کلمه جو
صفحه اصلی

منیر


مترادف منیر : تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ، کدر

متضاد منیر : مستنیر

فارسی به انگلیسی

shining, bright

عربی به فارسی

داراي نور سيمابي , تابان


فرهنگ اسم ها

اسم: منیر (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: monir) (فارسی: منير) (انگلیسی: monir)
معنی: درخشان، تابان، در اصل اسم مذکر عربی است، ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد، در مقابلِ مستنیر، روشن، آنچه از خود نور داشته باشد

(تلفظ: monir) (عربی) ویژگی آنچه از خود نور داشته باشد ، در مقابلِ مستنیر؛ درخشان ، تابان ، روشن .


مترادف و متضاد

تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ≠ مستنیر


۱. تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ≠ مستنیر
۲. کدر


فرهنگ فارسی

حکیم منیر از سادات شیراز و در حکمت استاد و مردی مجرد و آزاد و مرتاض بود و ادعیه ایکه از شیخ مقتول در میانست در ستایش انوار میخواند و تعظیم کواکب میکرد . مولف دبستان المذاهب ویرا در سال ۱٠۵۳ ه.ق . در کابل دیده است .
نوردهنده، درخشنده، درخشان
۱ - ( اسم ) نور دهنده روشن کننده : [ آفتاب منیر ] . توضیح منیر مقابل مستنیراست . ۲ - ( صفت ) درخشان .
خرص آبی خرس دریایی

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) تابان ، درخشان .

لغت نامه دهخدا

منیر. [ م ُ ن َی ْ ی َ ] ( ع ص ) جامه دوپوده. یقال : ثوب منیر؛ ای منسوج علی نیرین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
تا درکشد ابری که ز بلغار درآمد
کرباس منیر به سر کوه دماوند.
امیر معزی ( دیوان ص 180 ).
- منیر رازی ؛ نوعی پارچه ٔدوپوده از ری : و اما فی الخریف فالمنیر رازی و ملحم المروزی. ( غرر اخبار ملوک الفرس ص 710 ).
|| پوست گنده و سطبر. ( آنندراج ). پوست ستبر گنده. ( ناظم الاطباء ). جلد غلیظ. ( از اقرب الموارد ).

منیر. [ م ُ ] ( ع ص ) روشن و روشن کننده. ( آنندراج ). روشن و تابان و درخشان. ( ناظم الاطباء ). روشن. ( مهذب الأسماء ) :... و من الناس من یجادل فی اﷲ بغیر علم و لاهدی و لاکتاب منیر. ( قرآن 20/31 ). و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جأتهم رسلهم بالبینات و بالزبر و بالکتاب المنیر. ( قرآن 25/35 ).
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه چتر بنفش تست.
فرخی.
نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر.
با طالع سعادت و با کوکب منیر.
منوچهری.
به است قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر.
مسعودسعد.
پسرا زلف چو زنجیر تو دام دل ماست
که برآویخته دام از طرف بدر منیر.
سوزنی.
پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی و ماه منیر.
سوزنی.
بخوبی شد این یک چو بدر منیر
چو شمس آن به روشندلی بی نظیر.
نظامی.
و گر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر از بدر منیر است.
نظامی.
عروس خاک اگر بدر منیر است
به دست باد کن امرش که پیر است.
نظامی.
فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر.
سعدی.
تو آفتاب منیر و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام.
سعدی.
نه خود اندر جهان نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست.
سعدی.
تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده ، تن سیاه و دل منیر.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 367 ).
|| از نظر فیزیکی ، جسمی را گویند که منبع نور باشد یعنی به خودی خود قابل رؤیت باشد.


منیر. [ م ُ ] (اِ) فُک ، خرس آبی . خرس دریایی . خوک بحری . (از دزی ج 1 ص 7).


منیر. [ م ُ ] (اِخ ) مولدش دارالسلطنه ٔ لاهور است و خلف الصدق ملا عبدالحمید ملتانی بود. اما در عین شباب سرپنجه ٔ اجل بازوی امیدش برتافت . مثنویات و نثرهای رنگین وی مشهور است . از غزلیات اوست :
پیش از کرشمه ٔ تو ستم در جهان نبود
تا آن نبود عربده ٔ آسمان نبود
آمد به خواب خویش و گرفتار خویش شد
یا خویش هم ز فتنه گری مهربان نبود
از موج گریه پرده ٔ چشمم ز هم گسیخت
گویی نصیب کشتی من بادبان نبود
روزی که دل به زلف توام بود آشنا
چون شانه جزحدیث شبم بر زبان نبود.

(مرآةالخیال ص 119).



منیر. [ م ُ ] (ع ص ) روشن و روشن کننده . (آنندراج ). روشن و تابان و درخشان . (ناظم الاطباء). روشن . (مهذب الأسماء) : ... و من الناس من یجادل فی اﷲ بغیر علم و لاهدی و لاکتاب منیر. (قرآن 20/31). و ان یکذبوک فقد کذب الذین من قبلهم جأتهم رسلهم بالبینات و بالزبر و بالکتاب المنیر. (قرآن 25/35).
ماه منیر صورت ماه درفش تست
روز سپید سایه ٔ چتر بنفش تست .

فرخی .


نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر.
با طالع سعادت و با کوکب منیر.

منوچهری .


به است قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر.

مسعودسعد.


پسرا زلف چو زنجیر تو دام دل ماست
که برآویخته دام از طرف بدر منیر.

سوزنی .


پیشکار ضمیر و رای تواند
جرم مهر مضی ٔ و ماه منیر.

سوزنی .


بخوبی شد این یک چو بدر منیر
چو شمس آن به روشندلی بی نظیر.

نظامی .


و گر بر وی نشستن ناگزیر است
نه شب زیباتر از بدر منیر است .

نظامی .


عروس خاک اگر بدر منیر است
به دست باد کن امرش که پیر است .

نظامی .


فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر.

سعدی .


تو آفتاب منیر و دیگران انجم
تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام .

سعدی .


نه خود اندر جهان نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست .

سعدی .


تن سپید و دل سیاهستش بگیر
در عوض ده ، تن سیاه و دل منیر.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 367).


|| از نظر فیزیکی ، جسمی را گویند که منبع نور باشد یعنی به خودی خود قابل رؤیت باشد.

منیر. [ م ُ ن َی ْ ی َ ] (ع ص ) جامه ٔ دوپوده . یقال : ثوب منیر؛ ای منسوج علی نیرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
تا درکشد ابری که ز بلغار درآمد
کرباس منیر به سر کوه دماوند.

امیر معزی (دیوان ص 180).


- منیر رازی ؛ نوعی پارچه ٔدوپوده از ری : و اما فی الخریف فالمنیر رازی و ملحم المروزی . (غرر اخبار ملوک الفرس ص 710).
|| پوست گنده و سطبر. (آنندراج ). پوست ستبر گنده . (ناظم الاطباء). جلد غلیظ. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

نوردهنده، درخشنده، درخشان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُنِیرِ: روشن کننده - روشنگر (اسم فاعل از أنارَ)
ریشه کلمه:
نور (۱۹۴ بار)

پیشنهاد کاربران

درخشان، نورانی

روشنی بخش

روشن بخشی ودرخشان نورانی یعنی منیر اسم مادر من منیر است من به این اسم افتخار میکنم

کلمه "منیر" و "منور" در آبادیس به روشن و درخشان ترجمه میشود. این غلط است. معنی این دو واژه از نظر دستوری متفاوت است.
"منیر" چیزی است که از نیروی خود میدرخشدو منوّر چیزی است که چیزهای دیگر را درخشان میکند.
مثلاً خورشید هم به نیروی خود درخشان است و هم کرات دیگر را روشن میکند، مثلاً زمین را و ماه را.
پس "منیر" بمعنی درخشان، روشن و نورانی است و "منوّر" بمعنی درخشاننده، روشن کننده و نورانی کننده است

کلمه "منیر" و "منور" در آبادیس به روشن و درخشان ترجمه میشود. این کافی نیست. معنی این دو واژه از نظر دستوری متفاوت است.
"منیر" چیزی است که از نیروی خود میدرخشد و منوّر چیزی است که چیزهای دیگر را درخشان و روشن میکند.
مثلاً خورشید هم منیر است چون به نیروی خود درخشان است و هم منوّر چون کرات دیگر را روشن میکند، مثلاً زمین را و ماه را.
پس "منیر" بمعنی درخشان، روشن و نورانی است و "منوّر" بمعنی درخشاننده، روشن کننده و نورانی کننده است.

معنی اسمش ینی درخشان
اسم مامان من منیر
از نظر من خیلی اسم قشنگیه

آقای ملا جعفری "منیر" یعنی "نور انعکاس یافته"
یعنی اینکه نورش از خودش نیست.
"تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِیرًا"
منیر اینجا یعنی که نورش مال خودش نیست.

منیر=خورشید


کلمات دیگر: