کلمه جو
صفحه اصلی

سعادت


مترادف سعادت : بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی

متضاد سعادت : ادبار، شقاوت، نحوست

برابر پارسی : بهروزی، خوشبختی، نیک بخت شدن

فارسی به انگلیسی

felicity, fortune, health, interest, seventh heaven, weal, welfare, well-being


felicity, fortune, health, interest, weal, welfare, well-being, happiness, prosperity, seventh heaven

happiness, prosperity


فارسی به عربی

رفاهیة , هناء

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: saeādat) (عربی) خوشبختی ؛ (در احکام نجوم) سعد بودنِ ستاره‌ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها .


اسم: سعادت (دختر) (عربی) (تلفظ: saeādat) (فارسی: سَعادت) (انگلیسی: saeadat)
معنی: بهروزی، خوشبختی، نیک بخت شدن، ( در احکام نجوم ) سعد بودنِ ستاره ها و تأثیر آنها بر سرنوشت انسانها

مترادف و متضاد

happiness (اسم)
شادی، طالع، سعادت، خرسندی، خوش وقتی، خوش بختی، سعد کوفی

welfare (اسم)
سامان، خیر، سعادت، اسایش، رفاه، شادکامی

felicity (اسم)
اقتضاء، برکت، سعادت، خوش بختی

bliss (اسم)
برکت، سعادت

weal (اسم)
خیر، دارایی، سعادت، اسایش، ثروت

luck (اسم)
طالع، سعادت، شانس، بخت، خوش بختی، اقبال، سعد کوفی، توفیق

paradise (اسم)
سعادت، بهشت، ارم، فردوس، بهشت برین

بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی ≠ ادبار، شقاوت، نحوست


فرهنگ فارسی

خوشبخت شدن، نیک بخت شدن، نیک بختی، شقاوت
( اسم ) ۱ - خوشبختی نیکبختی اقبال مقابل شقاوت بدبختی جمع سعادات . ۲ - میمنت خجستگی پیروزی . یا سعادت اخروی . آنست که هر نفسی باقی بماند تاابدالابدین بر بهترین حالات خود . یا سعادت دنیوی . عبارت از این است که هر موجودی باقی بماند بر طولانی ترین زمان ممکن بر بهترین حالات ممکن و تمامترین نتایج .

فرهنگ معین

( سَ دَ ) [ ع . سعادة ] (اِمص . ) ۱ - خوشبختی . ۲ - خجستگی .

لغت نامه دهخدا

سعادت. [ س َ دَ ] ( ع اِمص ) سعادة :
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش.
اورمزدی.
از درگه شهنشه مسعود با سعادت
زیبا به پادشاهی دانا به شهریاری.
منوچهری.
گفتم [ ابونصر مشکان ] سعادت بنده آن است که پیش خدمت خداوند باشد. ( تاریخ بیهقی ). سعادت با این یار است. ( تاریخ بیهقی ).
که کیمیای سعادت در این جهان سخن است
بزرگمهر چنین گفته بوده با کسری.
ناصرخسرو.
تا دور چرخ بر تو سعادت کند همی
از دور چرخ بر تو سعادت نثار باد.
مسعودسعد.
اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل به کارها راه یابد. ( کلیله و دمنه ). و کدام سعادت از این بزرگتر. ( کلیله و دمنه ).
مردم از مشتری و زهره چرخ
خود سعادت چرا طمع آرد.
انوری.
بدل اسیر هوای تو گشت خاقانی
اگر بجان بجهد هم سعادت مرد است.
خاقانی.
بخت که سیاره سعادت شاه است
یوسف تازه مگر که از سفر آورد.
خاقانی.
با حصول ارادت و شمول سعادت روی بغزنه نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
و همچنین نجم سعادتش در ترقی بود تا به اوج ارادت برسید. ( گلستان چ یوسفی ص 71 ).
- سعادت سنج ؛ سنجنده سعادت. اندازه گیرنده سعادت :
کمان را استخوان بر گنج کرده
ترازو را سعادت سنج کرده.
نظامی.
هیچ دانی که چندبردم رنج
تا ز رویت شدم سعادت سنج.
امیرخسرو ( از آنندراج ).

سعادة. [ س َ دَ ] ( ع اِمص ) نیک بختی. خلاف شقاوت و نیک بخت شدن. ( آنندراج ). نیک بختی. ( مهذب الاسماء ). نیک بخت شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). فرخندگی. خجستگی. همایونی. رجوع به سعادت شود. || در اصطلاح صوفیه خواندن ازلی را گویند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

سعادت . [ س َ دَ ] (ع اِمص ) سعادة :
حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش .

اورمزدی .


از درگه شهنشه مسعود با سعادت
زیبا به پادشاهی دانا به شهریاری .

منوچهری .


گفتم [ ابونصر مشکان ] سعادت بنده آن است که پیش خدمت خداوند باشد. (تاریخ بیهقی ). سعادت با این یار است . (تاریخ بیهقی ).
که کیمیای سعادت در این جهان سخن است
بزرگمهر چنین گفته بوده با کسری .

ناصرخسرو.


تا دور چرخ بر تو سعادت کند همی
از دور چرخ بر تو سعادت نثار باد.

مسعودسعد.


اگر بی هنران خدمت اسلاف را وسیلت سعادت سازند خلل به کارها راه یابد. (کلیله و دمنه ). و کدام سعادت از این بزرگتر. (کلیله و دمنه ).
مردم از مشتری و زهره ٔ چرخ
خود سعادت چرا طمع آرد.

انوری .


بدل اسیر هوای تو گشت خاقانی
اگر بجان بجهد هم سعادت مرد است .

خاقانی .


بخت که سیاره ٔ سعادت شاه است
یوسف تازه مگر که از سفر آورد.

خاقانی .


با حصول ارادت و شمول سعادت روی بغزنه نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
و همچنین نجم سعادتش در ترقی بود تا به اوج ارادت برسید. (گلستان چ یوسفی ص 71).
- سعادت سنج ؛ سنجنده ٔ سعادت . اندازه گیرنده ٔ سعادت :
کمان را استخوان بر گنج کرده
ترازو را سعادت سنج کرده .

نظامی .


هیچ دانی که چندبردم رنج
تا ز رویت شدم سعادت سنج .

امیرخسرو (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

خوشبختی، نیک بختی، خوشبخت شدن، نیک بخت شدن،

دانشنامه عمومی

سعادت (روزنامه). سعادت نام یکی از مطبوعات استان فارس در دوران قاجاریه است.
سیروس رومی، فهرست مطبوعات فارس از آغاز تا امروز، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس،۱۳۸۵
این روزنامه از سال ۱۳۴۰ هـ.ق به وسیله محمدحسین سعادت در شیراز به چاپ رسیده است.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای نیک بختی و ضد شقاوت و بدبختی) در اخلاق، به دست آوردن کامل بهره ها و لذّت ها و برکناری از دردها و رنج ها. این امر با تهذیب نفس از صفات ناپسندیده و آراسته شدن به صفات پسندیده تحقّق می یابد. از دیدگاه غالب حکمای اسلامی، به تَبَع ارسطو، سعادت، چیزی جز دانش و دانایی نیست و حکیم با فضیلت، چنان که سقراط می گفت، به سبب دانایی سعادتمند است. آن ها سعادت را به سه قسم یا به سه جنس تقسیم می کنند: ۱. نفسانی یا روحی، که رسیدن به کمال دانش و معرفت است که در سایۀ آن جهان فرد به جهانی عقلی تبدیل می شود که شبیه جهان عینی است. حکمای اسلامی برای رسیدن به کمال معرفت معتقد بودند که باید معارف را بدین ترتیب آموخت: علم تهذیب اخلاق؛ علم منطق؛ علم ریاضی؛ علم طبیعی؛ علم الهی؛ ۲. بدنی یا جسمی که دست یافتن به کمال جسمانی است که با آگاهی و بهره گیری عملی از دانش هایی که «به نظام حال بدن بازمی گردد»، میسّر می شود. آگاهی از دانش پزشکی و بهره گیری از دستور العمل های طبی، به منظور حفظ صحّت و سلامت بدن و درمان بیماری های خویش، همچنین ورزیده کردن بدن با ورزش های گوناگون ازجمله علم ها و عمل هایی است که در تحققّ سعادت بدنی سخت سودمند است؛ ۳. مدنی یا اجتماعی و آن رسیدن به کمال سعادت در زندگی اجتماعی است. این امر، در پرتو دانش هایی به بار می آید که مفید و نظام بخش حال ملت و دولت و جامعه و معاش است. اما حکما راه دقیقی را برای رسیدن جامعه به سعادت مشخص نکرده اند ولی پیشنهاد می کردند باید از دانش هایی مانند دانش های دینی از قبیل فقه، کلام، حدیث و تفسیر و دانش های ظاهری چون ادب، بلاغت، نحو و کتابت و حساب و نظایر آن ها بهره برد.

فرهنگ فارسی ساره

خوشبختی، بهروز


پیشنهاد کاربران

خوش بختی

یعنی به فعلیّت رساندن تمامی قوای بالقوه

سعادت
یعنی به فعلیّت رساندن تمامی قوای بالقوه

خوشبختی بخشی انرژی بخش

سعادت یعنی خوش بختی و برای من سعادت یعنی استراحت

سعادت به نظر من یعنی خوشبختی، احساس خوشحالی، لذت بردن از زندگی و این امر از طریق تهذیب و تزکیه نفس و اخلاق از صفات ناپسند و آراسته نمودن آنها به صفات پسندیده قابل تحصیل و تحقّق نیست، بلکه از طریق بر آورده شدن آرزو های معقول و منطقی و رفع نیاز های انسانی. پایه ای ترین آرزو و نیاز انسان ارضاء غرائز طبیعی است. آرزوی رسیدن به معرفت و آگاهی و دانش در درجه سوم اهمیت قرار دارند. در بین این دو لایه آرزوی رسیدن به قدرت و ثروت، مقام و موقعیت ، جاه و جلال، رسیدن به نام و شهرت درخشان و تسلط یافتن بر دیگران. یکی از فلاسفه ماتریالیسم آلمان به نام فویِر باخ
( به فارسی : جویبار آتش ) در بررسی پدیده سعادت و خوشبختی بر این باور بوده است که انسان کاخ نشین دارای افکار و احساسات و اندیشه های دیگری است تا انسان کوخ نشین. و از انسان کوخ نشین نباید انتظار تزکیه و تهذیب اخلاق و نفس را داشت. ادیان بخصوص ابراهیمی هزاران سال است که وعده و وعیدهای پر طمطراق را در جهت رساندن انسان به سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی داده اند و نسخه های مختلف کیمیای سعادت را به او تجویز نموده اند همراه با اثرات جنبی مُخرب. شاید از خود پرسیده باشیم که چرا تاکنون موفق نشده اند و چرا هنوز که هنوز است در این امر مهم از نسخه پیچی دست بر نداشته اند و در بیشتر جوامع دینی از وعده دادن دست بردار نیستند؟ یک حقیقت مسّلم و یقنی این است که از طریق نیایش و مناجات و ستایش و بندگی و طاعت و عبادت های شبانه روزی و تر و خشک کردن و حمل یوغ شریعت از طریق انجام واجبات دینی و برگزاری مراسم ریز و درشت مذهبی ، انسان هرگز به سعادت و خوشبختی نخواهد رسید و از این طریق ذره ای هم به معرفت و دانش او در پیرامون خودشناسی و خدا شناسی افزوده نخواهد شد. اندیشمندانی که قوانین الکترو مغناطیس را کشف کرده اند و مخترعینی که استفاده عملی و کاربردی این قوانین را در تولید روشنایی مصنوعی و مخابرات و صد ها نوع دیگر کاربرد، فراهم نموده اند، به رساندن انسان به سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی کمک کرده اند و نه اندیشمندانی که ادیان را بنیان گذاشته و یوغ های سنگین و سبک شریعت را اختراع کرده اند و آنهم نه امر خداوند بلکه به تبعیت و پیروی از شهوت غریزه نام آوری و شهرت طلبی. اندیشمند علمی در ارائه نظریه علمی خود انتظار تبعیت و پیروی انسان را ندارد، اما اندیشمند دینی شرط رسیدن انسان به سعادت دنیوی و اخروی را پیروی و تبعیت از نسخه های بافته شده توسط خود وی میداند و به انسان میگوید: اگر به حرف های من باور نداشته باشی و آنها را آویزان گردن و گوش سر و دل خود نکنی و بطور نادیده شهادت ندهی که من رسول و ولی خداوند ام ، آنگاه جای تو در دنیا و آخرت جهنم خواهد بود و پاداش تو عذاب های خلد ( جاودانه ) در آتش سوزان جهنم. فرق بین اندیشمند دینی و علمی در این است که یکی با خلوص نیت نظریه خودرا که حاصل سعی و کوشش خود وی میباشد، بدون توقع و انتظار در اختیار انسان قرار میدهد و دیگری نظریه خود را که باز هم حاصل سعی و کوشش خود وی میباشد آنرا به خداوند می چسباند و آنرا ابلاغ کلام خدا معرفی میکند و مملو از توقع و انتظار آنرا در خدمت انسان قرار نمیدهد بلکه وظیفه انسان را خدمت به آن میداند و می پندارد. نکته مهمی که انسان در طول تاریخ تاکنون نتوانسته است آنرا به بیند این حقیقت است که دین هیچگونه ربطی به امر خداوند ندارد، بلکه اختراع انسانی می باشد. لذا انسان سعادت مند در زمینه خود شناسی و خدا شناسی، انسانی است که به تواند، یوغ شریعت را از دوش خود بردارد و آنرا زمین بگذارد و وجود خودرا از قید و بندهای زنجیره تقلید دینی پاک و منزه گرداند و فقط به خداوند متعال اعتقاد و ایمان و اطمینان داشته باشد. و مطمئن باشد که اگر وضو نگرفت و نماز نخواند و روزه نگرفت و به زیارت حج و امکان به اصطلاح مقدسه نرفت، خداوند متعال از این بابت هیچگاه و هرگز اورا مورد استنطاق و باز خواست و بازجوئی قرار نخواهد داد و اورا محکوم به عذاب جهنم نخواهد نمود. مثل گذشته اشتباه خواهد بود که انسان دیندار را خدا باور و انسان بی دین را خدا نا باور بدانیم . پدیده خدا باوری هیچگونه ربطی به دین ندارد. صاحب دین ، دین خود را به خدا چسبانده است. از این به بعد انسان هوشمند میتواند دین و صاحب و آورنده دین را از خدا جدا نماید و بگوید که منِ انسان می توانم از این به بعد بدون دین هم به خدا باور داشته باشم. خود خداوند هم دارای دین ملکوتی می باشد و مطمئن ترین راه رسیدن به آن، شناخت طبیعت و کیهان و اجزای آنها می باشد و این شناخت وظیفه علوم طبیعی و تجربی میباشد و دانشمندان این رشته ها پیامبران راستین و حقیقی دین الاهی اند، بدون اینکه خود آنان شاید به این حقیقت واقف شده باشند.

سعادت به معنی احساس خوشبختی، راحتی، لذت بردن از زندگی بطور کلی دو نوع است. یکی نسبی، واقعی و عینی، مشروط، ناکامل و دیگری حقیقی، بی قد و شرط و کامل و ذهنی و غیر واقعی. تقسیم کردن این دو نوع سعادت به دنیوی و اخروی اشتباه و خیالی اوهامی میباشد و نه حقیقی و واقعی. چرا؟ پاسخ : زیرا عالَم غیب و شهود، دنیا و آخرت، عالم خاک و ملکوت، جهان فانی و باقی ، علت و معلول و سرانجام حقیقت و واقعیت یک واحد مطلقا یگانه می باشند و بر خلاف باور های دینی و نظام های فلسفی و حکمت و عرفان دینی از هم جدا نیستند. از بحث های قندی این حقیقت یافت میشود که عالم غیب دارای هفت مرتبه وجودی می باشد که هربار یکی از آنها در قالب عالم شهودی از طریق نوسانات انبساط و انقباض کیهانی به ظهور میرسد و شش مرتبه باقی مانده را بصورت امکانات بالقوه یا قوای محض در متن و باطن خود بهمراه دارد و نه اینکه آنها را پشت سر خود بصورت دست نخورده هرکدام در سر جای خود باقی بگذارد. لذا تقسیم بندی حکیمانه و عارفانه وجود بیکران بصورت عالم غیب مطلق، عالم عقول و انوار مجرده، عالم خیال و مثال و نفوس نیمه مجرده و سرانجام عالم شهود مطلق یا عالم محسوسات و طبیعت و کیهان مادی و عالم صغیر انسانی یک تقسیم بندی خیالی و اوهامی بوده و نه یک تقسیم بندی حقیقی و مطابق با عینیت و واقعیت. لذا دو نوع سعادت را میتوان از این به بعد بصورت زیر نامگذاری نمود : اولی سعادت های بین راه یا سعادت در طول سفر و دومی را سعادت بدایه و نهایه یا سعادت های قبل از آغاز سفر و پس از پایان سفر . یک مثال: قبل از آغاز سفر خلقت، اگر خداوند یک زردآلوی مجرد را از یک درخت زرد آلوی مجرد در یکی از باغ های بیشمار ملکوتی در حالت اولیه ( یعنی حالت قبل از آغاز نیم سفر نزولی ) را می چید و میخورد و از آن لذت می برد، همه انسانها بطور همزمان و تا بی نهایت ( تا قبل از آنجاییکه آخرین جهان های نزولی تا آن موقع به ظهور رسیده بودند ) هرکدام در سر جای خود و محیط خود آن زرد آلو را می خوردند و از خوردن آن همان لذت را میبردند که خداوند از خوردن آن می برده است.
ثنویت ( یا حتا تثلیث ) جسمانیت : انسان دارای دو نوع جسمانیت می باشد؛ یکی مادی و دیگری روحی. این دو جسم همیشه با هم بوده و هستند و خواهند بود و هرگز از هم جدا نخواهند شد. جسم مادی از اتم ها ساخته شده است و جسم روحی در قالب دو میدان الکتریکی و مغناطیسی در اطراف ذرات تشکیل دهنده اتمی قرار دارد و زمانیکه ساختمان ملکولی اتم ها یا ساختمان جسم مادی به تحلیل برود و تجزیه گردد، جسم روحی هم به تحلیل رفته و تجزیه میگردد و بصورت آجر ها یا واحد های ظریف و لطیف میدان های الکترو مغناطیسی در دل اتم های مادی و در اطراف ذرات تشکیل دهنده اتم ها باقی خواهد ماند. ذرات نور که خود از جنس میدان های الکترو مغناطیسی میباشند یک نوع جسمانیت روحی محسوب میشوند که پس از جدایی از جسمانیت مادی در فضا پخش می شوند. اما این جدایی مجرد نیست، زیرا خود نور یک جنبه از ماده می باشد. در مورد تثلیث جسمانی میتوان گفت که جسم روحی خود از دو بخش تشکیل شده است؛ یکی ظاهری و دیگری باطنی که یکی را روح می نامیم و دیگری را روان. بر طبق این تقسیم بندی، انسان بطور کلی دارای هفت زندگی میباشد که پنج تا از آنها در قالب بدن یا جسمانیت روحی به ظهور می رسند، و در آن حیات ها یا زندگی ها جسم مادی ناپیدا میگردد و به حداقل میرسد و به همراه جسم روانی مدیریت و تدبیر بدن و یا تن روحی را به عهده میگیرند و یکی از آنها تدبیر ظاهری و دیگری باطنی و درونی عهده دار میگردد. در دو زندگی دیگر که در حال حاظر مشغول انجام و تجربه یکی از آنها هستیم، جسم مادی قالب است و جسم های روحی و روانی مدیریت و تدبیر این بدن و تن مادی را به عهده دارند. روح مسئول حیات بیرونی و روان مسئول حیات درونی است. چرا دو نوع از این زندگی ها ؟
پاسخ : یک مرد بطور جاودانه مرد و یک زن بطور جاودانه زن باقی نخواهند ماند بلکه بر اساس اصل دیالکتیکی تبدیل ضدین به همدیگر، جای یک دیگر را عوض خواهند کرد و آنهم نه اینکه یک مرد و زن به هم تبدیل شوند، بلکه هرکدام از آنها در عالم شهودی دوم از آنطرف جنبه وجودی خویش پا به عرصه وجود خواهند گذاشت. از این طریق تپه خاکی و ناچیز برپایی یوم القیامه دینی یا روز قیامت و رستاخیز از سر راه کاروان واحد انسانی بهمراه خداوند برداشته خواهد شد و منتفی میگردد. لذا از این به بعد از دیدگاه علم کیهان شناسی باور نداشتن به آن هیچ گناهی و خطایی محسوب نمی گردد. به هنگام مرگ نه روح ( یا نفس ) و نه روان و نه جان هیچکدام از جسم مادی یا تن و بدن جدا نمی شوند یا توسط ملائکه قبض نمی گردند. این افسانه ها را هم میتوانیم با احترام پشت سر بگذاریم و مطمئن باشیم که خداوند متعال بابت این تمرد و سرکشی مارا مورد ملامت و نکوهش و سرزنش قرار نخواهد داد و مارا تنبیه نخواهد کرد. دو جسم مادی و روحی یا سه جسم مادی - روحی - روانی هردو و هرسه با هم و بهمراه همدیگر منازل سخت و نرم افزاری من ها یا خود های مجرد انفرادی اند. نظم جسمانی این سه جسم در بستر امن و آرام و بسیط و پیوسته جان شکل میگیرند و حیاط خودرا از جان دریافت میکنند و پس از لحظه مرگ حیات خودرا دوباره به جان می بخشند. قوای فهم و عقل و ابزارهای آنها به ترتیب احساسات و عواطف و افکار و تخیلات و اوهامات و اندیشه همگی لشگر و خدمتگار خود های مجرد انفرادی میباشند. اگر کسی میل به خود شناسی و خدا شناسی داشته باشد، میتواند مجرد ترین بخش وجودی خود را نه دل باطنی، نه نفس و روح و نه روان و جان به پندارد بلکه " من یا خود مجرد " که یک پدیده ذهنی است و جای آن در ذهن خداوند می باشد. در طول زندگی و حیات گویا جای آن در بدن مادی - روحی - روانی است و پس از مرگ گویا جای آن بصورت خفته در امن ترین جاها یعنی در ذهن خداوند قرار دارد و مهیب ترین زلزله ها و طوفان های دریایی وطوفان های شنی و کولاک های تگرگی و بارانی و برفی و حتا هولانک ترین رعد و صاعقه ها یعنی قرش نوری و صوتی مه بانگ های متوالی و یا طنین هردو صدای گوش خراش صور و شیپور اسرافیل در پهنه هستی به هنگامه رستاخیز ، آرامش اورا نمیتوانند بهم بزنند و خواب خوش اورا نمی پرانند و هر لحظه دوست دارد که روئیا های خوش و شیرین و لذت بخش وی تا بیداری مجدد ادامه داشته باشند.
اعمال نیک و بد انسان در طول عمر خویش و در یک عالم شهودی هیچگونه تاثیری روی سعادت های نسبی وی در عوالم شهودی بعدی و سعادت نهائی و غائی ندارند. همچنین ستایش ها، نیایش ها، عبادات، زیارات و اطاعات و بندگی ها در منازل و ایستگاه های هفتگانه نیم سفر های نزولی و صعودی هم در تعیین میزان و درجه سعادت انسان هیچگونه تاثیری ندارند جز تلف کردن وقت شریف و انرژی.
وجود تو یک راز است حافظ
تحقیق در آن فسون و فسانه

bliss
سعادت، شادکامی، خوشی
1 ) It was a scene of such domestic bliss
این صحنه ای بود از یک سعادت خانوادگی
2 ) Joy and bliss can come from the little and most unexpected thing if only we program our mind to enjoy these little things
خوشی و سعادت می تواند از چیزی کوچک و کاملا غیر منتظره حاصل بشه اگر تنها ما ذهن مان را برای لذت بردن از این چیزهای کوچک مهیا کرده باشیم

متضادِ بدبختی


کلمات دیگر: