کلمه جو
صفحه اصلی

سبحان


مترادف سبحان : تنزیه، تنزیه کردن، سبحان اله گفتن، خدا را به پاکی یاد کردن، پاک بودن، پاکیزه کردن، پاک، منزه

برابر پارسی : پاک، پاکیزه

فارسی به انگلیسی

praise glory, the most holy, the glorious god, praise

praise, glory, the Glorious God


فرهنگ اسم ها

اسم: سبحان (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: sobhān) (فارسی: سبحان) (انگلیسی: sobhan)
معنی: پاک، منزه، از نام های پروردگار، از نام های خداوند، پاک و منزه

(تلفظ: sobhān) (عربی) پاک ، منزه ؛ از نام‌های خداوند .


مترادف و متضاد

صفت


تنزیه


تنزیه کردن


سبحان‌اله گفتن، خدا را به پاکی‌یاد کردن


پاک بودن، پاکیزه کردن


پاک، منزه


۱. تنزیه
۲. تنزیه کردن
۳. سبحاناله گفتن، خدا را به پاکییاد کردن
۴. پاک بودن، پاکیزه کردن
۵. پاک، منزه


فرهنگ فارسی

دوروپاکیزه ساختن، تنزیه کردن، یادکردن خدا، صفت برای باری تعالی، خداوندپاک ومنزه ازهرعیب، ونقص، سبحانی، الهی، ربانی
( مصدر ) ۱ - پاکیزه کردن تنزیه کردن. ۲ - بپاکی یاد کردن خداوند سبحان الله گفتن .
بطنی از قبیله جنب

لغت نامه دهخدا

سبحان. [ س ُ ] ( ع مص ) پاک کردن خدا را از بدی. ( غیاث ). سبحان اﷲ گفتن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به سبحان اﷲ شود.

سبحان. [ س ُ ] ( ع ص ) پاک و منزه. مقدس :
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقایص چو خالق سبحان.
فرخی.
زآن روز که جز خدای سبحان را
بر کس نرود ز خلق سلطانی.
ناصرخسرو.
و گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک ؛ بار خدایا تو را بسزاواری نمی پرستیم. ( قصص الانبیاء ص 6 ). سبحان من الف بین الثلج و النار؛ پاکا خداوندی که سازگاری داد میان برف و آتش. ( قصص الانبیاء ). || ( اِخ ) خداوند. اﷲ. باریتعالی :
وقت زلت بترس از سلطان
وقت عصیان نترس از سبحان.
سنائی.
توان در بلاغت بسحبان رسید
نه در کنه بیچون سبحان رسید.
سعدی.

سبحان. [ س ُ ] ( ع مص ) دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. ( منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. ( غیاث ) : سبحان اﷲالذی لایموت ابداً. ( تاریخ بیهقی ). || ( صوت ) در تعجب گویند: سبحان من کذا و لم ینون لأنه عندهم معرفه و فیه شبه التأنیث. ( از منتهی الارب ). سبحان من کذا؛ تعجب است و آن بر معنی اضافه است یعنی سبحان اﷲ. اعشی گفت : سبحان من علقمه الفاجر.
حجاج پرسید که این عجوز چه میکند؟ گفتار و صبوری وی باز نمودند گفت سبحان اﷲ العظیم !( تاریخ بیهقی ). غزنین از وی نمی ستانند سبحان اﷲ. ( تاریخ بیهقی ).
سبحان اللَّه جهان یعنی چون شد
دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد.
منوچهری.
سبحان اللَّه فراخ چون چه
چون رخصت های بوحنیفه.
سنایی.
سبحان اللَّه مرا نگوید کس
تا من چه سزای بند سلطانم.
مسعودسعد.
سبحان اﷲ با هزارپایی که داشت چون اجلش فرا رسید... ( گلستان سعدی ). و گاه با «ای » آرند : ای سبحان اﷲ! ندانی که مرغان دروغ نگویند. ( سندبادنامه ص 99 ).
- سبحانه و تعالی ؛ پاک و منزه خدای بزرگ : مجموع روزگار خود برضای حق سبحانه و تعالی گذرانیده. ( تاریخ قم ص 7 ).
حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا... کافی الکفاة. ( تاریخ قم ص 4 ). رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در... بوده است. ( سندبادنامه ص 217 ). حق سبحانه و تعالی فرماید. ( گلستان سعدی ).

سبحان . [ س َ ] (اِخ ) بطنی از قبیله ٔ جنب . (از صبح الاعشی ج 1 ص 326).


سبحان . [ س ُ ] (ع ص ) پاک و منزه . مقدس :
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقایص چو خالق سبحان .

فرخی .


زآن روز که جز خدای سبحان را
بر کس نرود ز خلق سلطانی .

ناصرخسرو.


و گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک ؛ بار خدایا تو را بسزاواری نمی پرستیم . (قصص الانبیاء ص 6). سبحان من الف بین الثلج و النار؛ پاکا خداوندی که سازگاری داد میان برف و آتش . (قصص الانبیاء). || (اِخ ) خداوند. اﷲ. باریتعالی :
وقت زلت بترس از سلطان
وقت عصیان نترس از سبحان .

سنائی .


توان در بلاغت بسحبان رسید
نه در کنه بیچون سبحان رسید.

سعدی .



سبحان . [ س ُ ] (ع مص ) دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. (منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. (غیاث ) : سبحان اﷲالذی لایموت ابداً. (تاریخ بیهقی ). || (صوت ) در تعجب گویند: سبحان من کذا و لم ینون لأنه عندهم معرفه و فیه شبه التأنیث . (از منتهی الارب ). سبحان من کذا؛ تعجب است و آن بر معنی اضافه است یعنی سبحان اﷲ. اعشی گفت : سبحان من علقمه الفاجر.
حجاج پرسید که این عجوز چه میکند؟ گفتار و صبوری وی باز نمودند گفت سبحان اﷲ العظیم !(تاریخ بیهقی ). غزنین از وی نمی ستانند سبحان اﷲ. (تاریخ بیهقی ).
سبحان اللَّه جهان یعنی چون شد
دیگرگون باغ و راغ دیگرگون شد.

منوچهری .


سبحان اللَّه فراخ چون چه
چون رخصت های بوحنیفه .

سنایی .


سبحان اللَّه مرا نگوید کس
تا من چه سزای بند سلطانم .

مسعودسعد.


سبحان اﷲ با هزارپایی که داشت چون اجلش فرا رسید... (گلستان سعدی ). و گاه با «ای » آرند : ای سبحان اﷲ! ندانی که مرغان دروغ نگویند. (سندبادنامه ص 99).
- سبحانه و تعالی ؛ پاک و منزه خدای بزرگ : مجموع روزگار خود برضای حق سبحانه و تعالی گذرانیده . (تاریخ قم ص 7).
حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا... کافی الکفاة. (تاریخ قم ص 4). رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در... بوده است . (سندبادنامه ص 217). حق سبحانه و تعالی فرماید. (گلستان سعدی ).
|| انت اعلم بما فی سبحانک ؛ یعنی به آنچه در نفس تست . (از اقرب الموارد). || سبحانی ما اعظم شأنی ؛ شطحی است منسوب بجنید :
بیش از این گر دو حرف برخوانی
ترسمت برجهی که سبحانی .

(خط مؤلف بدون ذکر نام شاعر).



سبحان . [ س ُ ] (ع مص ) پاک کردن خدا را از بدی . (غیاث ). سبحان اﷲ گفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به سبحان اﷲ شود.


فرهنگ عمید

۱. به پاکی یاد کردن خداوند را، سبحان الله گفتن.
۲. (اسم، صفت ) از نام های خداوند: توان در بلاغت به سحبان رسید / نه در کنه بی چون سبحان رسید (سعدی۱: ۳۵ ).
۳. [قدیمی] دور و پاکیزه ساختن، تنزیه کردن.

دانشنامه عمومی

سبحان (دامغان). سبحان یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان قهاب رستاق واقع شده است. براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، سبحان ۳۲ نفر جمعیت دارد.
فهرست روستاهای ایران

دانشنامه آزاد فارسی

سبحان (سوره)
رجوع شود به:اسراء، سوره

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُبْحَانَ: از هر عیب و نقصی بری است - منزه است
معنی حَسَنَةً: عملی است که مورد رضای خدای سبحان باشد(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی ظِلٍّ: سایه (مقصود از ظل چیزی ، حد آن چیز است ، و به همین جهت آن را از خدای سبحان نفی و در باره غیر او اثبات کردند )
معنی ظِلاَلُهُم: سایه هایشان(مقصود از ظل چیزی ، حد آن چیز است ، و به همین جهت آن را از خدای سبحان نفی و در باره غیر او اثبات کردند )
معنی حَسَنَاتِ: جمع حسنه به معنی عملی که مورد رضای خدای سبحان باشد(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی مَعَارِجِ: درجات بالا - نردبانها (کلمه معارج جمع معرج است که مفسرین آن را به آلت صعود یعنی نردبان و کنایه است از مقامات ملکوت که فرشتگان هنگام مراجعه به خدای سبحان به آن عروج میکنند )
معنی طُوًی: اسم جلگهای است که در دامنه کوه طور (محل مناجات حضرت موسی علی نبینا و علیه السلام با خداوند) قرار دارد ، و همانجا است که خدای سبحان آن را وادی مقدس نامیده است
معنی أَظْلَم: ستمکارتر(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخالفت از روی...
معنی مَطْوِیَّاتٌ: به هم پیچیده شده (منظور از "و السموات مطویات بیمینه " این است که در آن روز سببهای زمینی و آسمانی از سببیت میافتند ، و ساقط میشوند و آن روز این معنا ظاهر میگردد که هیچ مؤثری در عالم هستی بجز خدای سبحان نیست)
معنی مَا ظَلَمْنَاهُمْ: به آنان ظلم نکردیم(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخا...
معنی مَا ظَلَمُونَا: به ما ظلم نکردند(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخالف...
معنی ظَّالِمِ: ستمگر(ظلم عبارت از رفتاری است ناشایسته و نا بجا در قبال چیزی یا کسی ،یا قرار دادن چیزی در غیر از جایی که شایسته آن است . لذا نافرمانی خدای سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم میشمارند اگر چه این مخالفت از روی سه...
ریشه کلمه:
سبح (۹۲ بار)

تنزیه خدا از هر بدی و نالایق (مجمع) در نهایه گوید «اَصْلَ التَّسْبیحِ: اَلتَّنْزیهُ وَ التَّقْدیسُ وَ التَّبْرِئَهُ مِنَ النَّقائِصِ» در مفردات گوید «اَلتَّسْبیحُ تَنْزیهُ اللّهِ تَعالی» جوهری در صحاح گفته «اَلتَّسْبیحُ اَلتَّنْزیهُ». سبحان به قول طبرسی اسم مصدر و به قول راغب مصدر است مثل غفران و معنی آن تسبیح است و نصب آن چنانکه گفته‏اند برای مفعول مطلق بودنست. صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنی سبحان اللّه یعنی خدا را از بدی به طور کامل کنار می‏دانم «اُبَّرِءُ اللّهَ مِنَ السُّوءِ بَرأةً». سبحان اللّه و سبیحانک به تصریح اهل لغت گاهی برای تعجب آید مثل . . تسبیح در قرآن بنفسه منعدی شده مثل . و نیز باباء مثل . و ایضاً بالام نحو . چون «سبّح» در آیه اوّل متعدی بنفسه است می‏دانیم که در آیه دوّم باء برای تعدیه است زیرا با هم فرقی ندارد لذا باید آن را به معنی استعانت و ملابست نگرفت المیزان نیز احتمال تعدیه را داده است. * «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْاَعْلی» «فَسَبِّحْ بِاِسْمِ رَبَّکَ الْعَظیمِ» در این دو ایه همچنین در آیه 96 واقعه و 52 حاقّه. امر به تسبیح اسم پروردگار شده بر خلاف آیات دیگر که تسبیح ذات پروردگار است مثل ، . و آیات دیگر. گفته‏اند: مراد از اسم، مسمّی یعنی ذات حق تعالی است و گفته‏اند: مراد از ذکر اسم، تعظیم مسمّی است و نیز گفته‏اند مراد از اسم، ذکر است و گفته‏اند: تنزیه اسم تنزیه مسمّی است. نا گفته نماند مراد از تسبیح اسم قطعاً تسبیح مسمّی است و در ذکر اسم مسمّی چنان مجسّم است که اصلاً نوجّهی به اسم نیست آنگاه که یا اللّه و سبحان اللّه می‏گوئیم توجّه فقط به ذات پروردگار است و به الف و لام و هاء اللّه ابداً توجّهی نیست و تسبیح اسم جز تسبیح مسمّی چیز دیگر نمی‏شود باشد ولی تعلّق تسبیح بر اسم شاید جهت دیگری داشته باشد و ان اینکه همانطور که در حق تعالی از لحاظ معبودیّت و خالقیّت شریک قائل شده‏اند در اسماء نیز الحاد کرده‏اند چنانکه فرموده . الحاد و لحد به معنی میل است یعنی خدا را با نامهای نیکش بخوانید و از کسانیکه در نامهای خدا از حق و واقعیّت منحرف‏اند کنار شوید. الحاد در نام خدا آن است که نام خدا را به چیزهای دیگر نیبت دهیم مثلا بگوئیم خالق شرور اهریمن است و نسبت خلقت و اهلاک را به ماده و دهر بدهیم که می‏گفتند . و یا علم و قدرت و اراده و سایر صفات خدا را مثل علم و قدرت افراد بشر بدانیم. المیزان ذیل آیه 180 اعراف از معانی الاخبار نقل کرده که حضرت صادق علیه السلام در حدیثی فرمود: برای خدا شبه و مثل و عدل نیست اسماء حسنی برای خداست دیگری با آنهاخوانده نمی‏شود اسماء حسنی آن است که خدا در کتاب خود بیان داشته و فرموده «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ» الحادشان از روی جهل است ملحد ندانسته کافر می‏شود گمان دارد که کار خوب می‏کند آن است قول خدا «وَ ما یُؤمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلّاوَهُمْ مُشْرِکُونَ» آنها در نامهای خدا الحاد می‏کنند بدون علم، و نامهای خدا را در غیر موضع آن می‏گذارند. علی هذا مراد از آیات تسبیح اسم آن است همانطور که خدا را منزه میدانی اسماء خدا را نیز منزّه بدان و به کسی نسبت مده و یا مانند اوصاف دیگران مدان. نا گفته نماند: نگارنده به این مطلب از کلام بیضاوی و زمخشری که در ذیل آیه اوّل سوره اعلی گفته‏اند پی برده‏ام و آن را مفصّل کرده‏ام ولی آنها به آیه 180 سوره اعراف اشاره ننموده‏اند. تسبیح عامّه موجودات قرآن مجید صراحت دارد در اینکه همه موجودات عالم خدا را تسبیح می‏کند و حمد می‏گوید و نیز در تمام آنها شعور و درک و نوعی علم هست. . در این آیه سه مطلب بیان شده اول آنکه آسمانها و زمین و کسانیکه در آنهاست خدا را تسبیح می‏کنند ممکن است مراد از «مَنْ فیهِنَّ» اولوالعقل باشد که در این صورت شامل ملائکه و انسانها و جنّ است و شاید مراد از انسانها و جنّ است و شاید مراد از «مَنْ فیهِنَّ» همه جنبندگان باشد که «من» در غیر اولو العقل نیز به کار رفته است مثل . به کلمه «من» رجوع شود. دوّم آنکه: تسبیح در مرحله دوم تعمیم داده شده که فرموده: هیچ موجودی نیست مگر آنکه خدا را تسبیح و حمد می‏کند (در این قسمت حمد نیز بر تسبیح اضافه شده است. تسبیح در مقابل پاکی حق و حمد در مقابل نعمت او). سوم آنکه فرموده: لیکن شما تسبیح آنها را درک نمی‏کنید. این سخن حاکی از آن است که موجودات نوعی شعور و علم دارند و از روی شعور تسبیح می‏گویند و اگر فقط دلالت معلول بر علّت باشد ما انرا می‏دانیم دیگر نمی‏فرمود «وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» روشن‏تر از این جمله درباره علم و شعور آنها این آیه است ، فاعل «علم» کلمه «کل» است یعنی همه آنکه در آسمانها و زمین هست خود را دانسته‏اند و اگر بگوئیم فاعل «علم» خداست یعنی: خدا صلوة و تسبیح آنها را دانسته است این با جمله «وَاللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ»منافی است مگر آنکه بگوئیم «وَاللّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» راجع به علم خدا نسبت به اعمال بشر است و فاعل «علم» در آیه خداست. گر چه «کُلَّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ...» درباره همه موئجودات نیست ولی این جمله با جمله «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» روشن می‏کند که تسبیح و تحمید آنها ازروی شعور و علم است و لازم نیست علم در تمام موجودات مانند علم انسان باشد بلکه علم و شعور و فهم هر یک نیبت به خودش است. اگر نیلوفر را مثلاً در محلی بکاریم و در کنار آن چوبی نصب کنیم خواهیم دید که نیلوفر به جهتی که چوب نصب شده می‏رود تا خود را به آن بپیچد این هم علم و شعور نیلوفر است با زبان تکلم نمی‏کند ولی با عمل می‏فهماند که من نیز نسبت به خودم شعور و درک دارم. نظیر این دو آیه است آیات . که از تسبیح و حمد رعد سخن می‏گوید ، ، ، تغابن:1. این آیات بعضی از مصادیقآن است که آیه 44 اسراء به طور کلی گفته است. نحوه تسبیح موجودات تسبیح تنزیه کلامی و قولی است کلام و قول آن است که مطلب و مافی الضمیر را روشن کند اعمّ از آنکه با لفظ و زبان باشد یا طور دیگر مثلا در آیه . حتماً قول مورچه مثل سخن گفتن انسان نیست ولی به آن قول اطلاق شده و در کلام اعضاء بدن که روز قیامت با انسان می‏گویند . یعنی خدائی که هر چیز را گویا کرده است ما را گویا کرد. علی هذا «وَ اِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ - کُلُّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ»روشن می‏کند که آنها با زبان خود و از روی فهم و علم خدای خویش را تسبیح می‏کنند ما انسانها وقتیکه از وجود و احتیاج خود و دیگر موجودات می‏فهمیم خداوند از آلودگیها و فقر و احتیاج و از هر نالایق منزّه و مبرّا است می‏گوئیم: سبحان اللّه ربّنا. موجودات دیگر حتی ذرّات بدن ما نیز مثل مابه پاکی خداوند پی برده و با زبان خود پروردگار پاک را تسبیح و حمد می‏گویند. این تسبیح مثل سبحان اللّه گفتن نیست تا بگوئی: خدا می‏گوید . حال آنکه کفّار مطلقاً سبحان اللّه نمی‏گویند و خدا را نمی‏شناسند؟! بلکه ذرات ابدان وجود مؤمنان خدا را تسبیح می‏کند. و خلاصه تسبیح دو گونه است تسبیح کلی و عام که شامل تمام موجودات است بدون استثنا و تسبیح ناشی است و آن گفتن سبحان اللّه با زبان است که مخصوص مؤمنان می‏باشد اهل ایمان دارای دو نور و دو تسبیح اند بر خلاف کفّار که فقط یک تسبیح دارند. نا گفته نماند: چنانکه گفته شد تسبیح موجودات مثل دلالت معلول بر علت نیست زیرا که ما آن را می‏فهمیم ولی خدا فرماید «وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ» بلی آنها از روی علت و معلول خدا را نشان می‏دهند و به او دلالت دارد و اوصاف خدا از قبیل علم و قدرت و غیره را روشن می‏کنند ولی این غیر از تسبیح آنهاست. ایضاً: روایات از طریق شیعه و اهل سنت در تسبیح موجودات مستفیض است قسمتی از آنها در تفسیر المیزان ج 13 ص 127 از تفسیر عیاشی و کافی و در منثور نقل شده است. درباره تسبیح کوهها که با داود همراهی می‏کردند . ظاهراً مراد تسبیح ظاهر و با صداست و از کوهها صدا می‏آمد که در «جبل» و «داود» گذشت.

پیشنهاد کاربران

منزَّه، بَری، به دور ( از )

پاک و منزه و به یاد خدا بودن

نام برادر من سبحان است که خیلی دوسش دارم و سبحان به معنای پاک است و این اسم عربی است و یکی از صفات خداوند است

سبحان به معنی پاک ومنزه است واز نامهای خداوندمیباشدنام دیگر سوره اسراءسبحان است واسمی است که بارهادرنماز گفته میشود.

سبحان یعنی شناوری و شناور شدن

زهرا

واژه ای که با آن خدا را دارای بهترین شایستگی ها، ویژگی ها و توانایی ها و اینکه تنها او سزاوارپرستش است ، خطاب می کنید. تفاوت آن با حمد در این است که در حمد، شایستگی ها، ویژگی ها و توانایی های خداوند برای دیگران گفته یا بازگو می شود ولی در تسبیح یا سبحان، فرد برای خودش آنها را بر می شمرد.

سبحان یعنی انرژی
انرژی ای که از همان اول بوده و تا ابد خواهد بود و نه به وجود می آید و نه از بین میرود بلکه از شکلی به شکل دیگر درمی آید. من عاشق این اسم هستم.

سبحان به این معناست که خدا نه در ذاتش نقصی هست ونه در فعلش، بنابراین محال است خلقتش بدون هدف باشد
کلمه سبحان الله پایه واساس یگانه پرستی است.

سبحان به عنوان یکی از صفات خداوند به معنی پاک و بی عیب است

پاک و منزه

منزه یعنی پاکترین پاکهاcrystal clear یعنی آنقدر خالص است که قابل تجزیه به چیز دیگری نیست بعبارتی خالص ترین است، بعضی آنرا از صفات خداوند عزّ اسمه میدانند ولی در کلام عرب صفت قبل از موصوف نمیآید ( منزه خدا ) شاید درست نیست ولی در فارسی میگوییم خداوند سبحان که سبحان موصوف باسم، الله است یا الله سبحانه و تعالی و . . . . والسلام علی من التبع الهدی

منّزه یعنی خالص ترین خالصهاcrystal clear که به خالص دیگری تجزیه و تبدیل نمیشود. در کلام عرب معمولاً صفت قبل از موصوف نمیآید ( سبحان الله ) ( منّزه خدا ) ولی در فارسی میگوییم خداوند سبحان که صفت بعد موصوف است [الله اعلم]
والسلام علی من التبع الهدی

نزد مااهل سنت گذاشتن اسم سبحان جایز نیس چون سبحان صفت مخصوص برا خداوندهست به معنای
پاک ومنزه بخاطرهمین گذاشتنش رو بنده خدا جایز نیس

پاک و منزه که از صفات ماده است خداوند که ماده نیست

واقعا اسم زیبایی هست مخصوصا که تو قرآن اومده . مطهره و سبحان

پاک و منزه بودن

میدونی چیه سبحان اسم قشنگیه ولی به هرکسی نمیاد
یکیو میشناسم که خیلی کصافته و این اسم روشه ولی لیاقت اسمشو نداره پس اسم ها لیاقت میخاد مخصوصا اسم سبحان اسم عربی و قشنگیه ولی به همه ادما نمیاد به کسی میاد که پاک و با ادب باشه نه به هرکسی
تشکر از سایت

پاک و منزه بودن از هر عیبی

پاک ومنزه بودن از هر عیبی فقط برای خداست

پاک و دور از گناه

منزه


کلمات دیگر: