کلمه جو
صفحه اصلی

یکتا


مترادف یکتا : تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه، بی مانند، بی نظیر، بی همال، بی همتا، یک دانه، یک عدد

فارسی به انگلیسی

single, unique, incomparable, alone, only, singular

single, unique, incomparable


alone, incomparable, one, only, singular, unique


فارسی به عربی

فرید , لوحده

فرهنگ اسم ها

اسم: یکتا (دختر، پسر) (فارسی، کردی) (تاریخی و کهن، هنری) (تلفظ: yektā) (فارسی: يکتا) (انگلیسی: yekta)
معنی: یگانه، بی نظیر، بی همتا، تنها، صمیمی، یک رنگ، بی ریا، فرد، منفرد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) جدا، بی نیاز، فارغ، مستقیم، راست، مخلص، ( در قدیم ) به تنهایی، ساز زهی که فقط یک سیم یا وتر بر آن بسته باشند، یکی از نامهای خداوند، بی همتا ( نگارش کردی

(تلفظ: yektā) یگانه ، بی‌نظیر ، تنها ؛ (در قدیم) تنها ، فرد ، منفرد ؛ (در قدیم) (به مجاز) جدا ، بی‌نیاز ، فارغ ؛ مستقیم ، راست ؛ مخلص ، صمیمی ؛ یک رنگ ، بی‌ریا ؛ (در قدیم) به تنهایی ؛ ساز زهی که فقط یک سیم یا وتر بر آن بسته باشند .


مترادف و متضاد

alone (صفت)
تنها، یکتا

unique (صفت)
یکتا، بی مانند، بی نظیر، بی همتا، فرد، یگانه، منحصر به فرد، بی تا

تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه


بی‌مانند، بی‌نظیر، بی‌همال، بی‌همتا


یک‌دانه، یک‌عدد


۱. تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه
۲. بیمانند، بینظیر، بیهمال، بیهمتا
۳. یکدانه، یکعدد


فرهنگ فارسی

تنها، یگانه، بی همتا، بی مانند، بی نظیر
(صفت ) ۱- بی نظیر بی مانند : توحید آنست که خدا را یکتا گویی . ۲- اخلاصمند موحد که جز یکی دلش بکسی نبود: توحید آنست که خدا را یکتا گویی واو را یکتا باشی . زدی درمن یکی آتش که شد جان مرا مفرش که تا آتش شود گل خوش که تا یکتا شود صدتا.(دیوان کبیر )

فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) ۱ - تنها. ۲ - بی نظیر، بی مانند.

لغت نامه دهخدا

یکتا. [ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) به معنی یک عدد باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). یک عدد. یک تاه. ( ناظم الاطباء ). یک لنگه. یک عدد. یک دانه. یکی.
- بر یکتا زدن ؛ با رودی تنها زدن. با سازی تنها زدن :
آنچه نتوانند زد آن دیگران بر هفت رود
آن نوا از دست چپ آن ماه بر یکتا زند.
سنایی.
|| یک کس. یک تن. یک نفر :
چنان چون به خوبیش همتا نبود
به مانند مردیش یک تا نبود.
فردوسی.
یاقوتی جولاهه بمرد و دو پسر ماند
یک تا بچه غر ماند و دگر تا بچه نر ماند.
سوزنی.
|| ( ص مرکب ) یک لای. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). یک تو. نخ وطناب و رشته و هرچه از آن قبیل که دارای یک تار باشد. مقابل دوتا و دوتار و دولا :
رشته جان تا دوتا بود انده تن می کشید
چون شد اکنون رشته یکتا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
تنم چون رشته مریم دوتای است
دلم چون سوزن عیسی است یکتا.
خاقانی.
در خود کشمت که رشته یکتاست
تا این دو عدد شود یکی راست.
نظامی.
یافتم من پلاسی از مویی
ورنه این رشته نیست جز یکتا.
نظام قاری.
- خیط یکتا ؛ رشته و نخ یک لا و یک تار :
صدهزاران خیط یکتا را نباشد قوتی
چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد.
سعدی.
- رسن یکتا ؛ رسن یک لا. ( یادداشت مؤلف ).
- یکتا شدن ؛ یک لا و یک تار شدن :
یکتا شده ست رشته شاهی به عهد تو
الحمدﷲ ارچه که یکتاست محکم است.
ظهیر فاریابی.
- یک تا کردن ؛ یک لا کردن. یک تو کردن :
پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم.
سعدی.
|| نام جامه و پوششی است یک تهی. ( برهان ) ( آنندراج ). جامه بی آستر. ( ناظم الاطباء ). جامه یک لا و بی آستر و تابستانی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یکتایی شود. || طاق. ( مهذب الاسماء ) ( یادداشت مؤلف ). تک. تنها.( یادداشت مؤلف ) :
به لشکر در از خیل تنها مباش
به خیمه درون هیچ یکتامباش.
اسدی.
پسر زاد یکتا که گفتیش مهر
فرودآمد اندر کنار از سپهر.
اسدی.
|| یتیم. یتیمه. ( یادداشت مؤلف ).
- دُرِّ یکتا ؛ گوهر یکتا. دُرِّ یتیم. یتیمه. ( یادداشت مؤلف ) :

یکتا. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) به معنی یک عدد باشد. (برهان ) (آنندراج ). یک عدد. یک تاه . (ناظم الاطباء). یک لنگه . یک عدد. یک دانه . یکی .
- بر یکتا زدن ؛ با رودی تنها زدن . با سازی تنها زدن :
آنچه نتوانند زد آن دیگران بر هفت رود
آن نوا از دست چپ آن ماه بر یکتا زند.

سنایی .


|| یک کس . یک تن . یک نفر :
چنان چون به خوبیش همتا نبود
به مانند مردیش یک تا نبود.

فردوسی .


یاقوتی جولاهه بمرد و دو پسر ماند
یک تا بچه غر ماند و دگر تا بچه نر ماند.

سوزنی .


|| (ص مرکب ) یک لای . (برهان ) (ناظم الاطباء). یک تو. نخ وطناب و رشته و هرچه از آن قبیل که دارای یک تار باشد. مقابل دوتا و دوتار و دولا :
رشته ٔ جان تا دوتا بود انده تن می کشید
چون شد اکنون رشته یکتا برنتابد بیش از این .

خاقانی .


تنم چون رشته ٔ مریم دوتای است
دلم چون سوزن عیسی است یکتا.

خاقانی .


در خود کشمت که رشته یکتاست
تا این دو عدد شود یکی راست .

نظامی .


یافتم من پلاسی از مویی
ورنه این رشته نیست جز یکتا.

نظام قاری .


- خیط یکتا ؛ رشته و نخ یک لا و یک تار :
صدهزاران خیط یکتا را نباشد قوتی
چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد.

سعدی .


- رسن یکتا ؛ رسن یک لا. (یادداشت مؤلف ).
- یکتا شدن ؛ یک لا و یک تار شدن :
یکتا شده ست رشته ٔ شاهی به عهد تو
الحمدﷲ ارچه که یکتاست محکم است .

ظهیر فاریابی .


- یک تا کردن ؛ یک لا کردن . یک تو کردن :
پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دوتا کنیم .

سعدی .


|| نام جامه و پوششی است یک تهی . (برهان ) (آنندراج ). جامه ٔ بی آستر. (ناظم الاطباء). جامه ٔ یک لا و بی آستر و تابستانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یکتایی شود. || طاق . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). تک . تنها.(یادداشت مؤلف ) :
به لشکر در از خیل تنها مباش
به خیمه درون هیچ یکتامباش .

اسدی .


پسر زاد یکتا که گفتیش مهر
فرودآمد اندر کنار از سپهر.

اسدی .


|| یتیم . یتیمه . (یادداشت مؤلف ).
- دُرِّ یکتا ؛ گوهر یکتا. دُرِّ یتیم . یتیمه . (یادداشت مؤلف ) :
بازپس شد کنیز حورنژاد
دُرّ یکتا به لعل یکتا داد.

نظامی .


خرد رشته ٔ دُرّ یکتای توست
درفش گره بازکن رای توست .

نظامی .


یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
دُرّ یکتای که و گوهر یکدانه ٔ کیست .

حافظ.


- گوهر یکتا ؛ یک دانه :
امید عمر جاویدان کنی چون گوهریکتا
دل از اندیشه ٔ اوباش جسمانیت یکتا کن .

سنایی .


و رجوع به دُرّ شود.
|| صمیمی . همدل . یکدل . متحد. (یادداشت مؤلف ). یکتاه . یکتای . یک روی . یک رنگ . اخلاصمند :
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یک خوی و یکدل و یکتاست .

فرخی .


یکدل و یکتا خواهم همه با خویش تو را
وانکه او چون تو بود یکدل و یکتا نشود.

منوچهری .


چو من بانوی مصر و همتای شاه
شوم با تو یکتا و پیوندخواه .

شمسی (یوسف وزلیخا).


تا چرخ دوتا گردد بر بنده و آزاد
این چرخ دوتا باد تو را بنده ٔ یکتا.

مسعودسعد.


ای تن ز غم جدا شو می دان که هیچ وقت
یکتا نبود کس را این گنبد دوتا.

مسعودسعد.


نیک یکتاست دل گردون در خدمت تو
گرچه در طاعت تو پشتش زینگونه دوتاست .

مسعودسعد.


بر من ز تو جور و تو بدان راضی
با من تو دوتا و من به دل یکتا.

مسعودسعد.


توحید آن است که خدا را یکتا گویی و او را یکتا باشی . (کشف الاسرار ج 2 ص 506).
در خدمت تو پشت دوتا دارم لیکن
در مهر و وفای تو دلی دارم یکتا.

امیرمعزی .


تا عالم است شاها پیروز باش و خرم
با بندگان یکدل با چاکران یکتا.

امیرمعزی .


پشت خوبان همه در خدمت تو هست دوتا
زآنکه در خدمت خسرو دل یکتاست تورا.

امیرمعزی .


زر دو حرف افتاد و با هم هر دو را پیوند نه
پس کجا پیوند سازد با دل یکتای من .

خاقانی .


ای فلک در هوای تو یکتا
پشتم از بار منت تو دوتاست .

ظهیر فاریابی .


در وقت تحفه و هدیه ای که بابت معشوق یکدل و محبوب یکتا بود راست کرد. (سندبادنامه ص 288).
کردم چو قبا پیرهن از درد فراق
لیکن دل من به مهر یکتاست هنوز.

مجدالدین بن رشید عزیزی (از لباب الالباب ).


وز سر صوفی سالوس دوتایی برگشت
کاندر این ره ادب آن است که یکتا آیند.

سعدی .


تا تو مصور شدی در دل یکتای من
جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر.

سعدی .


دو عالم چیست تا در چشم ایشان قیمتی دارد
دویی هرگز نباشد در دل یکتای درویشان .

سعدی .


از این نه تو نپوشم یک دوتایی
فلک با کس دل یکتا ندارد.

نظام قاری .


- یکتادل ؛ یک رنگ . بی غل وغش . یک رو. صافی دل :
او و من هر دو به مهر و دوستی یکتادلیم
نیست راه اندر میانه حاسد و بدگوی را.

امیرمعزی .


- یکتا شدن ؛ متحد شدن .صمیمی شدن . یکدل شدن :
یکتا نشود حکمت مر طبع شما را
تا بر طمع مال شما پشت دوتایید.

ناصرخسرو.


ای پسر چون به جهان بر دل یکتا شودت
بنگر در پدر خویش و ببین قد دوتاش .

ناصرخسرو.


با تو یکتا شدم الف کردار
تا برآیم به صدهزاران لام .

اثیر اخسیکتی .


- || خالی شدن . خالص ماندن . جدا ماندن :
خفتگان بسیار گشتند ای برادر گوش دار
جهد کن تا جانْت از خاک و هوا یکتا شود.

ناصرخسرو.


- || یکی شدن . متحد شدن . در حکم یک چیز گشتن :
چرخ به زیر آید و یکتا شود
چرخ زنان خاک به بالا شود.

نظامی .


- یکتا کردن دل ؛ یک رنگ و صافی کردن دل :
من دژم گردم که با من دل دوتا کرده ست دوست
خرم آن باشد که با او دوست دل یکتا کند.

منوچهری .


قول سنگ و آب وآتش را ندا کس نشنود
جز کسی کو علم دین را جان و دل یکتا کند.

ناصرخسرو.


شاید که ز بیم و شرم رسوایی
در جستن علم دل کنی یکتا.

ناصرخسرو.


چرخ یکتا کرده بد دل بر امید دایگیش
بر سر گهواره ٔ خاکی دوتا زان آمده ست .

مجیر بیلقانی .


- || پاک کردن . بی آلایش کردن . خالی گردانیدن :
امید عمر جاویدان کنی چون گوهر یکتا
دل از اندیشه ٔ اوباش جسمانیت یکتا کن .

سنایی .


من جنس توام به هم نشانی
یکتا کنم از دوآشیانی .

نظامی .


|| راست . مستقیم . غیرخمیده :
گر تو بخرد بدی نگشتی
یکتا قد توچنین دوتایی .

ناصرخسرو.


هستم سگت ای چه ذقن زنجیرم آن مشکین رسن
سگ را ز دم طوق است و من آن قد یکتا داشته .

خاقانی .


|| منفرد. جدا.بی نیاز :
هرکه را سودای این سودا بود
از دو عالم تا ابد یکتا بود.

عطار.


|| فرد. یگانه . واحد. بی نظیر. بی مانند. (ناظم الاطباء). وحید. تنها. فرید.واحد. اوحد. احد. بی مثل . (یادداشت مؤلف ) :
گفتم که امر ایزد یکتای جفت چیست
گفتا که فرد کردن از ازواج منتشر.

ناصرخسرو.


توحید تو تمام بدو گردد
دانستی ار تو واحد یکتا را.

ناصرخسرو.


یکتا و نهان جان توست و ایزد
یکتا و نهان است سوی غوغا.

ناصرخسرو.


یکتاست تو را جان و جسمت اجزا
هرگز نشود سوده چیز تنها.

ناصرخسرو.


یکتاست تو را جان از آن نهان است
یکتا نشود هرگز آشکارا.

ناصرخسرو.


توحید آن است که خدا را یکتا گویی . (کشف الاسرار ج 2 ص 506).
محبت را ز جان یکتاییی دوز
که یکتا را نکو ناید دوتایی .

مولوی .


|| (اِخ ) کنایه از باری تعالی هم هست جل جلاله . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
کار دنیا را همی همتای کار آن جهان
پیش تو اینجا چنین یکتای بیهمتا کند.

ناصرخسرو.



فرهنگ عمید

تنها، یگانه، بی همتا، بی مانند، بی نظیر.

گویش مازنی

/yaktaa/ یک – یک دانه – تک و تنها

یک – یک دانه – تک و تنها


جدول کلمات

یگانه, منفرد

پیشنهاد کاربران

خوشگل ترین اسم و به معنی تک، بی مانند و
بی همتا

🤗بی نظیر هستش

یکتا یعنی تک تنها

از صفات خداوند
منحصر بفرد . بی نظیر ، بی مانند

یکتا یعنی بی مهتا بودن همسر

بی همتا
پاک ، منحصر بفرد

یکتا به معنی تک و بی همتا

یکتا یعنی یکی یدونه . بی مانند یه دوست همه چی تموم به به . خوش به حالمون

هر کسی این یکی یدونه آبجیش باشه انگار دنیارو داره *

معنی یکتا بی همتا و تک و نام خداست خوشحالم که این اسمو دارم


یکتا یعنی خودم

یکتا یعنی خود خود خودم تک تک

یکی از صفت های خدا و بی مانند بودن و تک

Unipue

یکتا یه اسم دخترونه هستش که به معنای یگانه وتنها هست

اسم یکتا دخترونه هستش وبه معنی منفرد تک وبی مانند میباشد

تک و بی همتا

به مهنی بی همتا و در همهی کارهای نیک بینظیر یکی از صفات خدا

یکتا یک اسم زیبا و دوست داشتنی هستش و به معنی بی مانند و تک

یکتا به معنا خاص بودن و بیتا بودن است

اسم دخترانه ایه

یکتا بی همتا و تک و نام خداست ، منحصر بفرد
صفات برترین خداوند یکتا بی همتاست

یکتا یعنی. . . . .
بی مانند.
تک.
یکی یدونه.
منحصر به فرد.
جذاب.
تغییر ناپذیر.
و. . . .


بیتا

یگانه

خواهر خوب تکاپویی

یکتا یعنی زندگی. یکتا یعنی تک. یکتا یعنی من، تو، ما. . . . . یکتا یعنی لگد، ضربات پیاپی. یکتا یعنی جیغ بنفش. یعنی من زیر کاپشن. یکتا یعنی آی دلم. ها ها ها ها.

یکتا یکی از اسم های خداست که به معنی تک و بی همتاست.
اسم من یکتا هست من عاشق اسمم هستم.
هرکی این اسم رو دوست نداره نیاد.

❤یکتای بی همتا یعنی من ❤

بی همتا

یکتا اسم دخترونه هست که یکی از صفت های خداوند هم هست
یکتا : بی همتا

یکتا یعنی بی همتا تک یعنی کسی مثل اون وجود نداره یعنی یگانه یعنی من خوشحالم که همچین اسمی دارم پرچم کسانی که اسمشون یکتاس همیشه بالاس

الکی زده پسرونه

تک، بی نظیر، مستقل، بی همتا، تنها، یکی یدونه یکتا، چراغ خونه یکتا

تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه، بی مانند، بی نظیر، بی همال، بی همتا، یک دانه، یک عدد، بیتا

یکتا یعنی تک. تنها. یک. یکی یدونم. عشق. فوق العاده. زندگی. نفس
و اینکه این اسم هم پسرونه هست هم دخترونه

چون صفت خدا هست دختر پسر نداره


یعنی تنها، بی همتا.

یکتا به معنی یگانه

یعنی تک خاص بی همتا یدونه

اسم من یکتا هست من یک دخترم فکر کنم یادشون رفته بگن دخترونه هم هست

یکتا یعنی یگانه بی همتا بی مانند من عاشق اسمم هستم😘

ینی تنها ترین و خاص ترین
من هم یکتا هستم

اسم دخترونه به معنی بی نظیر ، بی مانند، تک وتنهاویگانه ، اسمی خاص وزیبا . . . . اسم دخترم * Yekta *

اسم یکتا برای همه افراد استفاده نمیشه
برای افراد خاص و بی همتا
افرادی که مثل و مانندی در این دنیا ندارن
کسایی که هیچ کس جایگزین اونها نمیشه
و هیچ همتایی ندارند
سلامی خودم و شما

اسمی تک و پر معنا
اسمی زیبا و خاص
بی همتا

منحصر به فرد
اسمی که هرکسی لیاقت داشتنش رو نداره
زیبا و بی نیاز
مستقل بدون داشتن نیازی


یکتا یعنی من
نامی خاص و تک , بی همتا,
عاشق اسمم هستم

تنها.
بدون نمونه

یکتا یعنی بی همتا و یگانه اسم منم یکتا هست و خیلی خوشحالم همچین اسم زیبایی دارم


کلمات دیگر: