کلمه جو
صفحه اصلی

گلین

فارسی به انگلیسی

rosy, feminine proper name, bride, [o.s.] bride

[o.s.] bride


rosy


فرهنگ اسم ها

اسم: گلین (دختر) (ترکی، فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: golin) (فارسی: گلين) (انگلیسی: golin)
معنی: به رنگ گل سرخ، ( مجاز ) زیبا و شاداب، عروس، ( در ترکی ) /galin/ عروس

(تلفظ: golin) (در قدیم) به رنگ گل سرخ ؛ (به مجاز) زیبا و شاداب؛ (در ترکی)/galin/ عروس .


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج ( کردستان ) واقع در ۳۲ کیلومتری جنوب باختری سنندج کوهستانی و سردسیر دارای ۱۳٠٠ تن سکنه محصول غله و لبنیات .
منسوب بخاک وگل، چیزی که ازگل ساخته شده باشد، عروس
( صفت ) منسوب به گل برنگ گل سرخ : با دوست به گرما به درم خلوت کرد وان روی گلینش گل حمام آلود . ( سعدی )
دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج

فرهنگ معین

(گَ) [ تر. ] (اِ.) عروس .


(گِ) (ص نسب .) ساخته شده از گل .


(گَ ) [ تر. ] (اِ. ) عروس .
(گِ ) (ص نسب . ) ساخته شده از گل .

لغت نامه دهخدا

گلین. [ گ َ ] ( ترکی ، اِ ) در ترکی بمعنی بیوک و عروس : گلین خانم. گلین باجی. گلین آغا.

گلین. [ گ ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به گل را گویند. ( آنندراج ). از گل ساخته :
بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی
افسر هر خم چون افسر دراجی.
منوچهری ( دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165 ).
بسی خاک بنشسته بر فرق او
نهاده به سر بر گلین افسری.
منوچهری ( دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116 ).
درین قصر گلین و قصر سنگین
به امید تو کردم صبر چندین.
نظامی.
زرین چه کنم قدح گلین آر، ای دل
پای از گل غم برآر یکبار ای دل
تا از گل گورم ندمد خار، ای دل
گلگون می در گلین قدح دار، ای دل.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 723 ).
خوش نبود شاه دل اسب گلین زیر ران
رخش بهرای زر منتظر ران او.
خاقانی ( دیوان ص 362 ).
گلین بارویش را ز بس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کردباز.
نظامی.
گلین خانه ای کو سرای من است
نه من هیکلی دان که جای من است.
نظامی.

گلین.[ گ ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به گل ، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک. ( آنندراج ) :
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی گلینش گل حمام آلود.
سعدی.

گلین. [ گ ِ ] ( اِخ ) نام دیهی است در حوالی ری که قلعه گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیههای ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی. و اینکه او را به ضم کاف و فتح لام به وزن عبیدمیگویند غلط است. ( آنندراج ). و رجوع به کلین شود.

گلین. [ گ ِ ] ( اِ ) بافته ای است رنگارنگ ، پارسی نیست و همان صحیفه مانی است که نقوش گوناگون داشته. ( آنندراج ).

گلین. [ گ ُ ] ( اِخ ) نام چهار ده نزدیک بهم از دهستان کفرآذر بخش گیلان شهرستان شاه آباد. و چهار ده مذکور عبارتند از: سه باغ بابالاده ، نجار، چمن یااﷲیار و انجاورود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گلین. [ گ َ ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جنت رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 46000گزی جنوب باختری رامسر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 330 تن است. آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، سیب زمینی ، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالروو صعب العبور است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

گلین . [ گ َ ] (ترکی ، اِ) در ترکی بمعنی بیوک و عروس : گلین خانم . گلین باجی . گلین آغا.


گلین . [ گ ِ ] (اِ) بافته ای است رنگارنگ ، پارسی نیست و همان صحیفه ٔ مانی است که نقوش گوناگون داشته . (آنندراج ).


گلین . [ گ ِ ] (اِخ ) نام دیهی است در حوالی ری که قلعه ٔ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیههای ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی . و اینکه او را به ضم کاف و فتح لام به وزن عبیدمیگویند غلط است . (آنندراج ). و رجوع به کلین شود.


گلین . [ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به گل را گویند. (آنندراج ). از گل ساخته :
بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی
افسر هر خم چون افسر دراجی .
منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).
بسی خاک بنشسته بر فرق او
نهاده به سر بر گلین افسری .

منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116).


درین قصر گلین و قصر سنگین
به امید تو کردم صبر چندین .

نظامی .


زرین چه کنم قدح گلین آر، ای دل
پای از گل غم برآر یکبار ای دل
تا از گل گورم ندمد خار، ای دل
گلگون می در گلین قدح دار، ای دل .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 723).


خوش نبود شاه دل اسب گلین زیر ران
رخش بهرای زر منتظر ران او.

خاقانی (دیوان ص 362).


گلین بارویش را ز بس برگ و ساز
به دیوار زرین بدل کردباز.

نظامی .


گلین خانه ای کو سرای من است
نه من هیکلی دان که جای من است .

نظامی .



گلین . [ گ ُ ] (اِخ ) نام چهار ده نزدیک بهم از دهستان کفرآذر بخش گیلان شهرستان شاه آباد. و چهار ده مذکور عبارتند از: سه باغ بابالاده ، نجار، چمن یااﷲیار و انجاورود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گلین .[ گ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به گل ، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک . (آنندراج ) :
با دوست به گرمابه درم خلوت بود
وآن روی گلینش گل حمام آلود.

سعدی .



گلین . [ گ َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جنت رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 46000گزی جنوب باختری رامسر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 330 تن است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، سیب زمینی ، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالروو صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


گلین . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 32000گزی جنوب باختری سنندج و 3000گزی خانقاه . هوای آن سرد و دارای 1300 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

عروس.
= گِلی
= گُلی

گِلی#NAME?


دانشنامه عمومی

گلین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گلین (رامسر)
گلین (سنندج)

گویش مازنی

/galyan/ از توابع جنت رودبار واقع در شهرستان تنکابن

از توابع جنت رودبار واقع در شهرستان تنکابن


واژه نامه بختیاریکا

( گِلین ) دامن
( گلّین ) گل آلود

جدول کلمات

عروس

پیشنهاد کاربران

گلین : /golin/ گُلین : 1 - ( در قدیم ) به رنگ گل سرخ؛ 2 - ( به مجاز ) زیبا و شاداب؛ 3 - ( در ترکی ) /galin/ عروس. اسم گلین مورد تایید ثبت احوال کشور است .

گلینا : /golinā/ گُلینا : ( گُلین ا ( پسوند نسبت ) ) ، منسوب به گُلین، ( گُلین ) گلینا : به رنگ گل سرخ، ( به مجاز ) زیبا و شاداب . اسم گلینا مورد تاییدثبت احوال است .

گَلین در زبان ترکی به معنای عروس هست.

گلین : گلین اسم دختر است به معنی 1 - ( در قدیم ) به رنگ گل سرخ؛ 2 - ( به مجاز ) زیبا و شاداب؛ 3 - ( در ترکی ) /galin/ عروس.


کلمات دیگر: