کلمه جو
صفحه اصلی

نریمان

فارسی به انگلیسی

great grandfather of rostam, masculine proper name

فرهنگ اسم ها

اسم: نریمان (پسر) (فارسی، اوستایی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: narimān) (فارسی: نَريمان) (انگلیسی: nariman)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه، ( = نیرم )، به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان، ( در اوستا ) ( = نیرمانا ) به معنی نر منش و مرد سرشت، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی پسر گرشاسب و پدر سام، ( اوستایی ) ( = نیرم ) در اوستا صفت جهان پهلوان است و نیز ( در اعلام ) نریمان پدر سام جد رستم بوده است و نیز لقب و عنوان گرشاسب، نریمان در لغت به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان می باشد + نک نیرم

(تلفظ: narimān) (اوستایی) (= نیرم) در اوستا صفت جهان پهلوان است و نیز (در اعلام) نریمان پدر سام جد رستم بوده است و نیز لقب و عنوان گرشاسب ؛ نریمان در لغت به معنی نر منش ، مرد سرشت و دلیر و پهلوان می‌باشد . + ن.ک نیرم .


فرهنگ فارسی

سید محمود ( ف. ۱۳۴٠ . ) سالها در مشاغل دولتی مقامات مختلف داشت و بوکالت مجلس شورای ملی و وزارت رسید و در راه ملی شدن نفت کوشش کرد .
نرمنش، نرسرشت، دلیر، پهلوان، ونام پدرسام
ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل .

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) نام پهلوان مشهور ایران که پدر سام است .

لغت نامه دهخدا

نریمان . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نئیره منه ، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه ٔ من (اندیشیدن )؛ جمعاً یعنی نرمنش ، مردسرشت . در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان . این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است ، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص (علم ) گردید و در ادبیات ما سام (بن ) گرشاسب (بن ) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت (و لقب ) خود گرشاسب بوده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. (ناظم الاطباء) :
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی به صف ّ دشمنان سام نریمانش .

ناصرخسرو.


آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده .

خاقانی .



نریمان. [ ن َ ] ( اِخ ) در اوستا: نئیره منه ، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه ( = مناو ) از ریشه من ( اندیشیدن )؛ جمعاً یعنی نرمنش ، مردسرشت. در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان. این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است ، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص ( علم ) گردید و در ادبیات ما سام ( بن ) گرشاسب ( بن ) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت ( و لقب ) خود گرشاسب بوده است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. ( ناظم الاطباء ) :
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی به صف دشمنان سام نریمانش.
ناصرخسرو.
آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده.
خاقانی.

نریمان. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).


فرهنگ عمید

نرمنش، نرسرشت، مردسرشت، دلیر، پهلوان.

دانشنامه عمومی

نریمان نیای بزرگ رستم قهرمان اسطوره ای شاهنامه از نسل گرشاسپ است. از نریمان به عنوان پهلوان سرشناس خاندان سام در شاهنامه سخن رفته و این پهلوان در دژ سپند کشته شد و رستم سال ها بعد انتقام او را بگرفت.
فهرست شخصیت های اسطوره ای شاهنامه
فهرست پهلوانان ایرانی شاهنامه
نیرم، در اوستا صفت جهان پهلوان است و این اسطوره همان نریمان پدر سام و جد رستم است. نام نریمان از صفت «نئیرمنو»، یعنی نیرومند و نرینه پیدا شده که بعدها او را به صورت پهلوانی درآورده اند. صفت نئیرمنو را در اوستا به گرشاسپ دادند و همین نام است که در شاهنامه گاهی به صورت نیرم یا نریمان مشاهده می شود.
قوم نریمان در سرزمین زابل سکونت داشت و نریمان یکی از پهلوانان متقدم زابل است. منوچهر هنگام مرگ نصایحی به فرزندش نوذر نمود که در مواقع تهدید و خطر اجانب، فقط از سام فرزند نریمان کمک بجوید. شاهنامه سوای کشور زابل از نیران هم در جوار ایران یاد می کند و از این یادآوری معلوم می شود که دو کشور ایران و نیران مجاور هم بودند. به هر حال «سام نریمان» بسیار مورد اعتماد منوچهر بود:
نریمان در زمان فریدون در صحنهٔ سیاسی نظامی ایران پدیدار شد، زال حادثه مرگ نریمان را هنگامی که رستم برای اوّلین بار به جنگ دشمنان می رفت، به او باز گفت. در جنگی بزرگ نریمان و فریدون همراه سپاهیان به محاصرهٔ قلعه ای سرگرم بودند که ناگهان سنگی از بالای دیوار قلعه بر سر نریمان فرود آمد و او را بکشت.

دانشنامه آزاد فارسی

نَریمان
به معنی نَرمَنِش و پهلوان ، در شاهنامۀ فردوسی، پدر سام، نیای رُستَم . از او در شاهنامه تنها هنگامی سخن رفته که زال با رستم از رفتن نریمان به دژسپند می گوید و از او می خواهد که به کوه سپند رود انتقام نیای خود را بستاند. نریمان، در زمان فریدون، مأمور گشودن دژ سپند بود، اما ساکنان دژ او را کشته بودند. سام نیز از لشکرکشی به کین خواهی پدر، پس از ماه ها و سال ها با دست خالی بازگشته بود. پس، رستم در کسوت بازرگانان و با بار نمک که خواستار فراوانی داشت به دژ رفت و انتقام گرفت و با غنیمت فراوانی بازگشت .

پیشنهاد کاربران

در اوستا " نریمنه " به چم مرد اندیشه و منش ، پدر سام و نیای رستم دستان.

خیلی اسم زیبایی هست اسم پسر منم نریمان هست هرکی شنیده گفته چه اسم زیبا ومردانه ایست

اسم اصیل ایرانی عالیه

بستنی درست کردن


نریمان= مانند نر ، دارای شیوه ی نرها ، مرد سان ، جوانمرد ، دارای سرشت جوانمردی .

نریمان : /narimān/ نَریمان ( اوستایی ) ( = نیرم ) 1 - به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان؛ 2 - ( در اوستا ) ( = نیرمانا ) به معنی نر منش و مرد سرشت؛ 3 - ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پهلوان ایرانی پسر گرشاسب و پدر سام.

نیروان : /nirvān/ نیروان ( اَعلام ) نام رودخانه ای در شهرستان سقز که از مجموع دو رودخانه ی سلیمان بیک و بوین تشکیل می شود. اسم نیروان مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری پسر است .

نیروانا : /nirvānā/ نیروانا ( سنسکریت ) آخرین مرحله سلوک در نزد � بودا � که مرحله ی محو شدن جنبه ی حیوانی وجود و رسیدن به کمال است. اسم نیروانا مورد تایید ثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .

نرمان= نریمان: ( نر مان ) قهرمان، ارسلان، نر= ائرکک، ( اوغلان آدی )

جد رستم

زیباترین اسم پسر بنظر من نریمان هستش


کلمات دیگر: