کلمه جو
صفحه اصلی

جبرائیل

فرهنگ اسم ها

اسم: جبرائیل (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: jebrā’il) (فارسی: جبرائيل) (انگلیسی: jebrail)
معنی: بنده ی خدا، نام یکی از فرشتگان مقرب الهی، ( = جبریل، جبرئیل )، مرد خدا، ( اَعلام ) در فرهنگ اسلامی و دیگر ادیان نام یکی از فرشتگان مقرب الهی که رابط میان خدا و پیامبران است، روح القدس، روح الامین

(تلفظ: jebrā’il) (عبری) (= جبریل ، جبرئیل) بنده‌ی خدا ، مرد خدا ؛ (در اعلام) در فرهنگ اسلامی و دیگر ادیان نام یکی از فرشتگان مقرب الهی که رابط میان خدا و پیامبران است ، روح‌القدس ، روح‌الامین .


فرهنگ فارسی

یکی از چهار فرش ته مقرب اسلام که حامل وحی الهی بر انبیاست .
۱- ( اسم ) یکی از فرشتگان مقرب. ۲- ( اسم ) دل که بزعم صوفیان مهبط انوار الهی و محل وحی و الهام اوست .
شیخ امین الدین

لغت نامه دهخدا

جبرائیل . [ ] (اِخ ) سلیمان جبور. مؤلف کتاب «ابن ربه و عقده » وی معتقد است که فصل «فضائل بیت المقدس » از عقدالفرید جلد هفتم از قسمتهایی است که بعد از مرگ مؤلف بر کتاب افزوده شده است و بر این معنی دلیلهایی اقامه کرده که بنظر صحیح میرسد. (از ذیل عقدالفرید ج 7 ص 300).


جبرائیل.[ ج َ ] ( ع اِ ) یعنی بنده خدای عزوجل. ( از منتهی الارب ). مرد خدا. ( قاموس کتاب مقدس ). پیک خدای عزوجل.

جبرائیل. [ ج َ ] ( اِخ ) نام فرشته وحی. ( منتهی الارب ). امین وحی. روح الامین. روح القدس. ناموس اکبر. جبرول. ( یادداشت مؤلف ). جبرائل. در قاموس کتاب مقدس چنین آمده : فرشته ای است که زکریا را بولادت یحیی و مریم را بولادت عیسی بشارت داد و همان است که در ایام سابق به دانیال نبی فرستاده شد تا تفسیر رؤیا را بر او تعلیم کند و خود مدلول اسم اشاره بقوت خداست. ( قاموس کتاب مقدس ). نام یکی از هفت ملکی که بعقیده یزیدی ها مدبر جهانند. ( تاریخ کرد ص 130 ). رجوع به جبرئیل شود.

جبرائیل. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار است. و در48 هزارگزی جنوب خاوری بیجار و هشت هزارگزی خاور شوسه بیجار به همدان واقع شده و محلی است تپه ماهور وسردسیر. سکنه آن 650 تن باشد، و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و انگور وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آنجا مالرو و در فصل خشکی از خان باغی اتومبیل میتوان برد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

جبرائیل. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بسیاری در طب دارد و بجای پدر خود بختیشوع بریاست پزشکانی که در خدمت خلیفه بودند منصوب شد. مردم جندیشابور اززمان اکاسره ( ساسانیان ) حذاقت و مهارت خاصی در این صناعت داشتند بهمین جهت بمقامات عالی دولتی میرسیدند. در تاریخ بناء جندیشابور چنین گویند: چون اردشیر بر قیصر روم پیروز شد و بلاد سوریه و انطاکیه را فتح کرد، دختر قیصر را از وی خواستگاری نمود، قیصر قبول کرد و پیش از این که دختر را بیاورد، شهری همانند قسطنطنیه برای او بنا کرد و بنام جندیشابور نامید و در وجه تسمیه این شهر چنین آمده : که آنجا قریه ای بود که مردی بنام جندا مالک آن بود و شاپور خواست آنرا باقیمت گزافی از وی بخرد و شهر مزبور را بنا کند او از فروش امتناع کرد و سرانجام قرار شد زمین از آن جندا و ساختمان از آن شاپور باشد و بنام هر دو یعنی «جندا» و «شاپور» نامیده شد. و چون دختر قیصر را به آنجا منتقل ساختند بهمراه وی از هر صنفی جمعی از مردمان سرزمین او بود و در میان آنان گروهی از طبیبان حاذق بودند که در جندیشابور اقامت کردند و بجوانان طب می آموختند و در این فن آن قدر پیشرفت کردند که در معالجه و اصول بهداشت از یونانیها و هندیها جلو افتادند،زیرا اینان برگزیده دانش همه اقوام را فراگرفتند ونتایج تجارب خویشتن را بآن افزودند و کتابها در این علم نوشتند و قوانین کلی وضع کردند، تا اینکه در سال بیستم کسری طبیبان جندیشاپور به امر پادشاه گرد آمدند و مناظره ای در مسائل طبی میان آنها صورت گرفت که سخت مشهور است. واسطةالمجلس در این جلسه جبرئیل درستاباذ طبیب کسری بود و ثانی «درجه دوم » سوفسطائی و یارانش و یوحنا و گروهی از اطباء بودند و مسائلی بین آنان مطرح شد که چون در آنها تأمل شود فضل و مهارت آنان در پزشکی بخوبی آشکار میگردد و امر بر این منوال بود تا زمانی که منصور بخلافت رسید و شهر دارالسلام «بغداد» را بنا کرد و کسالتی بر وی عارض شد که برای معالجه آن جرجیس بن بختیشوع را از جندیشاپور احضار کرد. در سال صد و هفتاد و پنج جعفر برمکی مریض شد و با اجازه هارون الرشید بختیشوع که طبیب خاص رشید بوداو را معالجه کرد ( در آنزمان رسم چنین بود که طبیب خاص خلیفه بدون اجازه وی نمیتوانست اشخاص دیگر را معالجه کند ) و چون بهبود یافت جعفر به او گفت : از تو میخواهم که طبیب ماهری برای من اختیار کنی تا در خدمت من باشد و مورد احسان و اکرام قرار گیرد. او گفت طبیبی حاذق تر و ماهرتر از جبرائیل پسر خود نمیشناسم حتی از خودم در صناعت طب داناتر است جعفر گفت : او را نزد من بیاور، چون حاضر شد جعفر مرضی را که از همه پنهان میداشت باو گفت و علاج آنرا از وی خواست. جبرائیل در ظرف سه روز او را کاملاً معالجه کرد و جعفر بسیار خشنود شد و باندازه ای او را دوست میداشت که ساعتی از وی دوری نمیکرد و همیشه با او طعام و شراب میخورد. بعد از این مطلب قفطی از کیفیت معرفی جبرائیل بحضرت هارون سخن میگوید و داستانی درباره معالجه کنیزک خلیفه نقل میکند که همان سبب آشنائی خلیفه با جبرائیل میشود و پانصدهزار درهم جائزه باو میدهد و او را رئیس اطبا می کند و مقام او روز بروز در نزد رشید اعتلا می یافت تا آنجا که رشید گفت : هر کس با من حاجتی دارد به جبرائیل بگوید، زیرا وی هر حاجتی از من بخواهدآنرا اجابت میکنم و بهمین جهات هر کس به رشید حاجتی پیدا میکرد بجبرائیل میگفت تا وی از رشید بخواهد.

جبرائیل . [ ] (اِخ ) زین الباسلی المخلصی (الخوری ). مدرس عربی در مدرسه ٔ بطریرکیه بیروت بود. او راست : الفوز بالارب فی قواعد لغةالعرب که در 1887 م . در مطبعه ٔ بیروت بچاپ رسیده است . (معجم المطبوعات ).


جبرائیل . [ ] (اِخ ) شیخ امین الدین . پدر شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحاق که یکی از عرفای مشهور عهد الجایتو است ، میباشد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 508).


جبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن بختیشوع بن جورجیس بن بختیشوع ، از اطباء حاذق و ماهر از مردم جندیشابور که در خدمت هارون الرشید و خلفاء بعد از وی بود. او تألیفات بسیاری در طب دارد و بجای پدر خود بختیشوع بریاست پزشکانی که در خدمت خلیفه بودند منصوب شد. مردم جندیشابور اززمان اکاسره (ساسانیان ) حذاقت و مهارت خاصی در این صناعت داشتند بهمین جهت بمقامات عالی دولتی میرسیدند. در تاریخ بناء جندیشابور چنین گویند: چون اردشیر بر قیصر روم پیروز شد و بلاد سوریه و انطاکیه را فتح کرد، دختر قیصر را از وی خواستگاری نمود، قیصر قبول کرد و پیش از این که دختر را بیاورد، شهری همانند قسطنطنیه برای او بنا کرد و بنام جندیشابور نامید و در وجه تسمیه ٔ این شهر چنین آمده : که آنجا قریه ای بود که مردی بنام جندا مالک آن بود و شاپور خواست آنرا باقیمت گزافی از وی بخرد و شهر مزبور را بنا کند او از فروش امتناع کرد و سرانجام قرار شد زمین از آن جندا و ساختمان از آن شاپور باشد و بنام هر دو یعنی «جندا» و «شاپور» نامیده شد. و چون دختر قیصر را به آنجا منتقل ساختند بهمراه وی از هر صنفی جمعی از مردمان سرزمین او بود و در میان آنان گروهی از طبیبان حاذق بودند که در جندیشابور اقامت کردند و بجوانان طب می آموختند و در این فن آن قدر پیشرفت کردند که در معالجه و اصول بهداشت از یونانیها و هندیها جلو افتادند،زیرا اینان برگزیده ٔ دانش همه اقوام را فراگرفتند ونتایج تجارب خویشتن را بآن افزودند و کتابها در این علم نوشتند و قوانین کلی وضع کردند، تا اینکه در سال بیستم کسری طبیبان جندیشاپور به امر پادشاه گرد آمدند و مناظره ای در مسائل طبی میان آنها صورت گرفت که سخت مشهور است . واسطةالمجلس در این جلسه جبرئیل درستاباذ طبیب کسری بود و ثانی «درجه ٔ دوم » سوفسطائی و یارانش و یوحنا و گروهی از اطباء بودند و مسائلی بین آنان مطرح شد که چون در آنها تأمل شود فضل و مهارت آنان در پزشکی بخوبی آشکار میگردد و امر بر این منوال بود تا زمانی که منصور بخلافت رسید و شهر دارالسلام «بغداد» را بنا کرد و کسالتی بر وی عارض شد که برای معالجه ٔ آن جرجیس بن بختیشوع را از جندیشاپور احضار کرد. در سال صد و هفتاد و پنج جعفر برمکی مریض شد و با اجازه ٔ هارون الرشید بختیشوع که طبیب خاص رشید بوداو را معالجه کرد (در آنزمان رسم چنین بود که طبیب خاص خلیفه بدون اجازه ٔ وی نمیتوانست اشخاص دیگر را معالجه کند) و چون بهبود یافت جعفر به او گفت : از تو میخواهم که طبیب ماهری برای من اختیار کنی تا در خدمت من باشد و مورد احسان و اکرام قرار گیرد. او گفت طبیبی حاذق تر و ماهرتر از جبرائیل پسر خود نمیشناسم حتی از خودم در صناعت طب داناتر است جعفر گفت : او را نزد من بیاور، چون حاضر شد جعفر مرضی را که از همه پنهان میداشت باو گفت و علاج آنرا از وی خواست . جبرائیل در ظرف سه روز او را کاملاً معالجه کرد و جعفر بسیار خشنود شد و باندازه ای او را دوست میداشت که ساعتی از وی دوری نمیکرد و همیشه با او طعام و شراب میخورد. بعد از این مطلب قفطی از کیفیت معرفی جبرائیل بحضرت هارون سخن میگوید و داستانی درباره ٔ معالجه ٔ کنیزک خلیفه نقل میکند که همان سبب آشنائی خلیفه با جبرائیل میشود و پانصدهزار درهم جائزه باو میدهد و او را رئیس اطبا می کند و مقام او روز بروز در نزد رشید اعتلا می یافت تا آنجا که رشید گفت : هر کس با من حاجتی دارد به جبرائیل بگوید، زیرا وی هر حاجتی از من بخواهدآنرا اجابت میکنم و بهمین جهات هر کس به رشید حاجتی پیدا میکرد بجبرائیل میگفت تا وی از رشید بخواهد.
وی در عهدامین و سپس در دوره ٔ مأمون بعد از گذراندن دوره ٔ مغضوبیت بهمان مقام برقرار بود، گویند روزی بر فضل بن سهل ذوالریاستین که اسلام آورده و ختنه شده و قرآن دربرابرش بود وارد شد و از او پرسید: چون بینی نامه ٔ ایزد؟ گفت : «خوش و چون کلیله و دمنه ». جبرائیل بعد از آنکه مأمون را از یک بیماری سخت رهائی داد یک ملیون درهم برسم جائزه از او بدست آورد والحق این طبیب از دولت خلفا و امرای آنان بسیار متمتع بود و مثلا ازرشید و عیسی بن جعفر و زبیده زن هارون و عباسه خواهرهارون و فضل بن ربیع و فاطمه ام محمد و ابراهیم بن عثمان و یحیی بن خالد برمکی و جعفربن یحیی برمکی و فضل بن یحیی برمکی مجموعاً هر سال 4900000 درهم میگرفت و اگر این مقدار را در بیست و سه سال مدت خدمت او محاسبه کنیم مجموعاً 112700000 درهم میشود که اگر رواتب آل برمک را بعد از برکناری و پریشانیش در ده سال آخر حیات جبرائیل از این مبلغ بکاهیم (یعنی 24000000) 88700000 درهم باقی میماند و هنگام مرگ با همه ٔ تهمتهاکه دیده و مصادراتی که از اموال وی شده و مخارجی که کرده و املاکی که خریده هفتاد هزار دینار برای او مانده بود. جبرائیل در پانزده سال اول که در خدمت رشیدبود، چون رشید را کسالتی سخت عارض نشده بود، بخوبی سرکرد و پیوسته مرتبه و مقام وی نزد رشید فزونی مییافت تا اینکه رشید بطوس سفر کرد و بمرض سختی دچار شد که بهمان مرض درگذشت . روزی بجبرائیل گفت چرا مرا از این مرض نجات نمیدهی ؟ او گفت من پیوسته ترا از آمیزش با زنان و افراط در جماع منع میکردم و نپذیرفتی و اینک از تو درخواست میکنم که بشهر خود بازگردی که آب و هوای آن با مزاج تو سازگارتر است باز نمی پذیری و این مرضی سخت است و از خدای خواهانم که منت گذارد و ترا عافیت عنایت فرماید. رشید در غضب شد و او را زندانی ساخت . گویند: در فارس اسقفی بود که از طب نیز آگاهی داشت او را به بالین رشید حاضر ساختند چون او را دید گفت : طبیبی که معالج تو بوده از طبابت اطلاعی نداشته است و همین سبب شد که رشید نسبت به جبرائیل بیشتر خشمگین شود: فضل بن ربیع جبرائیل را دوست میداشت دریافت که اسقف مزبور دروغ گو است و میخواهد تفتین کند، در هر حال اسقف رشید را معالجه می کرد و هر روز مرض وی شدت مییافت . اسقف میگفت : بهبود تو نزدیک است و شدت بیماریت در اثر خطاهای طبیب معالج تو (جبرائیل ) بوده است ، رشید سخت خشمگین شد و فضل بن ربیع را گفت : جبرائیل را بقتل رسان ، ولی فضل نپذیرفت ، زیرا از جبرائیل شنیده بود که رشید تا چند روز دیگر خواهد مرد. بهرحال رشید بهمان مرض درگذشت و جبرائیل زنده ماند و فضل بن ربیع را که بقولنجی سخت مبتلا شده و اطبا از معالجه ٔ آن درمانده بودند، ببهترین وجهی معالجه کرد و مورد تحسین و اعجاب فضل قرار گرفت .
جبرائیل درخدمت امین و مأمون منزلت و مقام سابق خود را بازیافت و از آنان صله و عطایا و رواتب بیشمار بدست آورد.تا اینکه در سال دویست و سیزده که مأمون عازم روم بود جبرائیل بمرضی سخت مبتلا شد و بهمین جهت مأمون از او خواست که بختیشوع پسر خود را بهمراه وی بروم بفرستد و سرانجام جبرائیل بهمان مرض درگذشت ، و وصیت نامه ای نوشت که چون مأمون برگشت آنرا بوی دهند و مأمون هم آنرا به پسرش داد. او را در دیر مارسرجس در مدائن بخاک سپردند. (تلخیص از تاریخ الحکماء قفطی صص 132 - 149 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ).


جبرائیل . [ ج َ ] (اِخ ) نام فرشته ٔ وحی . (منتهی الارب ). امین وحی . روح الامین . روح القدس . ناموس اکبر. جبرول . (یادداشت مؤلف ). جبرائل . در قاموس کتاب مقدس چنین آمده : فرشته ای است که زکریا را بولادت یحیی و مریم را بولادت عیسی بشارت داد و همان است که در ایام سابق به دانیال نبی فرستاده شد تا تفسیر رؤیا را بر او تعلیم کند و خود مدلول اسم اشاره بقوت خداست . (قاموس کتاب مقدس ). نام یکی از هفت ملکی که بعقیده ٔ یزیدی ها مدبر جهانند. (تاریخ کرد ص 130). رجوع به جبرئیل شود.


جبرائیل . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن بطرس بن القلاعی . او راست : 1 - مقالات فی التعالیم المسیحیة. 2 - الحق القانونی المارونی . 3 - کتاب فی اسرارالبیعة. 4 - ناموس کنیسة رومیة. 5 - تاریخ . وی بسال 922 هَ . ق . / 1516 م . درگذشت . (از معجم المؤلفین ).


جبرائیل . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ یا عبداﷲبن بختیشوع بن جبرائیل یکی دیگر از طبیبان عالیقدر خاندان بختیشوع است . پدر وی از متصوفان بودو وقتی المقتدر بخلافت رسید او را از خاصان درگاه خود ساخت و مدتی در این سمت بود سپس درگذشت و پسر خود جبرائیل و دختری را که هر دو صغیر بودند بجای گذاشت .در شب درگذشت وی المقتدر هشتاد فراش بمنزل وی فرستاد تا آنچه در خانه ٔ وی بود بمصادره بردند و زن وی که دختر یکی از عمال معروف بود متواری و پنهان شد و مأموران خلیفه پدر وی را بازداشت کردند و امانات دخترش را از او خواستند و سرانجام مال فراوانی از او گرفتند. زن عبداﷲ با دو فرزند کوچک خود پنهانی به عکبرارفت و با طبیبی ازدواج کرد و مدت کمی با وی بسر بردو درگذشت و شوهرش تمام دارایی او را تصرف کرد و فرزند او را از خود راند در این هنگام جبرائیل با تنگدستی ببغداد رفت و نزد هرمز طبیب بفراگرفتن طب اشتغال یافت و پس از وی نزد علی بن یوسف طبیب بتحصیل پرداخت و پیوسته در بیمارستان بمطالعه می پرداخت تا اینکه دراین دانش مهارت یافت و نزد سه تن داییان خود که در دارالروم سکونت داشتند رفت ولی آنان او را بر اشتغال یافتن به طب سرزنش کردند و گفتند تو هم میخواهی مانند پدران خود جبرائیل و بختیشوع باشی ولی جبرائیل راضی نمیشد که گفته ٔ آنان را بپذیرد. در این اوان رسولی از کرمان بنزد معزالدوله آمده و در نزدیکی محل کارجبرائیل منزل کرده بود و با او رفت و آمد داشت و باهم دوست شدند و با جبرائیل مشورت کرد که فصد بکند او هم تجویز کرد و عمل نمود آن رسول هدیه ٔ نیکوئی برایش فرستاد و بجبرائیل گفت : کنیزکی دارم که به «نزف الدم » مبتلا شده و در هرجا طبیبی بوده آن کنیزک را نزد او برده ام و نتوانسته اند علاج کنند اگر او را ببینی وبتوانی او را علاج کنی بسیار نیکو بود. جبرائیل با معجون خاصی که برای کنیزک ترکیب کرد در مدت کوتاهی شفا یافت . ارباب کنیزک که او را بسیار دوست میداشت از بهبودی او بسیار خوشحال شد و هزار درهم و لباسهائی بجبرائیل عطا کرد و گفت به اندرون شو و اجرت خود را از آنان مطالبه کن . آن کنیزک نیز هزار درهم پول و از هر قسم لباسی دو قواره بوی عطا کرد و او را بر قاطر سوار و غلامی زنگی همراه او کرد و با تجمل فراوان از آنجا خارج شد و دائیهایش از او بگرمی استقبال کرده ولقب نیکی باو دادند. جبرائیل گفت : این لقب ثیاب مراست نه من را. این رسول چون بسرزمین خود برگشت همه جااز طرز معالجه ٔ او بخوبی یاد کرد و همین امر سبب شدکه جبرائیل بشیراز سفر کند و این در زمانی بود که تازه عضدالدوله بفرمانروائی شیراز رسیده بود و چون خبر آمدن جبرائیل را شنید او را بنزد خود خواست و درباره ٔ عصبتین چشم از وی پرسشهائی کرد و جبرائیل آنچنان در آن مسئله سخن گفت که مورد اعجاب عضدالدوله قرار گرفت و خانه و مستمری کافی برای او مقرر کرد. سپس کوکبین دائی عضدالدوله را مرضی عارض شد و عضدالدوله جبرائیل را برای معالجه او فرستاد و او هم بمعالجه ٔ اوپرداخت تا بهبودی یافت ، سپس دائی عضدالدوله جائزه ٔ خوبی باو داد و با اکرام تمام او را بشیراز فرستاد. و وقتی عضدالدوله ببغداد رفت جبرائیل را همراه داشت ودر بیمارستان آنجا مشغول کار ساخت و علاوه بر مستمری از بیمارستان سیصد درهم شجاعی و از باب خواص بودن نیز سیصد درهم میگرفت و در هفته دو شبانه روز در بیمارستان کار میکرد. بهرحال جبرائیل جمعی از رجال و حکمرانان عصر خود را که بمرضهای صعب العلاج مبتلا بودند علاج کرد و شهرت و مال فراوان کسب کرد، وی بتقاضای خسروشاه که او را معالجه کرده بود، رساله ٔ «الم الدماغ » نوشت و بدرخواست صاحب نیز رساله ای در اثبات اینکه خون برترین اسطقسات است نوشت . پس از آن کتاب بزرگ (کناش کبیر) خود را بنام «الکافی » نوشت و نسخه ای از آنرا وقف دارالعلم بغداد کرد که در بیمارستان از روی آن عمل میکردند و خود جبرائیل به «ابوعیسی صاحب الکناش » که همین کتاب باشد شهرت یافت . کتاب دیگری بنام «المطابقه بین قول الانبیاء و الفلاسفه » نوشت که کمتر کتابی از لحاظ اشتمال آن بر اکثر اقوال شرعی نوشته شده است . کتاب دیگر در رد بر یهود نوشت . جبرائیل در سن هشتاد و پنجسالگی در روز جمعه هشتم ماه رجب سال 396 هَ .ق . درگذشت . (از تاریخ الحکماء قفطی صص 146 - 151).


جبرائیل . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار است . و در48 هزارگزی جنوب خاوری بیجار و هشت هزارگزی خاور شوسه ٔ بیجار به همدان واقع شده و محلی است تپه ماهور وسردسیر. سکنه ٔ آن 650 تن باشد، و آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آنجا غلات ، لبنیات و انگور وشغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه آنجا مالرو و در فصل خشکی از خان باغی اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


جبرائیل .[ ج َ ] (ع اِ) یعنی بنده ٔ خدای عزوجل . (از منتهی الارب ). مرد خدا. (قاموس کتاب مقدس ). پیک خدای عزوجل .


فرهنگ عمید

=جبرئیل

جبرئیل#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

جبرائیل
رجوع شود به:جبرییل


کلمات دیگر: