کلمه جو
صفحه اصلی

منور


مترادف منور : درخشان، رخشنده، روشن، نورانی، نیر

متضاد منور : مکدر، بی نور

برابر پارسی : پرفروغ، پردرخشش | ( منوّر ) شید

فارسی به انگلیسی

illuminated, bright


illuminated, bright, enlightened, feminine proper name, aflame, clear

aflame, clear


فارسی به عربی

منور

عربی به فارسی

روشن کردن , درخشان ساختن , زرنما کردن , چراغاني کردن , موضوعي را روشن کردن , روشن (شده) , منور , روشن فکر


فرهنگ اسم ها

اسم: منور (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: monavvar) (فارسی: منور) (انگلیسی: monavvar)
معنی: روشن، درخشان، نورانی، ( به مجاز ) روشن فکر

(تلفظ: monavvar) (عربی) روشن ، درخشان ، نورانی ؛ (به مجاز) روشن فکر .


مترادف و متضاد

درخشان، رخشنده، روشن، نورانی، نیر ≠ مکدر، بی‌نور


enlightening (صفت)
منور

illuminating (صفت)
منور

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند استان سوم ( آذربایجان شرقی ) . کوهستانی و سردسیر . جمعیت آن ۶۱۸ تن میباشد .
نورانی، روشن شده، درخشان
۱ - ( اسم ) روشن کرده شده . ۲ - ( صفت ) روشن درخشان : [ ای منور بتو نجوم جلال . وی مقرر بتو رسوم کمال . ] ( رشید و طواط . المعجم . مد چا . ۲۵٠:۱ )

وسیله‌ای با نور زیاد و شفاف که برای فریب سلاح‌های حرارتی دشمن به کار می‌رود


فرهنگ معین

(مُ نَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) روشن ، درخشان .

لغت نامه دهخدا

منور. [ م ُ ن َوْوَ ] ( ع ص ) روشن. ( آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان. روشن شده و روشن کرده شده. ( ناظم الاطباء ). باروشنی. بانور. فروغمند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
به روز مبارک به بخت همایون
به عزم موافق به رأی منور.
فرخی.
چو در تاریک چه یوسف منور مشتری درشب
درو زهره بماند زرد و حیران چون زلیخایی.
ناصرخسرو.
چو بر روی فرعون برده ست موسی
به روی فلک بر ثریا منور.
ناصرخسرو.
با خاطر منور روشن تر از قمر
ناید به کار هیچ مقر قمر مرا.
ناصرخسرو.
گشتم از او باز سوخته چو عطارد
او شد ازپیش من چو مهر منور.
مسعودسعد.
ای منور به تو نجوم جلال
وی مقرر به تو رسوم کمال.
رشیدالدین وطواط.
در طشت آب دید توان ماه عید و من
در طشت خون بدیدم ماه منورش.
خاقانی.
چون محرم این غم سمع تست و منور این حجره شمع تو.... در تمهید اعذار مبالغتها نمایی. ( سندبادنامه ص 169 ).
از نافه شب هوا معنبر
وز گوهر مه زمین منور.
نظامی.
شب گور خواهی منور چو نور
از اینجا چراغ عمل برفروز.
سعدی.
- منورالفکر ؛ روشن فکر. که اندیشه درست و روشن دارد. رجوع به روشن فکر شود.
- منورالقلب ؛ آنکه دل نورانی دارد و روشن دل و عاقل و دانا. ( ناظم الاطباء ).
- منور بودن ؛ روشن و تابان بودن :
بالای هفت چرخ مدوردو گوهرند
کز نور هر دو عالم و آدم منورند.
ناصرخسرو.
به هر منزل که مشک افشان کنی راه
منور باش چون خورشید و چون ماه.
نظامی.
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
ور هست اگر چراغ نباشد منور است.
سعدی.
- منور شدن ؛ روشن شدن. ( ناظم الاطباء ) :
چو شب پرنیان سیه کرد چاک
منور شد از پرتو هور خاک.
فردوسی.
یارب آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد.
سعدی.
عیشها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه میسوزد منور میشود.
سعدی.
- منور کردن ؛ روشن کردن :
دلم را چون به فضل خویش ایزد
بکرد از عقل نورانی منور.
ناصرخسرو.
تیغزن آسمان خاک سیه پوش را

منور. [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) روشن کننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


منور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


منور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
به روز مبارک به بخت همایون
به عزم موافق به رأی منور.

فرخی .


چو در تاریک چه یوسف منور مشتری درشب
درو زهره بماند زرد و حیران چون زلیخایی .

ناصرخسرو.


چو بر روی فرعون برده ست موسی
به روی فلک بر ثریا منور.

ناصرخسرو.


با خاطر منور روشن تر از قمر
ناید به کار هیچ مقر قمر مرا.

ناصرخسرو.


گشتم از او باز سوخته چو عطارد
او شد ازپیش من چو مهر منور.

مسعودسعد.


ای منور به تو نجوم جلال
وی مقرر به تو رسوم کمال .

رشیدالدین وطواط.


در طشت آب دید توان ماه عید و من
در طشت خون بدیدم ماه منورش .

خاقانی .


چون محرم این غم سمع تست و منور این حجره شمع تو.... در تمهید اعذار مبالغتها نمایی . (سندبادنامه ص 169).
از نافه ٔ شب هوا معنبر
وز گوهر مه زمین منور.

نظامی .


شب گور خواهی منور چو نور
از اینجا چراغ عمل برفروز.

سعدی .


- منورالفکر ؛ روشن فکر. که اندیشه ٔ درست و روشن دارد. رجوع به روشن فکر شود.
- منورالقلب ؛ آنکه دل نورانی دارد و روشن دل و عاقل و دانا. (ناظم الاطباء).
- منور بودن ؛ روشن و تابان بودن :
بالای هفت چرخ مدوردو گوهرند
کز نور هر دو عالم و آدم منورند.

ناصرخسرو.


به هر منزل که مشک افشان کنی راه
منور باش چون خورشید و چون ماه .

نظامی .


شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
ور هست اگر چراغ نباشد منور است .

سعدی .


- منور شدن ؛ روشن شدن . (ناظم الاطباء) :
چو شب پرنیان سیه کرد چاک
منور شد از پرتو هور خاک .

فردوسی .


یارب آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد.

سعدی .


عیشها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه میسوزد منور میشود.

سعدی .


- منور کردن ؛ روشن کردن :
دلم را چون به فضل خویش ایزد
بکرد از عقل نورانی منور.

ناصرخسرو.


تیغزن آسمان خاک سیه پوش را
کرده منور چو روی رایزن شهریار.

خاقانی .


- منور گرداندن (گردانیدن ) ؛ روشن کردن : داروی تجربت مردم را از هلاک جهل برهاند چنانکه جمال خورشید روی زمین را منور گرداند. (کلیله و دمنه ). در ممالک خویش در ایام اعیاد و جمعات خطبه به هر دو لقب منور ومزین گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 310). ظاهر او را به جمال صورت و کمال هیئت بیاراست و باطن او را به نور معرفت مزین و منور گردانید. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ایضاً ص 6).
- منور گشتن ؛ روشن و تابناک شدن :
همی گشت زآن فرخ و زآن شادمانی
صنوبر بلند و ستاره منور.

فرخی .



فرهنگ عمید

نورانی، روشن شده، درخشان.

دانشنامه عمومی

منور یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان رودقات بخش صوفیان شهرستان شبستر واقع شده است. این روستا در ۷۵کیلومتری مرکز شهرستان و۲۵کیلومتری تبریز قراردارد. ۱۰۰خانوار با۴۰۰نفر جمعیت می باشد که به شغل کشاورزی و دامداری مشغول هستند.
وبلاگ:
www.monavar.lxb.ir

فرهنگستان زبان و ادب

{flare} [علوم نظامی] وسیله ای با نور زیاد و شفاف که برای فریب سلاح های حرارتی دشمن به کار می رود

پیشنهاد کاربران

ثاقب

نورانی. . . . روشنایی. . . . . پرنور. . . . . نورافکن. . . .

نوار. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) پرنور. نورانی :
وآن کز او روشنی پدید آید
روشن و گردگرد و نوار است.
ناصرخسرو.

نوردار. ( نف مرکب ) روشن. منور :
چو کردی چراغ مرا نوردار
ز من باد مشعل کشان دور دار.
نظامی.

منور : منور از اسم های خداوند است . مُنور : روشن کننده

یَا مُنَوِّرَ النُّورِ : ای روشنی دهنده نور ، ، اى روشنی بخش نور .

منور = مُنَوِّرَ به معنی روشنی دهنده یا روشنی بخش .

منیر : منیر از اسم های خداوند است . منیر : روشنی دهنده

منور : /monavvar/ مُنور ( عربی ) 1 - روشن، درخشان، نورانی؛ 2 - ( به مجاز ) روشن فکر. اسم منور مورد تاییدثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است .

فراز 47 دعای جوشن کبیر :
( 47 ) یَا نُورَ النُّورِ یَا مُنَوِّرَ النُّورِ یَا خَالِقَ النُّورِ یَا مُدَبِّرَ النُّورِ یَا مُقَدِّرَ النُّورِ یَا نُورَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا قَبْلَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا بَعْدَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا فَوْقَ کُلِّ نُورٍ یَا نُورا لَیْسَ کَمِثْلِهِ نُورٌ

( 47 ) اى روشنی نور، اى روشنی بخش نور ، اى آفریننده نور، اى گرداننده نور، اى به اندازه ساز نور، اى روشنی هر نور، اى روشنایی پیش از هر نور، ای روشنایی پس از هر نور، اى روشنایی بر فراز هر نور، اى نورى که همانندش نورى نیست.

کلمه "منیر" و "منور" در آبادیس به روشن و درخشان ترجمه میشود. این غلط است. معنی این دو واژه از نظر دستوری متفاوت است.
"منیر" چیزی است که از نیروی خود میدرخشدو منوّر چیزی است که چیزهای دیگر را درخشان میکند.
مثلاً خورشید هم به نیروی خود درخشان است و هم کرات دیگر را روشن میکند، مثلاً زمین را و ماه را.
پس "منیر" بمعنی درخشان، روشن و نورانی است و "منوّر" بمعنی درخشاننده، روشن کننده و نورانی کننده است


کلمات دیگر: