کلمه جو
صفحه اصلی

ساغر


مترادف ساغر : پیاله، پیمانه، جام، باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می

فارسی به انگلیسی

cup, wine, glass, snifter, wineglass

cup, wine


glass, snifter, wineglass


فارسی به عربی

قدح

فرهنگ اسم ها

اسم: ساغر (دختر) (فارسی، عربی، ترکی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sāqar) (فارسی: ساغر) (انگلیسی: saghar)
معنی: ظرفی که در آن شراب می نوشند، جام شراب، شراب، ( در عرفان ) دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده می شود، ( در قدیم ) ( به مجاز )

(تلفظ: sāqar) (معرب) ظرفی که در آن شراب می‌نوشند ، جام شراب ؛ (در قدیم) (به مجاز) ، شراب ؛ (در عرفان) دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده می‌شود .


مترادف و متضاد

cup (اسم)
پیاله، جام، حجامت، فنجان، ساغر، گلدان جایزه مسابقات

goblet (اسم)
جام، قطعه، قطره، ساغر، گیلاس شراب

پیاله، پیمانه، جام


باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می


۱. پیاله، پیمانه، جام
۲. باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می


فرهنگ فارسی

جام، پیاله شرابخوری، ظرف بلوری یاطلابرای باده
۱ - پیاله شرابخوری جام . ۲ - ظرف مایعات ( مطلقا ) آوند . ۳ - چیزی که در وی مشاهدات انوار غیبی و ادراک معانی کنند . ۴ - دل عارف . ۵ - سکر . ۶ - شوق . ترکیبات اسمی : یا ساغر بلورین پیاله و قدح شراب که از بلور ساخته باشند . یا ساغر تلخ شراب تلخ . یا ساغر جم . جام جم جام جمشید . یا ساغر سیمین جام نقره یی . یا ساغر صهبا پیاله شراب . یا ساغر کشتی نشان ساغر بزرگ ساتگینی. یا ترکیبات فعلی : ساغر بر تارک شکستن شراب نوشیدن به یک بار و بشوق و رغبت چنانکه از آن چیزی نماند . یا ساغر بر تارک کشیدن ساغر بر تارک شکستن . یا ساغر بر سر کشیدن ساغر بر تارک شکستن یا ساغر بر کشیدن می خوردن قدح برکشیدن . یا ساغر بر گرفتن ۱ - ساغر به دست گرفتن . ۲ - آغاز میگساری کردن . یا ساغر به سر کشیدن ساغر بر تارک کشیدن . یا ساغر بر کف نهادن ساغر بر گرفتن . یا سنگ بر ساغر افکندن ساغر شکستن . یا سنگ در ساغر زدن طرد کردن بدور افکندن .
تخلص محمد ابراهیم سه دهی اصفهانی از شعرای متاخر و از مداحان منوچهر خان معتمدالدوله حکمران اصفهان است

فرهنگ معین

(غَ ) (اِ. ) پیالة شرابخواری ، جام .

لغت نامه دهخدا

ساغر. [ غ َ ] (اِ) کفل حیوانات . (در زبان شعری ) و به این معنی ترکی است . (فرهنگ نظام ).ظاهراً به این معنی ساغری است . رجوع به ساغر شود.


ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص (میرزا) عبدالرحیم از شاعران نیمه ٔ اول قرن سیزدهم است . وی پسر میرزا سعید، کلانتر سراب وگرمرود و از میرزایان مشهور و منشیان چیزفهم آذربایجان بوده و تحصیل کمالات از عربیه و ادبیه در دارالسلطنه ٔ تبریز کرده است . ادیبی زبان دان و حریفی نکته پرور و سخن شناس است و خط شکسته را با شیوه ای که داشت پاکیزه مینوشت گاهگاهی شعر میگفته ، این بیت از اوست :
گویند چرا شکوه به داور نرساند
من راه ندارم بجز از دادرسی چند.

از نگارستان دارا (از دانشمندان آذربایجان ص 171).



ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص شیخ محمد شیرازی ازشاعران قرن سیزدهم است . رجوع به ساغر شیرازی شود.


ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) تخلص محمد ابراهیم سه دهی اصفهانی از شعرای متأخر و از مداحان منوچهرخان معتمدالدوله حکمران اصفهان است . رجوع به تذکره ٔ مدائح معتمدیه تألیف محمدعلی بهار اصفهانی نسخه ٔ کتابخانه ٔ مجلس ص 234 و نسخه کتابخانه ٔ دانشکده ٔ ادبیات شود.


ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) قصبه ای است از ملک دکن . (برهان ) (جهانگیری ). قصبه ای است از دکن قریب بیدر که شیله ٔ ساغری که پارچه ای است معروف بدان منسوب است . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). به کاف فارسی نیز صحیح است زیرا که لفظ هندی الاصل است بمعنی چشمه ٔ آب ، و دور نیست که معنی قبل [ جام شراب ] را از همین معنی اخذ کرده باشند. (آنندراج ) :
شکر خداکه نیست چو ارباب حرص و آز
گاهی هوای بیدر و گه فکر ساغرم .

بدیعی سمرقندی (از جهانگیری و رشیدی و انجمن آرا).


شهری بزرگ بر کنار رودخانه ای بهمین نام بوده و ابن بطوطه جهانگرد معروف در اوائل قرن هشتم از آن دیدار کرده و شرح ممتعی در سفرنامه ٔ خود آورده است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ ابن بطوطه ص 573 شود.

ساغر. [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است و ساغری شاعر منسوب بدانجاست . (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 32 و 205). نام دهی است در حوالی سمرقند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 260 و ساغرج در این لغت نامه شود.


ساغر. [ غ َ ] ( اِ ) پیاله. ( شرفنامه منیری ). ( رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی نیز گویند. ( شرفنامه منیری ). پیاله شراب. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث بنقل از مدار و بهار عجم و برهان ) ( انجمن آرا ). صاخره. ( دهار ). گوش پستان و گل از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). جام. گیلاس پایه دار. کاسه. قدح. طاس. لیوان. استکان. مشربه. آبخواره سفالین. ظرف باده خوری. کاس. صاغر. پیاله شراب خواری بزرگ :
روی وشی وار کن به وشی ساغر
باغ نگه کن چگونه وشی وار است.
خسروی.
نقل ما خوشه انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.
ابوالمثل.
پنداشت مگر آب نماند فردا
نتوان کردن تهی بساغر دریا.
فرخی.
گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین.
منوچهری.
این جهان در جنب فکرتهای ما
همچو اندر جنب دریا ساغر است.
ناصرخسرو.
گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.
ناصرخسرو.
هرصبح را ز بهر صبوحی طلب کنند
زیرا ندیم رود و می لعل و ساغرند.
ناصرخسرو.
بقای اوچو به صدسال و بیست و سه برسید
ز جام مرگ بناکام خورد یک ساغر.
ناصرخسرو.
تن اعدا بجان اندر نهان گردد ز بیم او
چنان کاندر فروغ می نهان گردد همی ساغر.
ازرقی ( دیوان چ نفیسی ص 9 ).
درین بزم شاهانه بر رسم شاهان
به نور می لعل بفروز ساغر.
ارزقی ( ایضاً ص 13 ).
بجای جوشن اندرپوش قاقم
بجای نیزه برکف گیر ساغر.
( ایضاً ص 20 ).
سریر مه بود گردون و درج در بود دریا
مکان گل بود بستان و جای مل بود ساغر.
مختاری غزنوی.
رای ترا گر بود نشاط به باده
درفتد از آسمان ستاره به ساغر.
مختاری غزنوی.
ظفر بخندد تا خون بگرید از شمشیر
اسف بگرید تا می بخندد از ساغر.
مختاری غزنوی.
مریخ به خنجر تو جوید فتوی
ناهید به ساغر تو جوید مأوی.
انوری.
ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده ست.
خاقانی.
شفق خواهی و صبح ، می بین و ساغر
اگر در شفق صبح پنهان نماید.

ساغر. [ غ َ ] (اِ) پیاله . (شرفنامه ٔ منیری ). (رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ شراب . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث بنقل از مدار و بهار عجم و برهان ) (انجمن آرا). صاخره . (دهار). گوش پستان و گل از تشبیهات اوست . (آنندراج ). جام . گیلاس پایه دار. کاسه . قدح . طاس . لیوان . استکان . مشربه . آبخواره ٔ سفالین . ظرف باده خوری . کاس . صاغر. پیاله ٔ شراب خواری بزرگ :
روی وشی وار کن به وشی ساغر
باغ نگه کن چگونه وشی وار است .

خسروی .


نقل ما خوشه ٔ انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.

ابوالمثل .


پنداشت مگر آب نماند فردا
نتوان کردن تهی بساغر دریا.

فرخی .


گردان در پیش روی بابزن و گردنا
ساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین .

منوچهری .


این جهان در جنب فکرتهای ما
همچو اندر جنب دریا ساغر است .

ناصرخسرو.


گشتند ستوروار تا کی
با رود و می و سرود و ساغر.

ناصرخسرو.


هرصبح را ز بهر صبوحی طلب کنند
زیرا ندیم رود و می لعل و ساغرند.

ناصرخسرو.


بقای اوچو به صدسال و بیست و سه برسید
ز جام مرگ بناکام خورد یک ساغر.

ناصرخسرو.


تن اعدا بجان اندر نهان گردد ز بیم او
چنان کاندر فروغ می نهان گردد همی ساغر.

ازرقی (دیوان چ نفیسی ص 9).


درین بزم شاهانه بر رسم شاهان
به نور می لعل بفروز ساغر.

ارزقی (ایضاً ص 13).


بجای جوشن اندرپوش قاقم
بجای نیزه برکف گیر ساغر.

(ایضاً ص 20).


سریر مه بود گردون و درج در بود دریا
مکان گل بود بستان و جای مل بود ساغر.

مختاری غزنوی .


رای ترا گر بود نشاط به باده
درفتد از آسمان ستاره به ساغر.

مختاری غزنوی .


ظفر بخندد تا خون بگرید از شمشیر
اسف بگرید تا می بخندد از ساغر.

مختاری غزنوی .


مریخ به خنجر تو جوید فتوی
ناهید به ساغر تو جوید مأوی .

انوری .


ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده ست .

خاقانی .


شفق خواهی و صبح ، می بین و ساغر
اگر در شفق صبح پنهان نماید.

خاقانی .


دهان شیشه گشا، صبح شد، شراب بریز
میی به ساغر من همچو آفتاب بریز.

خاقانی .


جهان وام خویش از تویکسر برد
به جرعه فرستد به ساغر برد.

نظامی (از جهانگیری و انجمن آرا).


نهاده بر یکی کف ساغر مل
گرفته بر دگر کف دسته ٔ گل .

نظامی .


بخواه از دست ساقی ساغر می
که روز خرمی را ساغر آمد
بجای باده جان پرور که امروز
نشاط دل ز نوعی دیگر آمد.

(لباب الالباب چ لیدن ج 1 ص 93).


چو می در ساغر و ساقی یکی شد
دویی گم شد می و ساغر میندیش .

عطار.


شرابی کان شراب عاشقان است
ندارد جام و در ساغر نگنجد.

عطار.


چون چشم مست یار دهد می به عاشقان
کی در میان مجال صراحی و ساغر است ؟

همام تبریزی .


ماهرویا دوش عزم جام و ساغر کرده ای
خواب دوشین در کنار یار دیگر کرده ای .

همام تبریزی .


گل سرخ ازین سبز گلشن براید
می مهر در ساغر زر بلرزد
ز شوق لب لعل آتش عذران
دل آتش افروز ساغر بلرزد.

خواجو (دیوان ص 23).


هرکه نوشید نوش جانش باد
می امسال را زساغر پار.

(ایضاً ص 32).


تاکند خون من از ساغر خونخوار طلب
بدود اشک من و دامن ساغر گیرد.

(ایضاً ص 136).


دیروزبه توبه ای شکستم ساغر
و امروز به ساغری شکستم توبه .

سلمان ساوجی .


دیدم بخواب دوش که ماهی برآمدی
کزعکس روی او شب هجران سرآمدی
ذکرش بخیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی .

حافظ.


به آن لب ساقیا گوئی برابر داشتی می را
که میهای سبو از ذوق در ساغر نمیگنجد.

کمال خجندی (دیوان ص 136).


لب بر لبش چو ساغر خلقی بکام و شاهی
از دورچون صراحی گردن دراز گردد.

شاهی .


هلالی از می عشرت مرا نصیبی نیست
مگر بخون جگر پر کنند ساغر من .

هلالی استرآبادی .


یار نو و بهار نو باعث مجلس است و می
ساغر لاله گون کجا، ساقی گلعذار کو؟

هلالی استرآبادی .


مائیم جابه گوشه ٔ میخانه ساخته
خود را حریف ساغر و پیمانه ساخته .

هلالی استرآبادی .


این کیف را به باده ٔ ساغر نیافتم
کیفیتی که درنگه میفروش بود.

صائب تبریزی .


غافل نیم زساغر هر چند بی شعورم
چون طفل میشناسم پستان مادر خویش .

صائب تبریزی .


شکرخند گل ساغر صدا داشت
حریفان صبوحی را صلا زد.

میرزاطاهر وحید.


خوشتر است از می اگر حرفی لب میگون یار
گوش ساغر مالد و در ساغر گوشم کند.

نعمت خان عالی .


|| آوند. ظرف . (مطلق در غیر مورد شراب ) :
وز آن شوربا ساغری گرم جوش
ربودم سوی خانه رفتم خموش .

نظامی .


دغول ؛ ساغری بود بزرگ بدان آب کشند :
خواجه فرموش کرد آنچه کشید
آب فرغولها بسی به دغول .

(لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ) (لغت فرس چ اقبال صص 324-325).


|| می . شراب . باده :
ساغری چون اشک داودی برنگ
از پری روی سلیمانی بخواه .

نظامی .


|| نزد صوفیه بمعنی چیزی که در وی مشاهده ٔ انوار غیبی و ادراک معانی کنند. و بمعنی دل عارف هم آمده و گاهی از او سکر و شوق مراد دارند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- خط ساغر ؛ خطی که از شراب در پیاله پدیدار است . هریک از هفت خط جام . رجوع به هفت خط در برهان قاطع و لغت نامه شود :
روز و شب آزاددل از بندبند مصحفم
سال و مه بنهاده سر بر خطّخطّ ساغرم .

خاقانی .


- زنار ساغر ؛ موج پیاله ٔ شراب و خطی منحنی که از شراب در پیاله معلوم میشود. (برهان ).
- ساغر دریانشان ؛ ساغر بزرگ :
کو ساقی دریاکشان ، کو ساغر دریانشان
کز عکس آن گوهرفشان ، بینی صدف سان صبح را.

خاقانی .


- ساغر کشتی نشان ؛ ساغر بزرگ :
چون نهنگان از پی دریاکشی
ساغر کشتی نشان درخواستند.

خاقانی .


- سنگ بر ساغر افکندن ؛ ساغر شکستن :
ور فلک شربت غرور دهد
سنگ بر ساغر فلک فکنید.

خاقانی .


- سنگ در ساغر زدن ؛ طرد کردن . بدور افکندن :
سنگ در ساغرنیک و بد ایام زنند
وز کف سنگدلان نصفی و ساغرگیرند.

مجیر بیلقانی .


- صدف گون ساغر ؛ پیاله ای که از بلور ساخته شده باشد و در سفیدی چون صدف است . رجوع به همین ترکیب شود.
- می در ساغر انداختن ؛ ساغر پر از می کردن :
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم .

حافظ.


بیا ساقی که بیخ غم بدور گل براندازیم
می گلگون طلب داریم و می در ساغر اندازیم .

کمال خجندی (دیوان ص 249).


رجوع به صاغر شود.

فرهنگ عمید

ظرفی برای باده خوردن که از بلور یا طلا یا نقره یا چیز دیگر درست کنند، جام، پیالۀ شراب خوری.
* ساغر خوردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * ساغر زدن
* ساغر زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] شراب خوردن، باده نوشیدن با ساغر.
* ساغر کشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * ساغر زدن
* ساغر نوشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * ساغر زدن

ظرفی برای باده ‌خوردن که از بلور یا طلا یا نقره یا چیز دیگر درست کنند؛ جام؛ پیالۀ شراب‌خوری.
⟨ ساغر خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ ساغر زدن
⟨ ساغر زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] شراب خوردن؛ باده نوشیدن با ساغر.
⟨ ساغر کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ ساغر زدن
⟨ ساغر نوشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] = ⟨ ساغر زدن


دانشنامه عمومی

به معنی پیاله شراب خوری است که از صلا یا الماس ساخته میشده است و شاه های ایرن(بیشتر در زمان هخامنشیان)نام جام مخصوص خود را ساغر میگذاشتند.


از نظر لغوی ساغر به معنی پیاله است.در فرهنگ معین به معنی پیالهٔ شرابخواری و جام است.قدح نیز هم معنی با پیاله شراب است.
در بیشتر ابیات، ساغر در معنی جام شراب آمده است.
در عرفان اسلامی و در اصطلاحات صوفی، ساغر دل عارف است،بدان خمخانه و میخانه و میکده نیز می گویند.همچنین سکر و شوق دو معنی دیگر ساغر هستند.

پیشنهاد کاربران

حتما اسم دخترمو میذارم ساغر
بدون شک

ساغر به معنای پیمانه و جام شراب می باشد

شراب، جام شراب و خلاصه. . . .
اسمی زیبا و رویایییییی😇😇

جامی که داخل آن شراب می ریزیم

ساغر. غورکه درحوزه غرب کشور واقع گردیده ، یکی از نقاط تاریخی و باستانی میهن عزیز ما به شمار میرود . ساغر یا ساخر امروزی یکی از واحد های اداری غور است. ساغر در تاریخ غور کهن و باستان موقف شایانی ازلحاظ تاریخی ، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد . زیرا از شمار اولین مراکز ویا پایتخت های غوریها وسلاله ملک الجبال غور شمرده میشود. ساغر از زمانهای بسیار قدیم دارای زراعت و سیستم های آبیاری بوده و مالداری نیز رونق خوبی درین سر زمین داشته است .
ساغرمنطقه تاریخی وپرفیض بوده و از ادوار قدیم دارای شهر های توانگر و پر نفوس و مشهور می باشد. در ساغر از دوران های بسیارقدیم صنایع رایج بوده و مشهور ترین رصد خانه درعصر غوریان در شهر مندیش همین علاقه ساغر امروزی بنا یافته بود، مشهورترین کوه های ولایت غور از جمله کوه زارمرغ و قلهء مرتفع آن چهل ابدال در ساغر موقعیت دارد که منهاج السراج جوزجانی و جنرال فوریه فرانسوی آنرا راسیات جبال عالم نام نهاده اند.
موقعیت جغرافیای ساغر :
ساغر در تشکیلات اداری غور امروزی ولسوالی است که در قسمت غرب ولایت غور موقعیت دارد ساغر در مجموع دارای 2771 کیلو مترمربع مساحت می باشد . ساحه ساغر بیشتر کوهستانی بوده که در یک سطح مرتفع مرکزی واقع شده است. ارتفاع کلی این ساحه از سطح بحر به 2100 متر میرسد . ساغر بر خط ( 51 - 63 ) طول البدل شرقی و ( 41 - 33 ) عرض البدل شمالی موقعیت دارد .
مجموع نفوس ساغر مطابق معلومات وزارت زراعت به 15722 نفر بالغ میگردد وبه اساس معلومات ارایه شده وزارت امور داخله کشور به 6418 نفر میرسد. ( مطابق احصائیه سال 1958میلادی ) ساغر از لحاظ مسافه از شهر چخچران 247 کیلومتر و از شهر هرات 352 کیلومتر فاصله دارد . از لحاظ جغرافیایی ساغر از طرف شرق به سوی غرب به شکل مستطیل افتاده است . مطابق احصائیه های وزارت امور داخله و زراعت کشور میتوان حکم نمود که کثافت نفوس در آن 9 نفر در فی کیلو متر مربع می باشد. بنابرین ساغر یک ساحه متفرقه السکنه را تشکیل داده است. نقشه توپو گرافی ساغر مشابه به نقشه جغرافیایی افغانستان است . ساغر ساحه کوهستانی بوده ، دارای کوه های بلند ، دره های تنگ و صعب العبور است . دامنه های این کوه ها پوشیده از علفزار های طبیعی بوده مساعد ترین علفچر های تابستانی را تشکیل داده ، زمستان های سرد دارد ، مگر در فصل بهار و تابستان دارای اقلیم گوارا است. کوهستان ساغر گذرگاه پرندگان و حیوانات وحشی نیز بوده زمینهء شکار را برای شکار چیان در تمام موسم سال مساعد میگرداند. متأسفانه در جریان دهه های اخیر تعداد زیادی پرندگان و حیوانات وحشی به حدی شکار گردیده که امروز نسل بعضی از آنها رو به زوال است.
از لحاظ خصوصیات جغرافیایی ساغر به چهار بخش جغرافیایی تقسیم گردیده است که این چهار بخش ساحه ای ساغر امروزی را تشکیل میدهد و عبارت اند از:
1 - قسمت مرکزی ساغر
2 - ساحه پنجده
3 - ساحه ای دور واقع شده فاسک
4 - ساحه جواجه امیر زاده
مطابق احصائیه سال 1958 میلادی به اساس سروی که صورت گرفته ساغر دارای 33 قریه می باشد اما سروی که در سال 1998 از جانب موسسه همکاری کمک های انسانی که من هم جز تیم سروی بودم تعداد قریه های ساغر به هفتاد ودو قریه میرسد. ساغر تاسال 1357 حیثیت حقوقی واداری علاقه داری را داشت و در سال 1358 مطابق فرمان دولت وقت یک درجه ارتقا نموده وبه آن اعتبار ولسوالی داده شد.
شکل طبیعی و توپو گرافی ساغر:
ساحه ساغرکوهستانی بوده از لحاظ طبیعی و شکل توپوگرافی در غرب ولایت غور در گرد ونواحی کوه مشهور غور یعنی کوه زار مرغ به طور دراز شکل از سمت شمالشرق به طرف جنوب غرب افتاده است. کوه های منطقه ساغر و اراضی آن طوری قرار گرفته است که ارتفاع اراضی، کوه و تپه های آن به صورت فاحش از شمال شرق به جنوب غرب کاسته میشود . بر علاوه کوه مشهور زارمرغ در مربوطات ساغر یک سلسله کوه ها ، ارتفاعات و تپه زار های بیشماری وجود دارد . مردم این دیار به این عقیده هستند که این کوه پاره ها بلند ترین نقطهء دنیا به شمار میرود.
هایدرو گرافی ساغر :
از لحاظ هایدرو گرافی ، آب های ساغر عموماً به استقامت غرب وجنوب غرب جریان دارد . مشهورترین رود آن بنام رود ساغر شهرت دارد که در قسمت ابیاری زمین های زراعتی ، باغداری و آب آشامیدنی باشندگان ساغر نهایت با ارزش است ، در ساغر یک تعداد رودها ودریاچه های دیگری علاوه بر رود ساغر وجود دارد که به نوبه خویش تاثیرات مثبت و مفیدی را برای زراعت ، مالداری و باغداری و بخش های دیگر زندگی مردم محل به جا میگذارد. در ساغر بیشتر از 400 چشمه آب وجود دارد که از لحاظ داشتن چشمه ها مقام اول را در سطح واحد های اداری غور دارا می باشد. این چشمه ها منابع خوب آب آشامیدنی صحی برای مردم به شمار میرود.
خصوصیات اقلیمی ساغر :
قسمت اعظم غور در ناحیه اقلیمی الپاین تندرا واقع شده است. بنابرین عدم انکشاف خاک ، سردی هوا ، سرعت وزش باد های کوهستانی و ارتفاع اراضی در اکثریت نقاط سر زمین غور نقطهء اقلیمی الپاین تندرا بار آورده است . ساغر از لحاظ طبیعی طوری واقع شده است که ارتفاع آن از شمال شرق به جنوب غرب فوق العاده کاسته میشود . از قسمت های شمال شرقی این ساحه که در سطح مرتفع واقع گردیده و سردی هوا زیاد بوده و سرعت وزش باد ها شدید است و کوه های بلند آن اکثراً از برف پوشیده است . این نواحی شامل منطقهء اقلیمی الپاین تند را می باشد . اما قسمت های جنوب غربی ساغر که از ارتفاع آن کاسته میشود و اکثراً پوشیده از تپه زارهاست اوصاف اقلیمی منطقه استیپ را وانمود میسازد.
وجه تسمیه کلمه ساغر:
صاحب طبقات ناصری می نویسد، که دومین کوه بلند از نگاه ارتفاع در علاقه مندیش عبارت از کوه ( سرخ غر ) است که این کوه هم در علاقه مندیش قرار دارد . گمان اغلب بر آنست که ( سرخ غر ) عبارت از ساخر ویا ساغر حالیه است، که به طرف شمال غربی کوه زارمرغ یا چهل ابدالان یعنی در حاشیه شمال غربی مندیش . . .

در تصوف یعنی: چشم بصیرت داشتن!

جام شراب

نام ساغر واقعا زیباست اگه ساغر را از ادبیات ایران حذف کنند هیچی ازدیوان حافظ باقی نمیمونه.
پ. ن :دوتا بچه دارم به نام های سامان و ساغر

ساغر به معنی جام می بلوری در بهشت وبهترین اسم برای یک دختر ایرانی هست

پیمانه شراب

اسم بسیار زیبایی ولی متاسفانه آدمای بیسواد این اسم را به معنا های دیگر تعبیر میکنند

دخترم اسمش ساغر و اینقدر چیز های بد درباره معنی این اسم شنیده دنبال عوض کردن اسمش

ساغر اسمی زیبا با تاریخچه ای جاویدان و نامی پر معناست که گاه افرادی نادان به این اسم معنی های بدی میدهند و دارنده ی نام رو مورد تمسخر قرار می دند

ساغر یک اسم دخترانه ای است که تک است و یکی از معنیش شربت بهشتی است و اکر بمیری و بروی بهشت شربت بهشتی می خوری

واقعا ساغر اسمی زیباست ویکی از اسم های اصیل ایرانی است .
درست است از اسم در جامعه کم است دلیلش هم این است که اسم ساغر تک است

درکل ساغر اسمه یه ظرفه مقدسه یه لیوان که دربستن عهدوپیمان سوگندنامه هامراسمات خواص توش نوشیدنی می نوشندحال یاشراب باشه یاهرچیزه دیگر
ساغرمعنی یه ظرف مقدسه

اسم ساغر خیلی زیباست منم اسم دخترمو میخوام بزارم ساغر ولی میترسم بقیه اسمشو معنی کنن، خلاصه اسم دخترمو میزارم ساغر

برای اونایی که میخوان اسم دخترشونو بزارن ساغر میگم
این اسم ی اسم تکه و به من هویت میده ب حرف بقیه توجه نکنید این ی اسم اصیله

به معنی چشمه ی زلال وظرفی که در آن شراب مینوشند

ساغر واسطه فیض الهی میباشد وخیلی پرمعناست

ساغر در عرفان اسلامی به معنی دل یا قلب عارف. ودر آذری به معنای بسیار زیبا


ساغر به آذری به معنی سالم

ساغر در عرفان به معنی دل عارف و در کل اسم زیبایی است که من عاشق این اسمم

ساغر یه اسم مقدسه هر کی این اسم زیبا رو مورد تمسخر قرار میده از فرهنگ و سواد پایینی بر خور داره

ساغر در عرفان به معنا چشم بصیرت داشتنه ودر زبان ترکی ب معنا زیبا وسالم است ومعنی ب زبان فارسی میشه جام شراب مقدس ومن به اینکه اسمم ساغره افتخار میکنم بدون توجه ب اینکه درطی این۱۸ سال زندگی خیلی مورد تمسخر قرار گرفتم

پانیزم
ساغر اسم دوست صمیمیمه و اسم خیلی قشنگیه ب معنای جام شراب

من فکر می کردم ساغر اسم پسرونه است

جام شراب، مستی، مست کننده، سالم، زیبا، دل عارف، پیاله شراب بهشتی ) ) ) ) بهترین اسمى که تا حالا دیدم و شنیدن. به اسمم افتخار میکنم هیچکس من و مسخره نکرده بخاطر اسمم اتفاقا همه بهم میگن اسم زیبایی دارم

منو ک تا حالا کسی مسخره نکرده ی معنی ساغر میشه مست کننده . اسم داداشم هست سالار

ساغر ( ساغ ار= قهرمانی که در سمت راست ایستاده است ) ، ش راب خانا ( هر اسمی آخرش راب باشد تورکی است. مثل ساراب، داراب، سهراب ) ش راب یک کلمه ی تورکی است. مثل شربت اوغلی ) به عربی رفته شده است شراب، مشروب، شرب ، هر کلمه ایی آخرش ار باشد تورکی است . مثل تالار، سالار، قاجار، آغاج اری

معنی این اسم زیبا:مست کننده٬جام شراب٬پیاله٬قدح؛خیلی اسم خوبیه٬من چهار تا آبجی دارم ب نام های ماهور ٬ملیسا٬ماهرخ٬مهدخت. من ۱۵سال دارم. مهدخت۲۰سال. ماهور۱۷سال٬ماهرخ۱۲سال٬ملیسا۸سال. ب نظرتون اسم کدوممون بهتره؟اسم مامان من مریمه بابام مهدی واسه همین اسم هامون شده ملیسا٬ملودی٬ماهور٬ماهرخ٬مهدخت !!عجیبه نه ۵تا بچه دوست داشتم اسم هامون بشه مهلا٬مهیا٬مهسا٬مهتا٬مهناز اینجوری بهتر میشد نه؟من اسم خاله هام مینو٬ماه چهره٬دایی هام میلاد ٬ماهان ببخشید طولانی شد اسم عموم هادی همه هام هدیه ٬حوری٬ملیکا خوبه؟خواستم بگم ما پر جمعیتیم😁 ولی آبجی عشقه فداشون بشم. ب اسم ساغر ٬سارا٬سیما ٬سینا٬ساره٬سامی٬سالار٬سپیده٬میاد!!!!!! راستی اسم من ملودی هست البته اسمم رو روی کامنتم نوشتم: )
من ملودی مهرزاد هستم. . . من پیشنهاد میکنم بگید چند نفر اسمشون ساغره؟! دوستتون دارم ی دنیا امیدوارم احساسم یکطرفه نباشه!.

سلام من اسمم ساغر نیست و اینکه تو اقوام هم ساغر نداریم
میخوام بدونید که
ساغر یعنی: کسی که انسان را عاشق خدا میکند و انسان را به خدا نزدیک میکند.
( ساغر یعنی وسیله ی تقرب به درگاه الهی و آنچه باعث میشه انسان خدا را بهتر بشناسد و عاشق خدای متعال شود )
ساغر یعنی دل انسانی که عاشق خدا شده و خدا در دلش جای گرفته.
ساغر یه اسم زیبای ادبی برا دختر خانوم های گل سرزمینم
درود بر همه ی ساغر های گل که انسان را به خدا نزدیک میکنند.


عاشق اسمم پدرم پنج صبح از حافظ گرفته ناممو عاشق نامم. . .

منم ساغرم پدرم پنج صبح از حافظ گرفته عاشق نامم

ساغر نام زیباییه پدرم نام منو پنج صبح از حافظ گرفته ساغرم

ساغر : /sāqar/ ساغر به معنای: ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.

ساغر : قدح ، جام شراب .

ساغر : ساغر = جام شراب

ساغر : جام ، پیاله

ساغر : قدح ، جام بزرگ، پیمانه بزرگ شرابخواری .

واسطه فیض الهی است پر ازمعنا

ساغر :جام، پیاله
دل عارف

اسمی به پاکی شراب به پاکی دل عارف وبه زیبایی خود صاحب اسم. خیلی خوشحالم که چنین اسم زیبنده ای رو واسه دخترم گذاشتم

چشمه نور الهی

آوند شراب


کلمات دیگر: