معنی: بنده خدای یکتا و یگانه، بنده ی خدای یکتا و یگانه، ( اَعلام ) نام بسیاری از اشخاص ( سیاسی، علمی، ادبی و دینی ) در تاریخ، ( عربی ) بنده ی یکتا و یگانه ( خدای )، بنده پروردگار یکتا
عبدالواحد
فرهنگ اسم ها
معنی: بنده خدای یکتا و یگانه، بنده ی خدای یکتا و یگانه، ( اَعلام ) نام بسیاری از اشخاص ( سیاسی، علمی، ادبی و دینی ) در تاریخ، ( عربی ) بنده ی یکتا و یگانه ( خدای )، بنده پروردگار یکتا
(تلفظ: abdolvāhed) (عربی ) بندهی یکتا و یگانه (خدای)؛ (در اعلام) نام بسیاری از اشخاص (سیاسی ، علمی، ادبی و دینی ) در تاریخ.
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] ( اِخ ) ابن ابی بکر الانصاری الشافعی. معروف به قاضی القنفذة. از مردم حجاز و قاضی و رئیس قنفذه و نواحی آن بود. یکی از اشراف او رادستگیر کرد و سپس رها ساخت. وی به شرق حجاز رفت و در محله موطف به سال 1089 هَ. ق. درگذشت. از تصنیفات او است : شرح الرحبیه فی الفرائض. منظومة فی اصول الدین و او را نظم و رسائلی است. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] ( اِخ ) ابن ابی هاشم البغدادی ، مکنی به ابوعمر و معروف به غلام ثعلب. وی لغوی ، زاهد و از حفاظ حدیث بود سی هزار ورقه حدیث از حفظ املا کرد و او راست : فضائل معاویه و غریب الحدیث. وی به سال 261 هَ. ق. متولد شد و در 345 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ]( اِخ ) ابن احمدبن ابوالقاسم بن محمد الملیحی الهروی.اهل ادب و حدیث بود. از کتب او است : الرد علی ابی عبید فی غریب القرآن. الروضة که حاوی یکهزار حدیث صحیح و هزار حدیث غریب و هزار حکایت و هزار بیت شعر است.وی به سال 463 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن علی بن عاشر الانصاری. فقیه بود و او را نظمی است. اصل او از اندلس است و در فاس متولد شد و هم بدانجا نشأت یافت. او را تصنیفاتی است ، از جمله : منظومة فی الفقه المالکی. شرح مورد الظمآن فی علم رسم القرآن. ارجوزة فی عمل الربع المجیب. المرشد المعین علی الضروری من علوم الدین و جز آن. وی به سال 1040 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] ( اِخ ) ابن ادریس المأمون بن یعقوب المنصور. سلطان مغرب و از بنی عبدالمؤمن الکومی است. بعد از مرگ پدرش به سال 630 هَ.ق. ولایت وادی العبید یافت و به مراکش رفت و بیعت گرفت در زمان حکومت او فرنگیان بر قرطبه استیلا یافتند.وی به سال 640 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل بن احمد، مکنی به ابوالمحاسن و معروف به عبدالواحد الرویانی. فقیهی شافعی و از مردم رویان است به بخاری و غزنه و نیشابور رفت و به آمل طبرستان مدرسه ای بنا کرد و سپس به ری و اصفهان شد دیگر بار به آمل بازگشت ، جماعتی از مردم آنجا از روی تعصب او را به قتل رساندند. از تصنیفات او است : بحر المذهب که از بزرگترین کتب شافعی است. مناصیص الامام الشافعی.الکافی. حلیة المؤمن و جز آن. ( از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن الحسن معروف به ابن فقیه . فاضل و از مردم موصل بود او را شعری است . وی به سال 561 هَ . ق . متولد و در 636 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر الانصاری الشافعی . معروف به قاضی القنفذة. از مردم حجاز و قاضی و رئیس قنفذه و نواحی آن بود. یکی از اشراف او رادستگیر کرد و سپس رها ساخت . وی به شرق حجاز رفت و در محله ٔ موطف به سال 1089 هَ . ق . درگذشت . از تصنیفات او است : شرح الرحبیه فی الفرائض . منظومة فی اصول الدین و او را نظم و رسائلی است . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی هاشم البغدادی ، مکنی به ابوعمر و معروف به غلام ثعلب . وی لغوی ، زاهد و از حفاظ حدیث بود سی هزار ورقه حدیث از حفظ املا کرد و او راست : فضائل معاویه و غریب الحدیث . وی به سال 261 هَ . ق . متولد شد و در 345 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن عاشر الانصاری . فقیه بود و او را نظمی است . اصل او از اندلس است و در فاس متولد شد و هم بدانجا نشأت یافت . او را تصنیفاتی است ، از جمله : منظومة فی الفقه المالکی . شرح مورد الظمآن فی علم رسم القرآن . ارجوزة فی عمل الربع المجیب . المرشد المعین علی الضروری من علوم الدین و جز آن . وی به سال 1040 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن ادریس المأمون بن یعقوب المنصور. سلطان مغرب و از بنی عبدالمؤمن الکومی است . بعد از مرگ پدرش به سال 630 هَ .ق . ولایت وادی العبید یافت و به مراکش رفت و بیعت گرفت در زمان حکومت او فرنگیان بر قرطبه استیلا یافتند.وی به سال 640 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن یزیدالهواری المدغمی . از امراء الصفریه و مردی شجاع بود. وی با جمعی از مردم بربر در قیروان خروج کرد و به سال 124 هَ . ق . در وقعه ٔ اصنام به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن احمد، مکنی به ابوالمحاسن و معروف به عبدالواحد الرویانی . فقیهی شافعی و از مردم رویان است به بخاری و غزنه و نیشابور رفت و به آمل طبرستان مدرسه ای بنا کرد و سپس به ری و اصفهان شد دیگر بار به آمل بازگشت ، جماعتی از مردم آنجا از روی تعصب او را به قتل رساندند. از تصنیفات او است : بحر المذهب که از بزرگترین کتب شافعی است . مناصیص الامام الشافعی .الکافی . حلیة المؤمن و جز آن . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن کعب النصر الدمشقی ، مکنی به ابوبشر النصری . تابعی و از رجال حدیث و ثقه بود. به سال 104 هَ . ق . ولایت مدینه و مکه و طائف یافت و مدت یکسال و هشت ماه ولایت داشت و به سال 106 هَ . ق . به امر هشام بن عبدالملک از ولایت معزول شد.وی به سال 110 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن علی التمیمی المراکشی معروف به مراکشی . مورخ است . به سال 581 هَ . ق . به مراکش متولد شد و در فاس و اندلس علم آموخت و به سال 613 هَ . ق . به مصر رفت و مجاور مکه ٔ معظمه گشت او راست : المعجب فی تلخیص اخبار المغرب .وی به سال 625 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن علی الحلبی لغوی ، مکنی به ابوالطیب معروف به عبدالواحد الحلبی . رجوع به ابوالطیب عبدالواحد و الاعلام زرکلی شود.
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد معروف به عبدالواحد الفاسی . از مردم فاس است به سال 1172 هَ . ق . متولد شد و در 1213 هَ . ق . درگذشت . از کتب اوست : ارتقاء الرتب العلیه فی ذکر الانساب الصقلیه و نظم و رسائلی . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی الاموی المالقی . عالم به قراآت و از مردم مالقه بود. از کتب اوست : شرح التیسیر فی القراآت .وی به سال 705 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن عمر، مکنی به ابومحمد. پدر وی از رجال بنی عبدالمؤمن کومی است و عبدالواحد بین آنان نشأت یافت و به الناصرالدین اﷲ (محمدبن یعقوب ) پیوست و او به سال 603 هَ . ق . وی را ولایت داد. وی افریقیه را ضبط کرد و شورش آنجا را خوابانید و تا به سال 618 هَ . ق . که در تونس درگذشت بدان شغل باقی بود. (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن یعقوب . ازملوک دولت مؤمنیه کومیه است . بر مغرب اقصی جز قسمتی از وی حکومت داشت . به سال 620 هَ . ق . به مراکش باوی بیعت کردند و پس از دو ماه خلع شد و به همان سال یعنی 620 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) الرشیدی . فاضلی مصری است و به ادب و تاریخ معرفتی داشت . او راست : نزهة السامرة فی اخبار مصر و القاهرة. وی به سال 1023 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد. [ ع َ دُل ْ ح ِ ](اِخ ) ابن احمدبن ابوالقاسم بن محمد الملیحی الهروی .اهل ادب و حدیث بود. از کتب او است : الرد علی ابی عبید فی غریب القرآن . الروضة که حاوی یکهزار حدیث صحیح و هزار حدیث غریب و هزار حکایت و هزار بیت شعر است .وی به سال 463 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
عبدالواحد.[ ع َ دُل ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن نصربن محمد المخزومی معروف به ببغاء. رجوع به ببغاء و نیز الاعلام زرکلی شود.
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
...