کلمه جو
صفحه اصلی

فرزین

فرهنگ اسم ها

اسم: فرزین (پسر) (فارسی) (تلفظ: farzin) (فارسی: فرزين) (انگلیسی: farzin)
معنی: فروزان، مهره ای در بازی شطرنج، وزیر، مهره ی وزیر در صفحه شطرنج، ( اَعلام ) نام مکانی در کرمان، وزیر در بازی شطرنج

(تلفظ: farzin) مهره‌ی وزیر در صفحه‌ شطرنج ؛ نام مکانی در کرمان .


فرهنگ فارسی

قلعهای قدیم که خرابه های آن در چند کیلومتری قریه فرزیان از دهستان جابلق ( گاپله ) بخش الیگودرز باقی است . ده فرزیان در ۲۸ کیلومتری راه شاهزنه به ازه قرار گرفته. قلعه مزبور دژی محکم بود و بواسطه حسن موقع و داشتن پناهگاهی چون رشته جبال اشتران کوه مامنی برای طاغیان و متمردان بوده است .
فرزی:یکی ازمهره های شترنج که بمنزله وزیراستبعمربی فرزان میگویند
(اسم ) ۱ - مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است ۲- چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند .
یکی از نواحی کرمانست .

فرهنگ معین

(فَ رْ ) (اِ. ) مهرة وزیر در بازی شطرنج .

لغت نامه دهخدا

فرزین . [ ف َ ] (اِخ ) یکی از نواحی کرمان است . (معجم البلدان ). موضعی است از نواحی کرمان و از قرای خَنّاب . (تاج العروس ). رجوع به فریزن شود.


فرزین. [ ف َ ] ( اِ ) وزیر شاه در شطرنج. ( آنندراج ). فرزان. فرزی. مهره وزیر در صفحه شطرنج درامتداد قطرهای مربع و یا به موازات قطرها و نیز به موازات اضلاع مربع و خلاصه در تمام جهات حرکت میکند و از این نظر ترکیباتی چون فرزین رفتار و فرزین نهاد، به معنی کج رفتار و کج نهاد به کار رفته است :
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ اسب و رفتار فرزین و شاه.
فردوسی.
بسا بیدق که چون خردی پذیرد
به آخر منصب فرزین بگیرد.
ناصرخسرو.
اختر دشمنان ایشان را
شده رفتار کژتر از فرزین.
ابوالفرج رونی.
بی شه ، اسب و پیل و فرزین هیچ نیست
شاه ما را به بقای شاه باد.
سنایی.
جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک
همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه ای.
سنایی.
شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند.
سوزنی.
رخ راست میرود ز چه در گوشه ای بماند
فرزین کجرو از چه به صدر اندرون نشست.
جمال الدین عبدالرزاق.
دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود
چون که به پایان رسد هفت بیابان او.
خاقانی.
آسمان نطع مرادم برفشاند
نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغ.
خاقانی.
فرزین دل است و شه خرد و رخ ضمیر راست
بیدق رموز تازی و معنی پهلوی.
خاقانی.
پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود.
نظامی.
اگر بر جان خود لرزد پیاده
به فرزینی کجا فرزانه گردد؟
عطار.
مست را بین زان شراب پرشگفت
همچو فرزین مست و کژ رفتن گرفت.
مولوی.
هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی. ( گلستان ).
میان عرصه شیراز تا به چند آخر
پیاده باشم و دیگر پیادگان فرزین.
سعدی.
تو دانی که فرزین این رقعه ای
نصیحت گر شاه این بقعه ای.
سعدی.
وزیر شاه نشان حالم ار بدانستی
به راستی که نیم کژطریق چون فرزین.
ابن یمین.
- فرزین بند ؛ آن است که فرزین به تقویت پیاده که پس او باشد مهره حریف را پیش آمدن ندهد چرا که اگر مهره حریف پیاده ای را کشد فرزین انتقام او خواهد گرفت. ( غیاث ) :

فرزین . [ ف َ ] (اِ) وزیر شاه در شطرنج . (آنندراج ). فرزان . فرزی . مهره ٔ وزیر در صفحه ٔ شطرنج درامتداد قطرهای مربع و یا به موازات قطرها و نیز به موازات اضلاع مربع و خلاصه در تمام جهات حرکت میکند و از این نظر ترکیباتی چون فرزین رفتار و فرزین نهاد، به معنی کج رفتار و کج نهاد به کار رفته است :
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ اسب و رفتار فرزین و شاه .

فردوسی .


بسا بیدق که چون خردی پذیرد
به آخر منصب فرزین بگیرد.

ناصرخسرو.


اختر دشمنان ایشان را
شده رفتار کژتر از فرزین .

ابوالفرج رونی .


بی شه ، اسب و پیل و فرزین هیچ نیست
شاه ما را به بقای شاه باد.

سنایی .


جز به عمری در ره ما راست نتوان رفت از آنک
همچو فرزین کجروی در راه نافرزانه ای .

سنایی .


شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر ز دو اسب و رخ و فرزین نکند.

سوزنی .


رخ راست میرود ز چه در گوشه ای بماند
فرزین کجرو از چه به صدر اندرون نشست .

جمال الدین عبدالرزاق .


دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود
چون که به پایان رسد هفت بیابان او.

خاقانی .


آسمان نطع مرادم برفشاند
نه شهش ماند و نه فرزین ای دریغ.

خاقانی .


فرزین دل است و شه خرد و رخ ضمیر راست
بیدق رموز تازی و معنی پهلوی .

خاقانی .


پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود.

نظامی .


اگر بر جان خود لرزد پیاده
به فرزینی کجا فرزانه گردد؟

عطار.


مست را بین زان شراب پرشگفت
همچو فرزین مست و کژ رفتن گرفت .

مولوی .


هر بیدقی که براندی به دفع آن بکوشیدمی و هر شاهی که بخواندی به فرزین بپوشیدمی . (گلستان ).
میان عرصه ٔ شیراز تا به چند آخر
پیاده باشم و دیگر پیادگان فرزین .

سعدی .


تو دانی که فرزین این رقعه ای
نصیحت گر شاه این بقعه ای .

سعدی .


وزیر شاه نشان حالم ار بدانستی
به راستی که نیم کژطریق چون فرزین .

ابن یمین .


- فرزین بند ؛ آن است که فرزین به تقویت پیاده که پس او باشد مهره ٔ حریف را پیش آمدن ندهد چرا که اگر مهره ٔ حریف پیاده ای را کشد فرزین انتقام او خواهد گرفت . (غیاث ) :
بیش از آن کرده بود فرزین بند
که بر آن قلعه برشوم به کمند.

نظامی .


لعب معکوس است و فرزین بند سخت
حیله کم کن کار اقبال است و بخت .

مولوی .


- فرزین رفتار ؛ کنایه از کجروان و مستان است . (انجمن آرای ناصری ). کجرو. کجرفتار.
- فرزین نهاد ؛ کج نهاد. (غیاث ).
- فرزین نهادن ؛ اظهار غلبه در شطرنج . (انجمن آرا).

فرزین . [ ف ِرْ رَ ] (اِخ ) قلعه ای حصین که میان اصفهان و همدان بوده است و شمس قیس رازی در نزدیکی این قلعه مورد حمله و غارت قرار گرفته و بنا به نوشته ٔ خود او مسودات عربی کتابهایش را غارتگران برده اند. (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 28).رجوع به مقدمه ٔ المعجم فی معاییر اشعارالعجم شود.


فرهنگ عمید

در شطرنج، مهرۀ وزیر: شاه مخوانش که کج روی ست چو فرزین / هرکه در این عرصه نیست مات محمد (جامی: ۶۹۹ ).

دانشنامه عمومی

فرزین (خواننده). فرزین با نام اصلی علی کبیر توکلی نژاد (زاده ۱۳۳۱ خورشیدی، آبادان – درگذشت ۱۳۷۸، بن) خواننده موسیقی پاپ ایرانی در دهه های پنجاه و شصت خورشیدی بود. وی اصالت آبادانی داشت.
راه ایران (۱۳۶۷)
عشق (۱۳۶۹)
فرزین از هنرمندانی بود که قبل از انقلاب و در اوایل دهه ۵۰ شمسی کار خوانندگی را آغاز کرد. اولین آهنگی که اجرا کرد "مهمان" نام داشت که ساختهٔ بیژن قادری بود. وی قبل از انقلاب "دمیس روسس" ایران لقب گرفت.
فرزین قبل از انقلاب در ساتی نیک با عارف همکاری داشت. ساتی نیک پاتوق دوستداران عارف و فرزین بود.
از جمله آهنگ های آن موقع می توان به آهنگ دم بگیرین (از آلبوم خداحافظ) اشاره کرد که در زمان خود جز آهنگ های روز و پرسرو صدا به شمار می آمد و می توان آن را یکی از بهترین ترانه های فرزین دانست. مهرداد آسمانی (آهنگساز و خواننده معروف ایرانی) که خواهرزاده فرزین است به یاد او آهنگ «دم بگیرین» را بازخوانی کرده است.

پیشنهاد کاربران

دانا، آگاه، خردمند

ثروتمند

فرزین مهره وزیر شطرنج نیست بلکه سرباز مهره شطرنج است که تا انتهای صفحه شطرنج حرکت میکند و وقتی به انتهای خط سیر صفحه می رسد تبدیل به فرزین میشود که همان قابلیت حرکت همانند وزیر در همه جهات را دارد

👌💪فرزین یعنی ثروتمند از لحاظ علم دانش ، احساسات ، پر عشق و دوستار محافظت از حقوق دیگران است ، فرزین یعنی کنترل کننده امور و زیبایی بخش و نظم دهنده هر کاری است ، فرزین انسانی مهربان و هم نوع دوست است و با همه مهربان و دوستی میکند از کسی کینه به دل نمیگیرد و با کسی هم خصومتی ندار د ، دست و دل بازی دارد و در زمان مشکل حلال مشکلات است ، نمی گذارد کسی طعمه دیگری شود ، عشق ورزی و محبت بالایی دارد و تا وقتی که باهاش آشنا نشدی و ارتباط برقرار نکردی او را فردی عصبانی و سخت و محکم میبینی 😔

فرزین یعنی زیبا ترین اسمی که تا حالا شنیدم

فرزین یعنی با عظمت

فرزین هم ماننداسمهای دیگرمیتوان برای دخترهم گذاشت این اسم برای دختران هم زیباست

فرزین اصلا برای دختر خوب نیست. فرزین وزیر است. فرزین قدرتمنداست. فرزین ثروت مند است و فرزین زیبا ترین اسم دنیا است.

فرزین ، نام پسر است
وبرای دختر خوب نیست، ،
هموزنش
برای دختر مناسب نیباشد، آذین

فرزین یعنی محکم واستوار مثل کوه ، و ظریف و شکننده مثل شیشه.

خواستارزیبیایی

اسم فرزین آرامش از جنس خدا از اسمش پیداست یعنی زیبایی، ثروتمند، مهربون، خاص
خداروشکر نامزد یک ساله ایی ب نام فرزین دارم ب خودم افتخار میکنم حتی اسم نامزدم فرزین نبود اسم پسرم فرزین میزارم بی شک

فرزین یعنى عشق ، عظمت، ایمان به خدا، مهربان باگذشت ، عاشق وفادار ، پاک نیت و هر آنچه خوبیست

فرزین به معنی روشنایی می باشد وریشع اسمش از فروزان هستش. . .

فرزین به معنی روشنایی می باشد وریشع اسمش از فروزان هستش. . . مهره ی وزیر در صفحه شطرنج، نام مکانی در کرمان - وزیر در بازی شطرنج. . . فرزین یعنى عشق ، عظمت، ایمان به خدا، مهربان باگذشت ، عاشق وفادار ، پاک نیت و هر آنچه خوبیست

فرزین به معنای خدای احساس و مثل کوه سخت محکم مثل شیشه حساس وشکننده

فرزین یعنی عشق و عشق یعنی همه چیز

فرزین یعنی ثروت مند از لحاظ علم ودانش. فرزین یعنی مهربان وعاشق خدا

من اسمم فرزینه
فرزین یعنی وزیر دانا یعنی همه چیز. . .


کلمات دیگر: