1_ آ = ارال = aral = فعل امر از مصدر آرالماخ = aralmax = منشعب شدن
2_ س = سَس = səs = صدای خالق
3_ و = اوو = �v = رودخانه
_ آسو ( نام ) = asu = کسی که صدای خالق مثل آب رودخانه در وجود او منشعب شد .
_ آسو ( اسم مکان )
تمامی اسامی مکانها ی باستانی و تمامی اسامی روستاها، شهرها ، رودخانه ها، کوهها ، دریاها ، قاره ها ، جزیره ها . . . در تمام دنیا ایرانی بوده و بر اساس کدهای مشترک ترکی آرامی ( ترکی آزربایجان ) می باشند که بر اساس ویژگیهای مشترک جغرافیایی نامگذاری شده اند و اسم هیچ پادشاه ویا پیامبر ی بر روی اسامی نبوده و تمامی اسامی آتشکده ها و امامزاده ها جعلی بوده واین اسامی روستا بر اساس ویژگیهای جعرافیایی بوده
آسو = asu = مکاتی که آب رودخانه در آن منشعب شده است .
اهالی آنجا خود؛ اَسُویْ ، تلفظ میکنند. این یاء ، یاء تصغیر
یا تحبیب است. اَ مخفف ( اَو ) آب. سو، به معنی روشنی ونور
آسو یک واژه کردی است و نمی تواند اسم یک روستای گالش نشین درگیلان - شهرستان سیاهکل باشد. ملاک تلفظ خوداهالیست که اَسُویْ تلفظ می کنند.