کلمه جو
صفحه اصلی

نورالدین

فرهنگ اسم ها

اسم: نورالدین (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nuroddin) (فارسی: نورالدين) (انگلیسی: nuroddin)
معنی: نورِ دین، روشنایی و فروغ دین، ( اَعلام ) ) نورالدین ( = محمّدابن حسن ) رییس اسماعیلیان الموت [، قمری] که قاتلان پدر را کشت و کار او را دنبال کرد، به دست مخالفانش مسموم شد، ) نورالدین ارسلانشاه: نام دو تن از اتابکان موصل، نورالدین ارسلانشاه اول: اتابک موصل [، قمری] و از امرای آل زنگی، پدر عزّالدین مسعود دوم، نورالدین ارسلانشاه دوم : اتابک موصل [، پسر و جانشین عزّالدین مسعود دوم، ) نورالدین اسماعیل ( = ملک صالح ) : اتابک شام و از امرای آل زنگی [، قمری]، پسر نورالدین محمود زنگی، که صلاح الدین ایوبی او را از دمشق راند، ) نورالدین محمود زنگی: [، قمری] از امرای آل زنگی، پسر عمادالدین زنگی، بنیانگذار سلسله ی اتابکان شام، که مدتی حاکم حلب، حمص، حماة، دمشق و بعلبک بود، ( عربی )، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی

(تلفظ: nuroddin) (عربی) ، نورِ دین .


فرهنگ فارسی

محمود بن زنگی بن آق سنقر مکنی به ابوالقاسم ملقب به الملک العادل اولین از اتابکان شام است و از ۵۴۱ تا ۵۶۹ حکم راند .
معین بن سید صفی الدین متوفی ۸۹۴ هجری قمری او راست جامع التبیان فی تفسیر القر آن .

لغت نامه دهخدا

نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن احمدبن عمربن محمد بوشی انصاری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی بوشی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابی بکربن عبدالرحمن سقاف علوی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی سقاف شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود.


نورالدین . (اِخ ) محمد،فرزند سیدشریف جرجانی ، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هَ . ق . درگذشته . (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخه ٔ خطی ریاض الجنة ص 618).


نورالدین . [ رِدْ دی ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیرم بخش گاوبندی شهرستان لار. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ص 236 شود.


نورالدین . [ رِدْ دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) ابراهیم . رجوع به ابراهیم بن هبةاﷲ السنوی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) ابن یوسف . رجوع به صاری گُز شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خضر کازرونی . رجوع به احمدبن محمد شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن محمودبن ابی بکر صابونی بخاری . رجوع به احمدبن محمود شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن احمد ازرق ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی ازرق شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) ارسلان شاه ثانی . هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هَ . ق . فرمانروائی کرده است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن خلیل مرصفی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به مرصفی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن داودبن سلیمان جوهری مصری ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی جوهری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) ارسلان شاه اول ، ملقب به نورالدین . ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هَ . ق . حکم رانده است . (یادداشت مؤلف ). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) حسن بن عمربن حسن بن حبیب الحلبی . رجوع به حسن بن عمر شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) حمزه ٔ قرامانی . رجوع به حمزه شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) شاه نعمت اﷲ ولی ماهانی کرمانی . رجوع به نعمت اﷲ ولی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) عبدالرحمن جامی . رجوع به جامی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم . از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هَ . ق . در شیراز درگذشته است . رجوع به شدالازار ص 394 شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن آیبک ترکمانی صالحی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی بحری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بحری مصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی مصری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن احمدبن علی بن عمر حلبی قاهری ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی حلبی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابراهیم بن محمد حسینی جویمی شیرازی ملقب به نورالدین . رجوع به علی جویمی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابی بکربن خلیفه ٔ همدانی حسینی یمانی ، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق . رجوع به علی ازرق شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ابی بکربن سلیمان هیثمی شافعی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی هیثمی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن جزار مصری حنفی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن سلطان محمد هروی ، معروف به قاری و ملقب به نورالدین . رجوع به علی قاری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی ، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل . رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن ظهیربن شهاب مصری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی . رجوع به علی مصری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن احمدبن علی سمهودی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبداﷲ شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبداﷲبن علی نطوبسی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری . رجوع به علی سنهوری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبداﷲخفاجی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی خفاجی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالرحمن بن شبیب بن حمدان حرانی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی حرانی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالرحمن بن محمدبن اسماعیل قاهری ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی قاهری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عجلان بن رمیثةبن ابی نمی حسنی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین . رجوع به علی حسنی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن علی شبراملسی ، مکنی به ابوالضیاء و ملقب به نورالدین . رجوع به علی شبراملسی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد (سلطان ...) قاری هروی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی قاری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد اشمونی ، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین . رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد عسیلی مصری ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی عسیلی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمد مناوی ، مکنی به ابوالهمم و ملقب به نورالدین . رجوع به علی مناوی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ . رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمدبن یوسف طبناوی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمدحجازی ، ملقب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن اسماعیل بن علی بیضاوی مکی ، مشهور به زمزمی و ملقب به نورالدین . رجوع به علی زمزمی شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن خلیل بن محمد، معروف به ابن غانم . رجوع به ابن غانم شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن عبدالرحمان اجهوری مصری ، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین . رجوع به علی اجهوری شود.


نورالدین . [ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی ، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی . رجوع به علی قلصادی شود.


دانشنامه عمومی

نورالدین (چناران)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان چناران در استان خراسان رضوی ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان چناران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶۵ نفر (۸۲خانوار) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نورالدین (ابهام زدایی). نورالدین ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • آقا نورالدین عراقی، از علمای شیعه قرن چهاردهم هجری• نورالدین ابن صباغ، اِبْن ِ صَبّاغ ، نورالدین علی بن محمد بن احمد بن عبدالله (۷۸۴- ۸۵۵ق /۱۳۸۳-۱۴۵۱م )، محدث و فقیه مالکی • نورالدین ابن صیرفی، معروف به ابن داوود و جوهری (۱۴ جمادی الا¸خر ۸۱۹ -۹۰۰ق /۱۰ اوت ۱۴۱۶- ۱۴۹۵م )، فقیه حنفی و مورخ معاصر ممالیک بُرجیّه مصر• نورالدین ابوالحسن باخرزی، باخَرزی، نورالدین ابوالحسن (ابوالقاسم) علی بن حسن، شاعر و ادیب عربی نویس ایرانی قرن پنجم• نورالدین بدخشی، بَدَخْشی ، نورالدین جعفر (۷۴۰-۷۹۷ق /۱۳۳۹- ۱۳۹۵م )، عارف ، صوفی و شاگرد برجسته میرسید علی همدانی (د ۷۸۶ق /۱۳۸۴م )• نورالدین جامی، جامی، نورالدین عبدالرحمان بن احمد، شاعر ، ادیب و صوفی نامدار قرن نهم• نورالدین جزایری، محدّث ، ادیب و لغوی امامی در قرن دوازدهم• نورالدین حلبی، مورخ، ادیب، فقیه و عالم علوم عقلی و نقلی و خصوصاً حدیث و تفسیر و تصوف در سده یازدهم• نورالدین صابونی، نورالدین صابونی، ابوبکر احمد بن محمود بن ابی بکر صابونی بخاری، از عالمان پرنفوذ حنفی ماتریدی در قرن ششم• نورالدین عبدالرحمن اسفراینی ، اسفراینی ابومحمد نورالدین عبدالرحمن بن محمد بن محمد کسرقی، از مشایخ طریقت کبرویه و مؤسس شعبه نوریه اسفراینیه• نورالدین محمد جهانگیر، چهارمین پادشاه از بابریان هند و بزرگ ترین پسر اکبرشاه
...

پیشنهاد کاربران

فرزند ایران


کلمات دیگر: