کلمه جو
صفحه اصلی

مصیب


مترادف مصیب : امانت دار، امین، درستکار

متضاد مصیب : امانت خوار

فارسی به انگلیسی

hitting the mark, just, right, [o.s.] hitting the mark

just, right, [o.s.] hitting the mark


correct, right, upright, honest, proper, sound, whole, correctlyproperly, just,


فرهنگ اسم ها

اسم: مصیب (پسر) (عربی) (تلفظ: mosib) (فارسی: مصيب) (انگلیسی: mosib)
معنی: آن که حقیقت امری را دریافته باشد، درستکار، ( در قدیم ) آن که حقیقت امری را دریافته است، صواب کار، در مقابلِ مخطی

(تلفظ: mosib) (عربی) (در قدیم) آن که حقیقت امری را دریافته است ، درستکار ، صواب کار ، در مقابلِ مخطی .


مترادف و متضاد

امانت‌دار، امین، درستکار ≠ امانت‌خوار


فرهنگ فارسی

اصابت کننده، راست ودرست کننده، راست ودرست گوینده، راستکار
۱- ( اسم ) نیکرسنده بحقیقت امری صواب یابنده اصابت کننده مقابل مخطی : تاطبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسدئ در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواند کرد وعلت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مصیب نتواند بود . ۲ - درست گوینده . ۳ - درست عمل درستکار . ۴ - راست و درست : ملوک را یکی از رایهای صائب و تدبیرهای مصیب آنست که ...

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) راستکار، صواب یابنده .

لغت نامه دهخدا

مصیب. [ م ُ ] ( ع ص ) تیر به نشانه رسیده. || درست گوینده.مردی که قول و فعل و رای او صواب باشد. ( ناظم الاطباء ). || برصواب رفته. صوابکار. درستکار. ضد مخطی. ضد خاطی. مقابل مخطی. ( یادداشت مؤلف ) : رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم. ( کلیله و دمنه ). در امضای این کار مصیب نبودم. ( کلیله و دمنه ).
نیست در علم سخنرانی و در درس سخا
مفتیی چون تو مصیب و ناقدی چون تو بصیر.
سوزنی.
من که در این شیوه مصیب آمدم
دیدنی ارزم که غریب آمدم.
نظامی.
|| نیک رسنده به حقیقت چیزی و یا کاری. ( از آنندراج ). رسنده. ( ناظم الاطباء ). || صواب یابنده. ( از آنندراج ). اصابت کننده. ( ناظم الاطباء ) : تا طبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسد در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواند کرد و علت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مصیب نتواند بود. ( چهارمقاله ص 107 ). || درست عمل. || راست و درست : ملوک را یکی از رأیهای صائب و تدبیرهای مصیب آن است که... ( کلیله چ مینوی ص 193 ).

فرهنگ عمید

۱. اصابت کننده.
۲. راست ودرست عمل کننده، راست کار.
۳. راست ودرست گوینده.

دانشنامه عمومی

رها شده


پیشنهاد کاربران

مصیب یعنی راست گو

مصیب یعنی مردانگی و پهلوانی و اوباهت

مصیب یعنی درستکار

مصیب یعنی کوه درد رنج کشیده

درستکار
امامت دار


مصیب یعنی رام کننده ی اسب

مصیب یعنی دست یابنده به صواب

زرشک


کلمات دیگر: