کلمه جو
صفحه اصلی

والیه

فرهنگ اسم ها

اسم: والیه (دختر) (عربی) (تلفظ: vāliye) (فارسی: واليه) (انگلیسی: valiye)
معنی: حاکم، پادشاه، سلطان، ( مؤنث والی ) ( در قدیم ) حاکم و پادشاه و سلطان ( زن )، مؤنث والی

(تلفظ: vāliye) (عربی) (مؤنث والی) (در قدیم) حاکم و پادشاه و سلطان (زن) .


فرهنگ فارسی

شهری است خرد و انبوه . و با نعمت

لغت نامه دهخدا

( والیة ) والیة. [ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث والی. رجوع به والی شود.
والیه. [ ی َ ری ِ ] ( اِخ ) شهری است خرد و انبوه [ از جزیره ] و بانعمت. ( حدود العالم ).

والیه . [ ی َ ری ِ ] (اِخ ) شهری است خرد و انبوه [ از جزیره ] و بانعمت . (حدود العالم ).


والیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث والی . رجوع به والی شود.


دانشنامه عمومی

والیه (یمن). والیه به عربی ( والیةَ ) روستای است در عزلهٔ (بلاد خولان عامر)، در ناحیهٔ الوقرة، از توابع استان شبوه در کشور یمن در شبه جزیره عربستان است. جمعیت آن ۲۴۴ نفر (۹ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).

دانشنامه آزاد فارسی

والیِه (قرن ۱۳ق)
(یا: حُسْنِ جَهانْ خانُم) از زنان ادیب و شاعر ایران در دورۀ قاجار. دختر فتحعلی شاه قاجار بود و با خسروخان، پسر حاکم کردستان، ازدواج کرد و به آن جا رفت. پس از مرگ خسروخان، والیه به جای فرزند نابالغش مدت ۱۰ سال امور حکومت کردستان را اداره کرد. پس از آن که حاکم گرّوس به قصد تسخیر کردستان به آن جا لشکر کشید، والیه به جنگ او رفت و به فرماندهی سپاه پرداخت و دشمن را ناکام گذارد. وی شعر می سرود و «والیه» تخلص می کرد و کتابی به نام بساط و نشاط نوشت.

پیشنهاد کاربران

والیه یعنی یه دنیا آرامش
دخترم دوست دارم


کلمات دیگر: