کلمه جو
صفحه اصلی

مهری

فرهنگ اسم ها

اسم: مهری (دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: mehri) (فارسی: مِهري) (انگلیسی: mehri)
معنی: منسوب به مهر، محبت، دوستی، مهربانی، خورشید، نام هفتمین ماه از سال شمسی، نام سازی قدیمی، ( مهر، ی ( پسوند نسبت ) )، ( در موسیقی ) نوعی از چنگ، ( مهر + ی ( پسوند نسبت ) )، به علاوه ( در موسیقی ) نوعی از چنگ

(تلفظ: mehri) (مهر + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به مهر ، ← مهر ؛ به علاوه (در موسیقی) نوعی از چنگ .


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به مهر. ۲ - کیسه مهر برنهاده . ۳ - قطعهای گل خشکیده که ازخاک کربلا و نجف آرند و شیعه آنرا بهنگام نماز سجده گاه خود سازند . ۴ - قطعه سنگ کلوخ چوب یا برگ که شیعه بهنگام نماز سجده گاه سازند .
یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران .

لغت نامه دهخدا

مهری ٔ. [ م ُ هََ رْ رِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تهرئة. هریسه کننده گوشت را. رجوع به مهری و مهراء و تهرئة شود.


مهری . [ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 70).


مهری . [ م َ ری ی ] (ص نسبی ) اشتر مهری ؛ اشتر نیک و نجیب . منسوب به بنی مهرة. ج ، مَهاری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مهریة شود.


مهری . [ م ِ ] (اِ) نوعی از چنگ باشد و آن سازی است که مطربان نوازند، و بعضی گویند یکی از نامهای ساز چنگ است . (برهان ). چنگ باشد که مطربان نوازند. (جهانگیری ). از آلات موسیقی کثیرالاوتار است . (یادداشت مؤلف ) :
مهری یکی پیر نزار آوا برآورده بزار
چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته .

خاقانی .



مهری . [ م ُ هََ رْ را ] (ع ص ) جامه ٔ رنگ شده به رنگ زرد. || جامه ٔ رنگ شده به «صبیب » که آن آب برگ کنجد و سمسم باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به تهریة شود.


مهری . [ م ُ هََ رْ ری ] (ع ص ) نعت فاعلی از تهریة. به رنگ زرد درآورنده جامه را. رجوع به تهریة شود. || مخفف مهری ٔ، هریسه کننده گوشت را. رجوع به مهری ٔ و تهرئة شود.


مهری. [ م َ ری ی ] ( ص نسبی ) اشتر مهری ؛ اشتر نیک و نجیب. منسوب به بنی مهرة. ج ، مَهاری. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مهریة شود.

مهری. [ م ِ ] ( اِ ) نوعی از چنگ باشد و آن سازی است که مطربان نوازند، و بعضی گویند یکی از نامهای ساز چنگ است. ( برهان ). چنگ باشد که مطربان نوازند. ( جهانگیری ). از آلات موسیقی کثیرالاوتار است. ( یادداشت مؤلف ) :
مهری یکی پیر نزار آوا برآورده بزار
چون تندر اندر مرغزار جانی به هرجا ریخته.
خاقانی.

مهری. [ م ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به مهر. مهر کرده شده و تمغا زده شده. ( ناظم الاطباء ). || صره زر و سیم مهربرنهاده. ( آنندراج ) :
از پس آنکه ز انعام جلال الوزرا
به تو هر ساله رسد مهری پانصدگانی.
فتوحی در مذمت انوری ( از آنندراج ).
امیرعلاءالدین فرامرز مراصد دینار عطا کرد در حال مهری بیاوردند صد دینار نیشابوری در وی. ( نظامی عروضی ، از آنندراج ).

مهری. [ م ُ هََ رْ ری ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تهریة. به رنگ زرد درآورنده جامه را. رجوع به تهریة شود. || مخفف مهری ٔ، هریسه کننده گوشت را. رجوع به مهری و تهرئة شود.

مهری. [ م ُ هََ رْ را ] ( ع ص ) جامه رنگ شده به رنگ زرد. || جامه رنگ شده به «صبیب » که آن آب برگ کنجد و سمسم باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تهریة شود.

مهری. [ ] ( اِخ ) یکی از طوایف پشت کوه از ایلات کرد ایران. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 70 ).

مهری ٔ. [ م ُ هََ رْ رِءْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تهرئة. هریسه کننده گوشت را. رجوع به مهری و مهراء و تهرئة شود.

مهری . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مهر. مهر کرده شده و تمغا زده شده . (ناظم الاطباء). || صره ٔ زر و سیم مهربرنهاده . (آنندراج ) :
از پس آنکه ز انعام جلال الوزرا
به تو هر ساله رسد مهری پانصدگانی .

فتوحی در مذمت انوری (از آنندراج ).


امیرعلاءالدین فرامرز مراصد دینار عطا کرد در حال مهری بیاوردند صد دینار نیشابوری در وی . (نظامی عروضی ، از آنندراج ).

دانشنامه عمومی

مهری ( Mexranu ) سومین عنصر قومییی که به تقریب در کشور پادشاهی ماد مسکن داشت مهرانیان بوده اند. در کتیبه های توکولتی نینورتای یکم از کشور مهری یاد شده است . بعدها در قرن هفتم -۶۹۹ - پیش از میلاد گفته شده است که بخشی از مردم ماد به زبان مهرانی سخن می گفتند . ناحیهٔ جنوب غربی را عناصر قومی کاسی اشغال کرده بودند و محتملا ساکنان حاشیهٔ کرانهٔ دریای خزر به گروه قومی کاسپی و عیلامی منتسب بودند.
دهستان مهربان سفلی
دهستان مهربان علیا
روستای مهربان
بخش مهربان
ترکیب قومی یا اصل و تبار مردم ماد - لااقل بخش غربی آن سرزمین یعنی ماننا در آن زمان - به قدر کفاف روشن است. با اینکه ممکن است بعضی از اصطلاحات و نام های قومی دستخوش دگرگونی شده باشد ولی دلیلی برای نقل و انتقال های مهم توده های یک قوم و تبار از نقطه ای به نقطهٔ دیگر در دست نیست و بدین سبب می توان گفت که ترکیب قومی مردم ماد و ماننا بر روی هم از هزارهٔ سوم تا آغاز هزارهٔ اول پ.م. بلاتغییر بوده است. مردم سراسر این ناحیه از دریاچه اورمیه گرفته تا بخش علیای روددیاله از قوم کوتی و لولویی بودند، لولوبیان در نقاط غربی تر و کوتیان در نواحی شرقی تر مسکن داشتند. گمان می رود سومین گروه قومی مهرانیان باشند.
سرانجام ممکن است که در بعضی نواحی مجاور دریاچه اورمیه بخصوص در مغرب و شمال آن و همچنین در برخی درّه های غربی زاگرس عناصر قومی هوریانی زندگی کرده باشند. با اینکه اشارهٔ مستقیمی در مدارک هزارهٔ سوم و دوم پ.م. به عنصر قومی هوری در اراضی ماد آینده نشده است تشبثاتی به عمل آمد تا برخی اسامی خاص هزارهٔ اول پ. م. مربوط به پیرامون دریاچه اورمیه از هوری مشتق شمرند . گذشته از این ماتیانیان که نویسندگان عهد عتیق دریاچه اورمیه را بنام ایشان دریاچه ماتیان یا مانیان خوانده اند محتملا هوری بودند.
البته مشابهت الفاظ به تنهایی دلیل نیست ولی یک سلسله نظرات دیگر ما را وا می دارد ماتانیان و هوریان را یکی بدانیم. با وجود این احوال چون منابع آشوری بالصراحة اشاره می کنند که جلگهٔ جنوبی مجاور دریاچه اورمیه جزو کشور لولویی زاموآ بوده و با در نظر گرفتن اینکه لولوبیان از لحاظ قومی با قبایل هوریان و اورارتوییان بالکل متفاوت بوده اند، باید اندیشید که ماتانیان (هوری) فقط در سواحل غربی و شمالی دریاچه اورمیه ساکن بودند.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) سرقلی؛ ( ط ) دینارانی

پیشنهاد کاربران

مهری به معنای خورشید - عشق و عاطفه ی بیش از حد تصور

درخشندگی خورشید پر ازمهر و محبت پر از عشق پراز مهربونی

مهروهورومحبت . . . نام نوعی چنگ درموسیقی👸

ملکه ی احساس❤️

مهری یعنی :
مهربان . مهر بانو یعنی کسی که بی دلیل و بدون هیچ انتظاری محبت مکنه مثل مادر

مهربان

در اسم به آن اشاره شده
مهربان ، بامحبت

مهربان با صداقت، ، ، عاشق

مهربان، مهر و خورشید

در زبان لری بختیاری به معنی
مهربان


پیوند عشق و محبت

خورشید مهربان

خورشید

نوری که از خورشید گرفته میشود

مَن ( : ، دختر کُرد ، از نژاد نور، از نژآد بخشندگی بیدریغ ( :

مهرومحبت، عشق وعلاقه، مهربان

مهر، محبت، مهربان، خورشید درخشان

مهری یعنی صادقت ساده مهربون بی ریا

طلای خداوند

دنیای عشق در زندگی مشترک و گذشت در برابر بی مهری نامهربانی 💕 با قلبی شکست ناپذیر در زندگی به معنای مهر مهربانی محبت عشق به همسر و فرزندانش 😘💕💕💕💕💝💝💝😍💕💕💕💝💝💝💝💝💜💜💜💜💜

مهری یعنی دنیای از عشق و صداقت و قلبی که پر از مهر است

مهری اسم خاله من هستش مهربون بامحببت من که عاشقشم

مهر و محبت ، از خودگذشتگی

مهری یعنی از جنس عشق علاقه زیبای مهربانی از اینکه اسمم مهری هستش خوشحالم

مهری یعنی عشق محبت مهربونی دوستداشتن زیبایی ازاینکه اسمم مهری هست خوشحالم

خورشیدی که خود می سوزد و عشق ومحبت مهربانی به دیگران می بخشد. مهری یعنی خورشید تابان. خوشحالم که پدربزرگم این اسم رو برای من انتخاب کرد. روحش شاد. 🌹

به نظرمن مهری یعنی مهر ورزیدن. . . . . . . . .

یعنی مهربان . . باهمه سختیا کنار اومدن

یعنی محبت خدا و محبت تمام اهل بیت ع و بسیار مهربان. . .

مهر و محبت بی دریغ، مهربانی، خورشید، همسرم مهری مهربون صدام می کنه، مهری یعنی مثال خورشید مهربونیت رو به همه می بخشی. . . .

مهربان، صادق، بی ریا، دلسوز

مهری
معنی مهری: نوعی از چنگ باشد و آن سازی است که مطربان نوازند، و بعضی گویند یکی از نامهای ساز چنگ است.

بی ریا - صادق

مهربان دلسوز ازخودگذشتگی صداقت

یکی از معنی هاش یعنی ماه مهر جشن مهرگان

یکی از معنی هاش یعنی ماه مهر جشن و مهرگان

یکی از معنی هاش یعنی ماه مهر و جشن مهرگان


کلمات دیگر: