کلمه جو
صفحه اصلی

مهیا


مترادف مهیا : آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده

متضاد مهیا : نامهیا

برابر پارسی : آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

فارسی به انگلیسی

prepared, ready


prepared, ready, available, up

available, ready, up


فارسی به عربی

هدیة ، علی استعداد

فرهنگ اسم ها

اسم: مهیا (دختر) (فارسی، اوستایی) (تلفظ: mahyā) (فارسی: مَهيا) (انگلیسی: mahya)
معنی: منسوب به مه، بزرگمنش، بانوی بزرگ، بزرگ

مترادف و متضاد

آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده ≠ نامهیا


prepared (صفت)
مستعد، فراهم، مهیا

ready (صفت)
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود

at hand (صفت)
مهیا

فرهنگ فارسی

حاضرو آماده ومستعد، کار آماده شده
( اسم ) ۱ - آماده شده . ۲ - مستعد . ۳ - حاضر و آماده : [ قومی ... بسمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند . ] توضیح همین صورت [ مهیا ] از نظر املائ صحیح است نه مهیی زیرا مهموز است .

فرهنگ معین

(مُ هَ یّ ) [ ع . ] (اِمف . ) آماده ، آماده شده .

لغت نامه دهخدا

مهیا. [ م ُ هََ ی ْ یا ] ( ع ص ) آماده شده. ساخته شده. کار راست و نیکو کرده شده. شکرده شده. مهیاء [ م ُ هََ ی ی َ ءْ ]. آماده. حاضر و آماده. راست. ساخته. مستعد. برساخته. سیجیده. آراسته. مُعَدّ. حاضر. شکرده. ( مجمل اللغة ). آسغده : اجابت کرد و مهیا شد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کاری که به او حواله نمود خدا. ( تاریخ بیهقی ص 311 ).
ویران دگر ز بهر چه خواهد کرد
باز این بزرگ صنع مهیا را.
ناصرخسرو.
وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوند
چیزند یا نه چیز عرض وار بگذرند.
ناصرخسرو.
ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است.
مسعودسعد ( دیوان ص 45 ).
مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.
مسعودسعد.
هرچیز که خواهی همه از دهر میسر
هر کام که جوئی همه از بخت مهیا.
مسعودسعد.
بدو باید پیوست... آنگاه... انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع. ( کلیله و دمنه ).
نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب
نه بار از بر برگ باشد مهیا.
خاقانی.
بر دل موئین و جان مؤمنش
مهرچهردین مهیا دیده ام.
خاقانی.
گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرند و دو قربان مهیا بینند.
خاقانی.
کس نیست در ده ارچه علفخانه ای بجاست
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند.
خاقانی.
قومی به سمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند. ( سلجوقنامه ظهیری ص 11 ). مهیا فرماید از برای وی در این عزا راجحه صبر جمیل را چنانکه در غزا فاتحه نصر جلیل را. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
به دل بترک وفا گفت و ترک گریه به چشم
ببین که کرد مهیا دگر چه کار بمن.
درویش واله هروی.
- مهیا داشتن ؛ آماده و حاضر داشتن :
وان چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته.
خاقانی.
ملک را خنده گرفت... پس بفرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و بدلخوشی برود. ( گلستان ). تا برقرار ماضی مهیا دارند. ( گلستان ).
- مهیا شدن ؛ آماده شدن. بساختن. مستعد شدن.حاضریراق شدن. کمر بستن. آستین برچیدن. آستین برزدن. ساخته بودن ، تقطیر، مهیا شدن برای کارزار. تکور. تشمر. مهیا شدن برای کار :

مهیا. [ م ُ هََ ی ْ یا ] (ع ص ) آماده شده . ساخته شده . کار راست و نیکو کرده شده . شکرده شده . مهیاء [ م ُ هََ ی ی َ ءْ ] . آماده . حاضر و آماده . راست . ساخته . مستعد. برساخته . سیجیده . آراسته . مُعَدّ. حاضر. شکرده . (مجمل اللغة). آسغده : اجابت کرد و مهیا شد امیرالمؤمنین از برای ایستادگی در آن کاری که به او حواله نمود خدا. (تاریخ بیهقی ص 311).
ویران دگر ز بهر چه خواهد کرد
باز این بزرگ صنع مهیا را.

ناصرخسرو.


وانگه کزین مزاج مهیا جدا شوند
چیزند یا نه چیز عرض وار بگذرند.

ناصرخسرو.


ملک جوان است و شهریار جوان است
کار مهیا و امر و نهی روان است .

مسعودسعد (دیوان ص 45).


مسعود جهانگیر جهاندار که ایزد
داده ست بدو ملک مهیا و مهنا.

مسعودسعد.


هرچیز که خواهی همه از دهر میسر
هر کام که جوئی همه از بخت مهیا.

مسعودسعد.


بدو باید پیوست ... آنگاه ... انابت مفید نباشد نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن مسموع . (کلیله و دمنه ).
نه شاخ از بر بیخ باشد مرتب
نه بار از بر برگ باشد مهیا.

خاقانی .


بر دل موئین و جان مؤمنش
مهرچهردین مهیا دیده ام .

خاقانی .


گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرند و دو قربان مهیا بینند.

خاقانی .


کس نیست در ده ارچه علفخانه ای بجاست
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند.

خاقانی .


قومی به سمرقند مقام ساخته و ساز وعدت تمام ساخته مستعد و مهیااند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 11). مهیا فرماید از برای وی در این عزا راجحه ٔ صبر جمیل را چنانکه در غزا فاتحه ٔ نصر جلیل را. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
به دل بترک وفا گفت و ترک گریه به چشم
ببین که کرد مهیا دگر چه کار بمن .

درویش واله هروی .


- مهیا داشتن ؛ آماده و حاضر داشتن :
وان چنگ گردون وش سرش ده ماه نو خدمتگرش
ساعات روز و شب درش مطرب مهیا داشته .

خاقانی .


ملک را خنده گرفت ... پس بفرمود تا آنچه مأمول اوست مهیا دارند و بدلخوشی برود. (گلستان ). تا برقرار ماضی مهیا دارند. (گلستان ).
- مهیا شدن ؛ آماده شدن . بساختن . مستعد شدن .حاضریراق شدن . کمر بستن . آستین برچیدن . آستین برزدن . ساخته بودن ، تقطیر، مهیا شدن برای کارزار. تکور. تشمر. مهیا شدن برای کار :
داد خرد بده که جهان ایدون
از بهر عقل و عدل مهیا شد.

ناصرخسرو.


آنجاش نخواندند تا به دانش
آن شهره مکان را نشد مهیا.

ناصرخسرو.


بیا تا بقا را مهیا شویم
که آنجای بس ناخوش و بینواست .

ناصرخسرو.


- مهیا کردن ؛ آماده کردن . تیار کردن . اعداد. ساختن . برساختن :
مهیا کرد پنج ارکان ملت را به چار ارکان
که هریک جدولی بوده ست کز دریای او آمد.

خاقانی .


مهیا کند روزی مار و مور.

سعدی (بوستان ).


- مهیا گردیدن ؛ دم آماده گشتن و دست دادن فرصت :
بیدلی را که دمی با تو مهیا گردد
قیمت هر دو جهان نیمه ٔ آن یک دم نیست .

خاقانی .



فرهنگ عمید

۱. حاضر، آماده، مستعد.
۲. شایسته، مناسب.

دانشنامه عمومی

[مُ هَ ی ْیا] (ع ص) حاضر، آماده.


مثل ماه . بزرگ. والا مقام


فرهنگ فارسی ساره

آماده


واژه نامه بختیاریکا

جَم و ( جی ) جلی

جدول کلمات

اماده

پیشنهاد کاربران

به نظر من مهیا با محیا خیلی فرق داره
مهیا:اماده فراهم کردن
محیا:حیات زندگی

محیا اسم عربی به معنی زندگی حیات

مهیا اسم فارسی به معنی اماده ، بزرگمنش و. . .

در فرهنگ فارسی اغلب کلمات در تلفظ شبیه به هم هستند اما معانی انها با هم فرق دارد مثل غذا و قضا
محیا به معنی حیات زندگی
مهیا به معنی فراهم کردن یا اماده کردن
مهیا به معنی بانوی بزرگمنش

محیایعنی استعداد، زیبایی، مهربانی آماده ، منظم، دلسوز، از خود گذشته، چون اسم خودم محیاست و همهی این خصوصیات رو دارم

محیا: حیات، زندگی

مهیا: بزرگمنش، بانوی بزرگ

مهیا یعنی بانوی بزرگمنش

مهیا، بانوی بزرگمنش، باشکوه، منسوب به مه خیلی معنای قشنگی داره، نام اوستایی است و با محیا که عربیه متفاوته

مُهیا ( ناما کُنیک = اسم مفعول؛ تهیه شده ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَرَهیک، پَرَهیت ( پَرهی= تهیه؛ اوستایی + «یک، یت» )
اَبگاریک، اَبگاریت، پَساچیک، پَساچیت ( اَبگار، پساچ= تهیه؛ پهلوی + «یک، یت» )
اودیوگیت udyugit ( اودیوگ از سنسکریت: اودیوگَ= تهیه + «یک، یت» )
یوچانیک، یوچانیت ( یوچان از سنسکریت: یوجَنَ= تهیه + «یک، یت» )
رَچَناگ ( رَچَنا= تهیه؛ سنسکریت + «اگ» )
سَمْسیک، سَمسیت ( سَمس از سنسکریت: سَمسکارَ= تهیه + «یک، یت» )
سَمباریک، سمباریت ( سمبار از سنسکریت: سَمْبهارَ= تهیه + «یک، یت» )
اگ، یک پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) پهلوی
یت پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) سنسکریت

مهیا با هاء اشتباهه
درستش محیا به معنی حیات و زندگی
مَهیا تو لغتنامه دهخدا وجود نداره اون چیزی که تو لغت نامه دهخدا هستش مُهَیَّاس به معنی آماده شده

مهیا یه اسم پارسی قدیمی هم حساب میشه

محیا درسته و عربیه
مَهیا هم درسته و فارسیه
معنیش هم میشه بانوی بزرگمنش

مهیا خیلی صحیح و درست است مهیا همان بانوی بزرگمنش است و از نظر من با محیا عربی فرق دارد از نظر فارسی معنیش صحیح است👏

به نظر من محیا یا مهیا از نظر زیبایی فرقی ندارند چون تلفظشان یکی است.
محیا یعنی حیات
مهیا یعنی منسوب به ماه

مهیا اسم فارسی به معنای زیباروی باشکوه

دخترم متولد اردیبهشته و مهیا منسوب به مه و بانوی بزرگمنش . . . . به همین خاطر اسمشو گذاشتم مهیا

فراهم، آماده، تیار

مهیا= آماده


در پهلوی " پسچک pasachak " از بن پسیچیدن به چیم آماده کردن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

تفاوت مُهیا و مَهیا

به نظر من مهیا یعنی استعداد
زیبایی
مهربانی آماده
منظم
دلسوز مهربانی
از خود گذشته
خودم این خصوصیات رودارم

یعنی زندگی

مهیا : /mahyā/ مَهیا : ( اوستایی ) ، بزرگ. مهیا : مهیا منسوب به مه . بزرگ منش . بانوی بزرگ . اسم مهیا مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .

شبیه ماه

اسم مَحیا با مُهیّا فرق داره
از نظر تلفظ هم با هم فرق دارن
محیا= زندگی. حیات
مهیا= حاضر. آماده
از همه دوستان خواهش میکنم این دو اسم رو با هم دیگه قاطی نکنن

محیا و مهیا دو اسم متفاوت هستن
از نظر ریشه اسم محیا ریشه عربی دارد ومهیا ریشه فارسی دارد.

تیار

اسم دختراولم مهنا هست دومی رو میخوام بزارم مُهیّا . . معنیش هم میشه استعداد. اماده. کارنیکوکرده. .

آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، تیار، روبراه

اسم من مهیاست و یک اسم ایرانی هست و اشتباه نیست!!!و با محیا که عربی هست و به معنای زندگی و حیات هست فرق میکنه و هم تلفظ مهیا ( به معنای آماده ) هم نیست، هم تلفظ محیا هست

به نظر من محیا اینطوری درست هست معنی هاشون فرق داره

محیا :حیات زندگی
مهیا:بانوی بزرگ

هرکی موافق هست بگه بله


من خودم مهیا هستم واقعا خوشحال هستم که والدینم اسم مرا مهیا گذاشته اند مهیا یعنی بانوی بزرگ بزرگمش
.


مهیا چون اسم کمیه حتما باید موقع نوشتن فتحه برای میم گذاشته بشه در غیر این صورت ممکنه اشتباه خونده بشه موقعی هم که میخوای اسمتو بگی کسی بنویسه باید بگی با ه دو چشم نه ح جیمی عیبش فقط اینه یعنی معنی و خود اسم خیلی زیباست

بانوی بزرگ وافتخار میکنم به اسمم که اسم اصیل اوستای هست

به نظر من مهیا یعنی بانوی بزرگ

اسم مهیا ریشه زرتشی داره که به اون بانوی که دختر رعیس میشد میگفتن مهیا که به معنی بانوی اتش هم میشه

دخترم اردیبهشتی و اسمش مهیا هست
به معنی ماه . . . بزرگمنش. . بانوی بزرگ ایرانی

کوک بودن چیزی ؛ مهیا و آماده بودن آن. در حد کمال خوبی بودن آن چیز.

محیا اسم دخترانه به معنی حیات زندگی زنده پویا یکی از صفات خداوند ولی مُهیّا فعل به معنی حاضر آماده مُهیّا کردن

اسم من هم مهیا هست. .
مهیا به معنی بزرگی!بانوی بزرگمنش

مُهیا شدن مُهیا کردن ادم گیج میشه بین فعل و اسم این کلمه ایا مُهیا اسم یا فعل


کلمات دیگر: