عالیه
فارسی به انگلیسی
advanced
فرهنگ اسم ها
معنی: رفیع، شریف، سرافراز، ( مؤنث عالی )، عنوانی احترام آمیز برای زنان، عالی مقام ( زن )، عالی، + عالی، مؤنث عالی، نام دختر هارون الرشید، به روایتی نام دختر امام علی النقی ( ع )
(تلفظ: āliye) (عربی) (مؤنث عالی)، عنوانی احترام آمیز برای زنان ، عالی مقام (زن) ؛ عالی، + عالی .
فرهنگ فارسی
( اسم ) مونث عالی : حضرت علیه عالیه . یا حروف عالیه . عالیات عقول و نفوس طولیه و عرضیه اند که کلمات الله التامات هم گویند . یا مدارج عالیه . مقامات بالا ( در مراتب اداری و لشکری ) یا مدارس عالیه . دانشکده ها دانشگاهها .
در حبیب الیسر آرد که به قولی دختر علی النقی ( ع ) عالیه بوده است .
لغت نامه دهخدا
- مدارج عالیه ؛ درجه های بالا.
- مدارس عالیه ؛ دانشکده ها و دانشگاهها.
- مقامات عالیه ؛ مقامات بالا.
عالیة. [ ی َ ] ( اِخ ) مؤلف حبیب السیر آرد که : بقولی نام دختر علی النقی ( ع ) عالیة بوده است. ( حبیب السیر ج 2 ص 98 ).
عالیة. [ ی َ ] ( اِخ ) نام دختر هارون الرشید بود. ( حبیب السیر ج 2 ص 236 ).
عالیة. [ ی َ ] (اِخ ) مؤلف حبیب السیر آرد که : بقولی نام دختر علی النقی (ع ) عالیة بوده است . (حبیب السیر ج 2 ص 98).
عالیة. [ ی َ ] (اِخ ) نام دختر هارون الرشید بود. (حبیب السیر ج 2 ص 236).
عالیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث عالی . (اقرب الموارد). || (اِ) نوک سرنیزه یا سر آن یا نصفش که متصل به سنان است . (المنجد) (مهذب الاسماء). || (اِخ ) زمین مافوق نجد تا متصل به تهامه و تا سرحد مکه ٔ معظمه و آن حجاز است و دِه هاست بر سواد مدینه و آن را عوالی خوانند. نسبت بسوی عالی و عُلوی از جهت آنکه «عالیة الشی ٔ» بلندترین از چیزی را گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرزمین حجاز که مشتمل است بر بلاد واسعه و مواضع شریفه ، و یا آن قسمتی که از رمه تجاوز میکند تا مکه و یا مشتمل است بر همه ٔ آن قسمتی از قریه ها و آبادیهای مدینه که از طرف نجد تا تهامه یافت میشود و قسمت واقعه در مابین را سافله گویند. (معجم البلدان ج 6 ص 10). || (ص ) حروف عالیه و عالیات عقول و نفوس طولیه و عرضیه اند که کلمات اﷲ التامات هم گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 357). رجوع به حروف عالیه شود.
- مدارج عالیه ؛ درجه های بالا.
- مدارس عالیه ؛ دانشکده ها و دانشگاهها.
- مقامات عالیه ؛ مقامات بالا.
فرهنگ عمید
عالی#NAME?
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای الجزایر
ثریا سلطانی
حسن جوانمرد
رضا رضاپور
ساچلی سرابی
سیاوش علامی
علی سوزنچی
فائقه برهانی
ماشالله وحیدی
مریم خشکباری
مهدی صادقی
حیوان چهار پا
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
علو (۷۰ بار)