کلمه جو
صفحه اصلی

سپهر


مترادف سپهر : آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ، اقبال، بخت، طالع، روزگار

متضاد سپهر : ارض، زمین

فارسی به انگلیسی

empyrean, heaven, sky, space, sphere, world, stratum

sphere, world, sky


empyrean, heaven, sky, space


فارسی به عربی

سماء

فرهنگ اسم ها

اسم: سپهر (پسر) (فارسی) (کهکشانی) (تلفظ: sepehr) (فارسی: سپهر) (انگلیسی: sepehr)
معنی: آسمان، فلک، اقبال، نام نوایی در موسیقی، ( به مجاز ) روزگار، ( در موسیقی ایرانی ) گوشه ای در دستگاه راست پنجگاه، ( اَعلام ) سپهر: شهرت و تخلّص محمّدتقی خان کاشانی [قرن هجری]، مورخ ایرانی، ملقب به لسان الملک، مؤلف ناسخ التَواریخ، به فارسی

(تلفظ: sepehr) آسمان ؛ (به مجاز) روزگار ؛ (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه راست پنجگاه .


مترادف و متضاد

heaven (اسم)
خدا، فلک، بهشت، عرش، آسمان، سپهر، عالم روحانی، قدرت پروردگار، گردون، هفت طبقه اسمان

sky (اسم)
اب و هوا، فلک، آسمان، سپهر

آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ≠ ارض، زمین


۱. آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ≠ ارض، زمین
۲. اقبال، بخت، طالع
۳. روزگار


فرهنگ فارسی

( میرزا ) محمد تقی بن ( ملا ) محمد علی کاشانی ملقب به لسان الملک و متخلص به سپهر نویسنده و مورخ عهد قاجاری (ف.۱۲۹۷ه.ق. ) وی پس از تحصیل مقدمات علوم قدیم بشعر و عروض و قافیه پرداخت و در جوانی از کاشان بتهران آمد و بخدمت صبا ملک الشعرای فتحعلی شاه رسید و بتشویق او بتالیف کتابی در علم قافیه مشغول شد ولی این امر با فوت صبا (۱۲۳۸ه.ق. ) ناتمام ماند و میرزا تقی بکاشان برگشت و بخدمت محمود میرزا پسر فتحعلی شاه حکمران کاشان رسید و تخلص سپهر را از او گرفت . در عهد محمد شاه مداح خاص شاه و منشی و مستوفی دیوان شد و بنوشتن کتاب (( ناسخ التواریخ ) ) ( که دوره تاریخ جهان از زمان آدم ( ع ) تا عهد مولف است ) پرداخت . کتاب قافیه او بنام [[ براهین العجم ]] مشهور است . سن وی هنگام مرگ از ۸٠ سال متجاوز بود
آسمان، فلک، آسمان نیلگون
( اسم ) ۱ - آسمان سمائ . ۲ - فلک . یا سپهر برین . فلک نهم عرش اعلی . ۳ - بخت اقبال . ۴ - نغمه ایست مخصوص راست پنجگاه .

فرهنگ معین

(س پِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - آسمان . ۲ - فلک .

لغت نامه دهخدا

سپهر. [ س ِپ ِ ] ( اِ ) پارسی باستان «سپیثره » ( لغةً یعنی سپهرداد، آسمان آفریده )، پهلوی «هوسپیتر» و «سپیهر» بقول نلدکه این کلمه مستقیماً از سانسکریت «سویتر» ( مایل بسفیدی ، سفید ) آمده و بقول گایگر کلمه افغانی «سپرا» ( خاکستری رنگ ) از آنجاناشی است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). || آسمان که به عربی سما خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ). آسمان کوژپشت. ( صحاح الفرس ). آسمان ، بتازیش فلک نامند. ( شرفنامه ) ( ناظم الاطباء ). چرخ آسمان :
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترْت باید کرد کارا.
( شرح حال رودکی سعید نفیسی ص 1109 ).
همی برشد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گرد سپهر آفتاب.
فردوسی.
خداوند گیتی خداوند مهر
خداوند ناهید و گردان سپهر.
فردوسی.
ملک چو اختر و گیتی سپهر و در گیتی
همیش باید گشتن چو بر سپهر اختر.
عنصری.
برآرنده گردگردان سپهر
هم او پروراننده ماه و مهر.
عنصری.
سپهری است شاهی ورا مهر گاه
بروجش دز و اخترانش سپاه.
اسدی.
جهان دلفریب ناوفادار
سپهر رستگار خوب منظر.
ناصرخسرو.
خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پرّنده
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی.
مجیر بیلقانی.
ابواسحاق ابراهیم کاندر جنب انعامش
بیک ذره نمی سنجد سپهر و هفت اندامش.
خاقانی.
هفت کواکب ز نه سپهر به ده نوع
هشت جنان را نثار ماحضرآورد.
خاقانی.
ورنه چرا کرد سپهر بلند
شهرگشایی چو تو را شهربند.
نظامی.
پی موریست از کین تا بمهرش
سر موئیست ازسر تا سپهرش.
نظامی.
آفتاب سپهر رویت را
برگرفته ز ره بفرزندی.
عطار.
- سپهر آخشیجان ؛ فلک ماه که بعربی سماء الدنیا گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
- سپهر اعظم ؛ فلک الافلاک. ( ناظم الاطباء ) :
چتر میمون ِ همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.
؟ ( از سندبادنامه ص 11 ).
- سپهر برین ؛ آسمان نهم است که بالاتر از همه است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). فلک الافلاک :
سپهر برین گر کشد زین تو
سرانجام خشت است بالین تو.
فردوسی ( از آنندراج ).

سپهر. [ س ِپ ِ ] (اِ) پارسی باستان «سپیثره » (لغةً یعنی سپهرداد، آسمان آفریده )، پهلوی «هوسپیتر» و «سپیهر» بقول نلدکه این کلمه مستقیماً از سانسکریت «سویتر» (مایل بسفیدی ، سفید) آمده و بقول گایگر کلمه ٔ افغانی «سپرا» (خاکستری رنگ ) از آنجاناشی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || آسمان که به عربی سما خوانند. (برهان ) (آنندراج ). آسمان کوژپشت . (صحاح الفرس ). آسمان ، بتازیش فلک نامند. (شرفنامه ) (ناظم الاطباء). چرخ آسمان :
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترْت باید کرد کارا.

(شرح حال رودکی سعید نفیسی ص 1109).


همی برشد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گرد سپهر آفتاب .

فردوسی .


خداوند گیتی خداوند مهر
خداوند ناهید و گردان سپهر.

فردوسی .


ملک چو اختر و گیتی سپهر و در گیتی
همیش باید گشتن چو بر سپهر اختر.

عنصری .


برآرنده ٔ گردگردان سپهر
هم او پروراننده ٔ ماه و مهر.

عنصری .


سپهری است شاهی ورا مهر گاه
بروجش دز و اخترانش سپاه .

اسدی .


جهان دلفریب ناوفادار
سپهر رستگار خوب منظر.

ناصرخسرو.


خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پرّنده
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی .

مجیر بیلقانی .


ابواسحاق ابراهیم کاندر جنب انعامش
بیک ذره نمی سنجد سپهر و هفت اندامش .

خاقانی .


هفت کواکب ز نه سپهر به ده نوع
هشت جنان را نثار ماحضرآورد.

خاقانی .


ورنه چرا کرد سپهر بلند
شهرگشایی چو تو را شهربند.

نظامی .


پی موریست از کین تا بمهرش
سر موئیست ازسر تا سپهرش .

نظامی .


آفتاب سپهر رویت را
برگرفته ز ره بفرزندی .

عطار.


- سپهر آخشیجان ؛ فلک ماه که بعربی سماء الدنیا گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
- سپهر اعظم ؛ فلک الافلاک . (ناظم الاطباء) :
چتر میمون ِ همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.

؟ (از سندبادنامه ص 11).


- سپهر برین ؛ آسمان نهم است که بالاتر از همه است . (انجمن آرا) (آنندراج ). فلک الافلاک :
سپهر برین گر کشد زین تو
سرانجام خشت است بالین تو.

فردوسی (از آنندراج ).


- سپهر بلند ؛ کنایه از آسمان است :
ای برآرنده ٔ سپهر بلند
انجم افروز و انجمن پیوند.

نظامی (هفت پیکر ص 2).


- سپهر بوقلمون ؛ آسمان به اعتبار تنوع الوان و آثار. (ناظم الاطباء).
- سپهر پوشیده ؛ کنایه از فلک است . (ناظم الاطباء). رجوع به سپهر اعظم شود.
- سپهر دولابی ، سپهر زنگاری ؛ کنایه از آسمان است . (ناظم الاطباء).
- سپهر چوگان باز ؛ کنایه از فلک است :
در سلاح و سواری و تک و تاز
گوی برد از سپهر چوگان باز.

نظامی (هفت پیکر ص 66).


- سپهرکبود ؛ کنایه از آسمان :
گر ز خود غافلم به باده و رود
نیستم غافل از سپهر کبود.

نظامی .


- سپهر هشتم ؛ فلک هشتم و فلک البروج . (ناظم الاطباء).
|| بمجاز، بمعنی روزگار. زمانه :
برین نیز بگذشت چندی سپهر
بدل در همی داشت آرام مهر.

فردوسی .


بر این گونه خواهد گذشتن سپهر
نخواهد شدن رام با کس بمهر.

فردوسی .


بر وفای سپهر کیسه مدوز
هیچ گنبد نگه ندارد گوز.

سنایی .


|| نام آهنگی است . رجوع به آهنگ شود.

فرهنگ عمید

۱. آسمان، فلک.
۲. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه راست پنجگاه.
* سپهر برین: [قدیمی] آسمان نهم.
* سپهر زنگاری: [قدیمی] = * سپهر کبود
* سپهر کبود: [قدیمی] آسمان نیلگون: گر ز خود غافلم به باده و رود / نیستم غافل از سپهر کبود (نظامی۴: ۷۲۲ ).

۱. آسمان؛ فلک.
۲. (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه راست‌پنجگاه.
⟨ سپهر برین: [قدیمی] آسمان نهم.
⟨ سپهر زنگاری: [قدیمی] = ⟨ سپهر کبود
⟨ سپهر کبود: [قدیمی] آسمان نیلگون: ◻︎ گر ز خود غافلم به باده و رود / نیستم غافل از سپهر کبود (نظامی۴: ۷۲۲).


دانشنامه عمومی

سپهر (رادار). سپهر یک رادار کیهانی ساخت قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء جمهوری اسلامی ایران است.
قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا
به گفته امیر سرتیپ فرزاد اسماعیلی فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء، رادار سپهر قابلیت شناسایی تمامی اهداف در ارتفاع پست، ارتفاع متوسط و ارتفاع بالا را داراست. همچنین اهداف ریزپرنده، موشک های بالستیک و نیم بالستیک و موشک های کروز به راحتی توسط این رادار قابل شناسایی هستند.
برد رادار کیهانی سپهر بیش از ۲ هزار و ۵۰۰ کیلومتر یعنی حداقل ۸۰۰ تا حداکثر ۳ هزار کیلومتر است.

آسمان.


پیشنهاد کاربران

سپهر اسم بسیار زیبایی هست من اگر پسر بودم اسمم سپهر بود


طبیعت.
nature
ولی، sphar, ya spihr?

آسمان . فلک. کاملا ایرانی. فارسی . بهترین اسم واسه پسر


ارش اسمان فلک


آسمان خورشید

اسمان

سپهر یعنی عشق زندگی من. یعنی امید به زندگی. یعنی اکسیژن

اسم پسر و اسمی با معنی آسمان
SEPEHR

سپهر : آسمان پرستاره
دکتر کزازی در مورد واژه ی سپهر می نویسد : ( ( در پهلوی سپیتر spitir و سپیهر spihr ، نامی است دیگر آسمان را ؛ از آن بیشتر آسمان پر ستاره خواسته شده است ) )
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 171 )

آسمان ، سما ، فلک

کره - sphere -

آسمون💙

اسمان سما طارم عرش فضا فلک کیهان اقبال بخت طالع روزگار

اسمان فضا کیهان

بهشت آسمان

آسمان و فضا

آسمان دلیر

آسمان صاف

سپهر به معنای واقعی یعنی آسمان ❤️

روی بستگان سپهر : اسرار فلک، ستارگان آسمان
آگه از روی بستگان سپهر
از شبیخون ماه و کینه ی مهر
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۴۳.

نام اصیل ایرانی

روزگار؛ دُورِ زَمان.
اَگَر باره ی آهَنینی به پای
سِپِهرَت بِسایَد، نَمانی به جای
فِردُوسی


فلک، آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، کیهان، گردون، اقبال، بخت، طالع، روزگار

سپهر واژه ای از فارسی باستان. در اوستا به چم ( معنای ) سِپَر. که گویا از این رو برای آسمان و جو زمین به کار می رود که مانند سپری پیرامون زمین است. و از فارسی به واژگان اروپایی رفته است. ( سپر محافظ زمین )

مغناسپهر: magnetosphere

بی نهایت زیباست، پایداری همه تون تا همیشه. . .

سپهر
اسمان و فلک ❤️

راه در جهان یکیست و آن من درست راه سپهر است

سپهر یعنی عشق

سهپر اسم دوست پسر منه


کلمات دیگر: