مترادف محبوب : جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار، دوست داشتنی ، وجیه المله
متضاد محبوب : منفور
برابر پارسی : دلدار، دلبر، دلداده، دوست، دوست داشتنی، پرهوادار
belived, loved, favourite, popular, [n.] friend, darling
beloved, darling, favorite, desirable, fair-haired, favored, pet, popular, truelove, valentine
محبوب , مورد علا قه
شايان ستايش , قابل پرستش , شيرين , دلپذير , مهربان , دوست داشتني , محبوب , پرنوازش , راحت , نوازش کن , جذاب
(تلفظ: mahbub) (عربی) آنکه یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است ، دوست داشتنی ، مورد محبت ؛ (در تصوف) خداوند، چنانچه به طور مطلق حق را محبوب گویند .
اسم ≠ منفور
جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار
۱. جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار
۲. دوستداشتنی ≠ منفور
۳. وجیه المله
محبوب . [ م َ ] (اِخ ) ابن موسی . رجوع به ابوصالح ... شود.
محبوب . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعمروبن العلاء شود.
محبوب . [ م َ ] (اِخ ) محمودی جدید، نام دیناری بوده است در مصر و محبوب در اصطلاح مردم فلسطین همان محبوب سلیمی است که نقدینه ای از طلا و مساوی بوده است با بیست قروش ترکی . (از النقود العربیة ص 184).
محبوب . [ م َ ] (اِخ ) مصطفاوی ، نام دیناری است منسوب به سلطان مصطفی رابع سلطان عثمانی (از سال 1807 تا 1808 م .). (از النقودالعربیة ص 184).
مولوی (مثنوی ص 21).
مولوی .
سعدی .
(از سی نامه ٔ کاتبی ).
جمال الدین قزوینی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
محبوب . [م َ ] (اِخ ) سلیمی . یکی از ممالیک مصر در قرن هفتم هجری است که در عهد وی دینارهای مسکوک را در قسطنطنیه به مصر می آوردند و یکی از آن دینارها به نام «محبوب سلیمی اسلامبولی » خوانده می شد. و همین مملوک دست اندرکار ضرب دینار شد و عیار آن را مقداری کم نمود و آن را زر محبوب میخواندند. (از النقودالعربیة ص 184).
دوست داشتن