کلمه جو
صفحه اصلی

سیمین


مترادف سیمین : سپید، نقره ای، ظریف

فارسی به انگلیسی

silver, silvery, argent, (made)of silver, silver-white, fair

silvery, (made)of silver, silver-white, fair


silver, silvery


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: simin) (سیم = نقره + ین (پسوند نسبت)) ، ساخته شده از نقره ، نقره‌ای رنگ ، سفید و درخشان ؛ (به مجاز) زیبا .


اسم: سیمین (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: simin) (فارسی: سيمين) (انگلیسی: simin)
معنی: ساخته شده از نقره، نقره ای رنگ، سفید و درخشان، ( به مجاز ) زیبا، ( سیم = نقره، ین ( پسوند نسبت ) )، ( سیم = نقره + ین ( پسوند نسبت ) )، نقره ای

مترادف و متضاد

silvern (صفت)
نقرهای، سیمابی، نقره فام، دارای صدای نقره، سیمین

silvery (صفت)
براق، سفید، صاف، نقره فام، سیمین

سپید، نقره‌ای


ظریف


۱. سپید، نقرهای
۲. ظریف


فرهنگ فارسی

منسوب به سیم، آنچه که سفیدبرنگ نقره باشد
( صفت ) منسوب به سیم ۱ - نقره یی ساخته از سیم . یا سیمین صولجان . هلال ماه نو . یا سیمین قواره . ماه قمر . ۲ - سفید روشن . ۳ - خوب ظریف .

فرهنگ معین

(ص نسب . ) ۱ - نقره ای . ۲ - سفید، روشن . ۳ - خوب ، ظریف .

لغت نامه دهخدا

سیمین . (ص نسبی ) نقره گین . منسوب به سیم و نقره . (ناظم الاطباء). منسوب به سیم . (آنندراج ). از سیم ساخته . یاسیم در آن بکار برده . (از: سیم ، نقره + ین ، پسوند نسبت ) پهلوی «سیمن » (نقره ای ) و «اسیمین » (نقره ای ). از سیم ساخته . (از حاشیه برهان چ معین ) :
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه .

رودکی .


در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین .

شاکر بخاری .


ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.

فردوسی .


طبقهای زرین و سیمین نهاد
نخستین ز قیدافه کردند یاد.

فردوسی .


سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین
لاله رخانا ترا میان و مرا تن .

فرخی .


مشربهای زرین و سیمین آوردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک
از فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ .

عسجدی .


چو سیمین دواتش ندیده ست کس
تن مؤمنی با دل کافری .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 2ص 146).


گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر
دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار.

منوچهری (دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 38).


ترا طوق سیمین درافکندغبغب
مرانیز از آن زلف طوقی برافکن .

خاقانی .


صنمهای زرین و سیمین صد پاره زیادت بود که وزن آن جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و مغایر معلوم نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 413).
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین .

نظامی .


سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن .

سعدی .


هرکه با پولادبازو پنجه کرد
ساعد سیمین را خود را رنجه کرد .

سعدی .


|| سخت سپید. نقره گون . سپید به مانند سیم :
آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین
چون بر درم خرد زده سیم سماعیل .

منجیک .


ز سیمین فغی من چون زرین کناغ
ز تابان مهی من چو سوزان چراغ .

منجیک .


شنیده بدان سرو سیمین بگفت
که خورشید را گشت ناهید جفت .

فردوسی .


ترا گر همچنان شاید بگو آن سرو سیمین را
بگو آن سرو سیمین را بگو آن ماه و پروین را.

فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406).


چونکه زرین قدحی در کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی بمیان پرنا.

منوچهری .


سرو سیمین قلمزن شد و در وصف رخش
سر زرین قلم غالیه خور بگشائید.

خاقانی .


افتاده چون اشک منش نور غبب بر دامنش
زآن نور سیمین گردنش زرین گریبان دیده ام .

خاقانی .


تن سیمینش می غلطید در آب
چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب .

نظامی .


- آهوی سیمین ؛ خوب و ظریف . خوشنما. پاکیزه روی :
چرا ناید آهوی سیمین من
که بر چشم کردمش جای چرا.

غضایری .


ز آهوی سیمین طلب گاو زرین
که عیدی درون گاو قربان نماید.

خاقانی .


- ساعد سیمین ؛ ساعد ظریف و سپید.

سیمین. ( ص نسبی ) نقره گین. منسوب به سیم و نقره. ( ناظم الاطباء ). منسوب به سیم. ( آنندراج ). از سیم ساخته. یاسیم در آن بکار برده. ( از: سیم ، نقره + ین ، پسوند نسبت ) پهلوی «سیمن » ( نقره ای ) و «اسیمین » ( نقره ای ). از سیم ساخته. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
بهشت آئین سرایی را بپرداخت
ز هرگونه در او تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه.
رودکی.
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین.
شاکر بخاری.
ز سیمین و زرینه اشتر هزار
بفرمود تا برنهادند بار.
فردوسی.
طبقهای زرین و سیمین نهاد
نخستین ز قیدافه کردند یاد.
فردوسی.
سوزن زرین شده ست و سوزن سیمین
لاله رخانا ترا میان و مرا تن.
فرخی.
مشربهای زرین و سیمین آوردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393 ).
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک
از فلک پیدا شود پروین چو سیمین شفترنگ.
عسجدی.
چو سیمین دواتش ندیده ست کس
تن مؤمنی با دل کافری.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی چ 2ص 146 ).
گردد شمر ایدون چو یکی دام کبوتر
دیدار ز یک حلقه بسی سیمین قنقار.
منوچهری ( دیوان چ 2 دبیرسیاقی ص 38 ).
ترا طوق سیمین درافکندغبغب
مرانیز از آن زلف طوقی برافکن.
خاقانی.
صنمهای زرین و سیمین صد پاره زیادت بود که وزن آن جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و مغایر معلوم نگشتی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 413 ).
کشیده قامتی چون نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین.
نظامی.
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کرد
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن .
سعدی.
هرکه با پولادبازو پنجه کرد
ساعد سیمین را خود را رنجه کرد .
سعدی.
|| سخت سپید. نقره گون. سپید به مانند سیم :
آباد بر آن سی و دو دندانک سیمین
چون بر درم خرد زده سیم سماعیل.
منجیک.
ز سیمین فغی من چون زرین کناغ
ز تابان مهی من چو سوزان چراغ.
منجیک.
شنیده بدان سرو سیمین بگفت
که خورشید را گشت ناهید جفت.
فردوسی.
ترا گر همچنان شاید بگو آن سرو سیمین را

فرهنگ عمید

۱. آنچه سفید و به رنگ نقره باشد.
۲. هر چیزی که از نقره ساخته شده باشد.

دانشنامه عمومی

سیمین (فیلم). سیمین فیلمی سینمایی ساخته مرتضی آتش زمزم محصول سال ۱۳۹۷ ایران است.
مرتضی آتش زمزم (تهیه کننده و کارگردان)
محمد فضیله (مدیر فیلمبرداری)
کریم رناسیان، خزر مهرانفر (نویسندگان)
ابوالفضل آتش زمزم (دستیار تهیه کننده)
مسعود اردلانی (صدابردار)
علی اصغر رحیمی (موسیقی)
علی اکبر بهادر (چهره پرداز)
وحید لاری (طراح صحنه)
کاووس آقایی (تدوین)
مجتبی آتش زمزم (مدیر تولید)
فیلم سینمایی «سیمین» به عنوان فیلم افتتاحیه سی و یکمین جشنواره بین المللی کودک و نوجوان اصفهان در سال ۱۳۹۷ انتخاب شد.
در پی خشک شدن رودخانهٔ زاینده رود، چاه ها و قنات های روستاهای همجوار آن نیز کم کم رو به بی آبی رفته اند. زمین های کشاورزی حاصلخیزی خود را از دست داده و روستاها به تدریج خالی از سکنه شده اند. بیش تر ساکنان آن به شهرهای اطراف مهاجرت کرده و تنها افراد سالخورده در روستاها باقی مانده اند.معدود افرادی که در روستاها باقی مانده اند، ناامید از یافتن آب به دنبال شغلی دیگر رفته اند. عدهٔ کمی که امیدوارتر هستند، هنوز در دل قنات ها به جستجوی آب می پردازند.

دانشنامه آزاد فارسی

سیمین (تهران ۱۳۱۶ش)
(نام اصلی: سیمین آقارضی دُرمنی) نوازندۀ ایرانی قانون و ویولن. از اولین شاگردان هنرستان موسیقی ملی، در زمان ریاست روح الله خالقی، و از شاگردان ممتاز کلاس ابوالحسن صبا بود. در رشته ویولن از هنرستان دیپلم گرفت و بعدها قانون را از مهدی مفتاح؛ نوازندۀ ویولُن و قانون، آموخت و با ممارست بسیار، در اجرای قطعات موسیقی به شیوۀ شخصی خود دست یافت. نخستین بانوی قانون نواز ایرانی است که، گاه با نواختن ویولن و گاه قانون، با ارکسترهای گوناگون همکاری کرده و اجراهای او در ده ها نوار کاست نیز ضبط شده است. از تک نوازی های او نوار قانون سیمین با همراهی تنبک آبتین اجلالی منتشر شده است.

پیشنهاد کاربران

سیمین یعنی درخشان

با ارزش
گرانبها

سیمین دخت معنی دختر نقره ای رو میده اما سیمین به تنهایی یعنی نقره

زیبا و درخشان چون ماه ظریف و گرانبها

سفید نقره ای رنگ منسوب به سیم
زیبا و ظریف ماه قمر

ظریف و گرانبها به اندازه نقره💞💞

شاید فک کنید که سیمین اسم یه دختره
البته اسم دختر هست ولی در زمان ایران باستان به معنی نقره ای میشه

سیمین یعنی نقره گون یعنی سفید مثل نقره


سیمین یعنی نقره
اسم خیلی قشنگیه

سیمین به مانند نقره زیبا و درخشان.
از سیم گرفته شده که در ادبیات به معنای نقره است.
اسم فرشته کوچولوی منم سیمین هست.


زیبادرخشان سفیدنقره درکل یعنی باارزش😉


کلمات دیگر: