کلمه جو
صفحه اصلی

نبی


مترادف نبی : پیغمبر، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور

برابر پارسی : وخشور، پیامبر

فارسی به انگلیسی

prophet

فارسی به عربی

نبی

عربی به فارسی

پيامبر , پيغمبر , نبي


فرهنگ اسم ها

اسم: نبی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: nabi) (فارسی: نَبي) (انگلیسی: nabi)
معنی: پیغمبر، رسول، ( به مجاز ) حضرت محمد ( ص )، ( به مجاز ) حضرت محمّد ( ص )، ( اَعلام ) نبی تخلص ملا عبدالنبی فخرالزمانی: [قرن هجری] شاعر و نویسنده ی ایرانی متخلص به عزتی و نبی، از نوادگان دختری خواجه عبدالله انصاری مدتی در هند سکونت کرد و در آنجا تذکره ی میخانه و نیز ساقینامه ای نوشت، از دیگر آثار اوست: بحرالنوادر و دستورالفصحا، ( به مجاز ) حضرت محمد ( ص ) [چنانچه این کلمه به صورت نُبی /nobi/ خوانده شود به معنای ' قرآن ' است که اصل آن فارسی است]، پیامبر خداوند، لقب پیامبر ( ص )

(تلفظ: nabi) (عربی) پیغمبر ، رسول ؛ (به مجاز) حضرت محمد (ص) .[چنانچه این کلمه به صورت نُبی /nobi/ خوانده شود به معنای ' قرآن ' است که اصل آن فارسی است].


مترادف و متضاد

prophet (اسم)
رسول، فرستاده، پیغام بر، پیامبر، نبی، پیغمبر

پیغمبر، رسول، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور، وخشور


فرهنگ فارسی

قر آن، مصحف، نپی ونوی هم گفته شده است، پیغمبر، خبردهنده ازغیب بالهام خداوندی
( اسم ) قران مجید: ...ولیکن به نبی اندرونست که همه خلق هلاک شدند جز نوح ...
جمع نابی است .

گروهی پیشتاز، از هنرجویان مدرسۀ هنری ژولیان که به شیوۀ ‌گوگن نقاشی می‌کردند و او را در حوزۀ هنر، خداوند نقاشی می‌پنداشتند


فرهنگ معین

(نَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) پیغامبر. ج . انبیاء، نبیون .
(نُ ) (اِ. ) قرآن مجید.

(نَ یّ) [ ع . ] (ص .) پیغامبر. ج . انبیاء، نبیون .


(نُ) (اِ.) قرآن مجید.


لغت نامه دهخدا

نبی. [ ن َ بی ی / ن َ ] ( از ع ، ص ، اِ ) پیغمبر. رسول. ( برهان قاطع ). آگاه کننده از خدا. ( السامی ) ( دهار ).پیغمبر. ( منتهی الارب ) ( دهار ). نذیر. ( منتهی الارب ). آنکه از خدای خبر دهد. ( ترجمان علامه جرجانی ). نبی ، عام است خواه صاحب کتاب باشد یا نباشد، و رسول خاص است ، آنکه صاحب کتاب باشد. ( غیاث اللغات از شرح نصاب ). فعیل است بمعنی فاعل اگر مشتق از «نباء» است که بمعنی خبر دادن باشد پس نبی بمعنی خبردهنده بود، یا مشتق از «نبو» که معنی علو و ارتفاع باشد، چون مرتبه نبی از دیگر مخلوقات ارفع و اعلی است نبی گفتند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). النبی ، من اوحی الیه بملک او الهم فی قلبه او نبه بالرؤیا الصالحة. فالرسول افضل بالوحی الخاص الذی فوق وحی النبوة لأن الرسول هو من اوحی الیه جبرائیل خاصة بتنزیل الکتاب من اﷲ. ( تعریفات ). ج ، انبیاء، نبیون ، انباء، نباء : به حق محمد که نبی برگزیده است. ( تاریخ بیهقی ص 316 ).
شفیع مطاع نبی کریم
نسیم جسیم بسیم وسیم.
سعدی.
|| بلندقدر. ( دهار ). بلندشده. بزرگی داده شده بر جمیع خلق. ( یادداشت مؤلف ). || زمین بلند. ( ناظم الاطباء ). آنچه مرتفع باشد از زمین. زمین مرتفع. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || راه واضح. ( از معجم متن اللغة ). || راه. طریق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نبی شود.

نبی. [ ن َ بی ی / ن َ ]( اِخ ) پیغمبر اسلام. حضرت محمدبن عبداﷲ :
محمد بدو [ به کشتی ] اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و وصی.
فردوسی.
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.
فردوسی.
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای.
فردوسی.
سخن نهان ز ستوران به ما رسید چو وحی
نهان رسید ز ما زی نبی به کوه حرا.
ناصرخسرو.
دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
در خلق این شگفت حدیثی است بلعجب.
ناصرخسرو.
یاد ازیرا کنم من آل نبی را
تا به قیامت کند خدای مرا یاد.
ناصرخسرو.
فلک شکافد حکمش چنانکه دست نبی
شکاف ماه دوهفت آشکار می سازد.
خاقانی.
هر قلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم
تاج وتختی که مسلمان شدنم نگذارند.
خاقانی.
زآن کلیدی که نبی نزد بنی شعبه سپرد

نبی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) پیغامبر از جانب خدای تعالی . (منتهی الارب ). ج ، انبیاء، نباء، انباء، نبیون . || از جائی به جائی بیرون آینده . (منتهی الارب ). بیرون شونده از مکانی به مکانی ، فعیل است بمعنی فاعل و گویند «بیرون شده » است ، پس فعیل باشد بمعنی مفعول . (از اقرب الموارد). و قول الاعرابی یا نبی ٔ اﷲ [ بالهمزه ]، ای : الخارج من مکة الی المدینة، انکره علیه فقال لاتنبزباسمی فانما انا نبی اﷲ. (منتهی الارب ). || جای بلند کج . (منتهی الارب ). مکان مرتفع محدودب . (اقرب الموارد). جای بلند کج و معوج . (ناظم الاطباء). || راه آشکار. راه روشن . (اقرب الموارد).


نبی . [ ن َ بی ی / ن َ ] (از ع ، ص ، اِ) پیغمبر. رسول . (برهان قاطع). آگاه کننده از خدا. (السامی ) (دهار).پیغمبر. (منتهی الارب ) (دهار). نذیر. (منتهی الارب ). آنکه از خدای خبر دهد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). نبی ، عام است خواه صاحب کتاب باشد یا نباشد، و رسول خاص است ، آنکه صاحب کتاب باشد. (غیاث اللغات از شرح نصاب ). فعیل است بمعنی فاعل اگر مشتق از «نباء» است که بمعنی خبر دادن باشد پس نبی بمعنی خبردهنده بود، یا مشتق از «نبو» که معنی علو و ارتفاع باشد، چون مرتبه ٔ نبی از دیگر مخلوقات ارفع و اعلی است نبی گفتند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). النبی ، من اوحی الیه بملک او الهم فی قلبه او نبه بالرؤیا الصالحة. فالرسول افضل بالوحی الخاص الذی فوق وحی النبوة لأن ّ الرسول هو من اوحی الیه جبرائیل خاصة بتنزیل الکتاب من اﷲ. (تعریفات ). ج ، انبیاء، نبیون ، انباء، نباء : به حق محمد که نبی برگزیده است . (تاریخ بیهقی ص 316).
شفیع مطاع نبی کریم
نسیم جسیم بسیم وسیم .

سعدی .


|| بلندقدر. (دهار). بلندشده . بزرگی داده شده بر جمیع خلق . (یادداشت مؤلف ). || زمین بلند. (ناظم الاطباء). آنچه مرتفع باشد از زمین . زمین مرتفع. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || راه واضح . (از معجم متن اللغة). || راه . طریق . (ناظم الاطباء). رجوع به نبی ٔ شود.

نبی . [ ن َ بی ی / ن َ ](اِخ ) پیغمبر اسلام . حضرت محمدبن عبداﷲ :
محمد بدو [ به کشتی ] اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و وصی .

فردوسی .


نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه .

فردوسی .


اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای .

فردوسی .


سخن نهان ز ستوران به ما رسید چو وحی
نهان رسید ز ما زی نبی به کوه حرا.

ناصرخسرو.


دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
در خلق این شگفت حدیثی است بلعجب .

ناصرخسرو.


یاد ازیرا کنم من آل نبی را
تا به قیامت کند خدای مرا یاد.

ناصرخسرو.


فلک شکافد حکمش چنانکه دست نبی
شکاف ماه دوهفت آشکار می سازد.

خاقانی .


هر قلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم
تاج وتختی که مسلمان شدنم نگذارند.

خاقانی .


زآن کلیدی که نبی نزد بنی شعبه سپرد
بانگ پرّ ملک و زیور حورا بینند.

خاقانی .


نه جفت نبی که پاک بودند همه
بد عایشه و حبیبه ٔ محترمه .

(نصاب ).


باری ای خالق زمین و زمان
مرسل و منزل نبی و نبی .

؟ (از صحاح الفرس ).



نبی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) قرآن . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) (نصاب ) (غیاث اللغات ). قرآن مجید. نوی . (انجمن آرا). مصحف . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). کلام خدا. نوی . نپی . (از برهان قاطع). کلام الهی . (غیاث اللغات ). ذکر. فرقان . تنزیل . کلام اﷲ. کتاب اﷲ. کتاب العزیز. کتاب الشریف . کراسه . و نیز رجوع به نوی (اِخ ) شود :
به سخن مانَدشعر شعرا
رودکی را سخنی تلو نبی است .

شهید بلخی .


ز تو چو یاد کنم وز ملوک یاد کنم
چنان بود که کنم یاد با نبی اشعار.

فرخی .


بسیار کس بود که بخواند ز بر نبی
تفسیر اونداند جز مردم خبیر.

منوچهری .


به سوره سوره ٔتورات و سطر سطر زبور
به آیه آیه ٔ انجیل و حرف حرف نبی .

ادیب صابر.


نام پیغمبر بشیر است و نذیر اندر نبی
تو نه پیغمبر ولیکن هم بشیری هم نذیر.

سوزنی .


نکنم خواجه را به شعر هجی
لیک برخوانم آیتی ز نبی .

انوری .


تا خانه ای از فلک بود جوزا
تا سوره ای از نبی بود طه .

جمال الدین عبدالرزاق .


مر ضعیفان را تو بی خصمی مدان
از نبی اذ جاء نصر اللَّه بخوان .

مولوی .


بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بی نظیر بی ندید.

مولوی .


از پی این عاقلان ذوفنون
گفت ایزد درنبی لایعلمون .

مولوی .


باری ای خالق زمین و زمان
مرسل و منزل نبی و نبی .

(از صحاح الفرس ).



نبی . [ ن ُ ب َی ی ] (ع اِ مصغر) تصغیرِ نَبی ّ. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نبی شود.


نبی . [ ن ُ بی ی ] (ع ص ، اِ) ج ِ نابی . (ناظم الاطباء). || (مص ) نبو. نبوة. (از اقرب الموارد). رجوع به نبو شود.


نبی . [ ن ُب ْ با ] (ع اِ) ج ِ ناب ، بمعنی پشته . (از منتهی الارب ). رجوع به ناب شود.


فرهنگ عمید

۱. پیغمبر.
۲. خبردهنده از غیب به الهام خداوند.
قرآن مصحف: به سوره سورت تورات و سطرسطرِ زبور / به آیت آیت انجیل و حرف حرفِ نبی (ادیب صابر: ۳۰۰ ).

۱. پیغمبر.
۲. خبردهنده از غیب به الهام خداوند.


قرآن مصحف: ◻︎ به سوره‌سورت تورات و سطرسطرِ زبور / به آیت آیت انجیل و حرف‌حرفِ نبی (ادیب صابر: ۳۰۰).


دانشنامه عمومی

نبی (شوش). نبی (شوش)، روستایی از توابع بخش شاوور شهرستان شوش در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان سیدعباس قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۱ نفر (۲۰خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:پیامبر

فرهنگستان زبان و ادب

{nabis} [هنرهای تجسمی] گروهی پیشتاز، از هنرجویان مدرسۀ هنری ژولیان که به شیوۀ گوگن نقاشی می کردند و او را در حوزۀ هنر، خداوند نقاشی می پنداشتند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نبی کسی است که طرف وحی قرار گیرد، اگر چه مأمور به تبلیغ نباشد. و نبی را برای اینکه خبردهنده است به آنچه عقل های پاک به سوی آن آرام می گیرند، «نبیّ» می گویند.
راغب می گوید: «نبوّت» سفارت بین خدا و بین خردمندان از بندگان او برای برطرف کردن علّت آنان در امر معاش و معاد است. و نبی را برای اینکه خبردهنده است به آنچه عقل های پاک به سوی آن آرام می گیرند، «نبیّ» می گویند. و صحیح است که فعیل به معنی فاعل باشد؛ یعنی خبردهنده، چنان که در قرآن مجید می فرماید: (نَبِّئْ عِبادِی اَنِّی اَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)؛ «بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم!»

[ویکی الکتاب] معنی نَّبِیَّ: پیامبر (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خواند...
معنی نُّبُوَّةَ: پیامبری (یا از کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند ویا ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خواندهاند )
معنی نَّبِیُّونَ: پیامبران (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خوا...
معنی نَبِیُّهُمْ: پیامبرشان (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خو...
معنی نَّبِیِّینَ: پیامبران (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خوا...
معنی ذِی ﭐلْقَرْنَیْنِ: لقب یکی از اولیاء الهی علیهم السلام (در روایتی از امام صادق علیه السلام درمورد ذی القرنین علیه السلام آمده است که کارهائی میکرد که از بشر عادی ساخته نیست و شخصی از حضرت علی (علیهالسلام) پرسید : آیا ذو القرنین پیغمبر بود ؟ در پاسخ فرمود : نه ، ولی بن...
ریشه کلمه:
نبو (۸۰ بار)

«نبیّ» بنا بر یک تفسیر، به معنای کسی است که از وحی الهی آگاه است و خبر می دهد، و بنا بر تفسیر دیگر، به معنای شخص عالی مقام است، این از نظر لغت. اما از نظر تعبیرات قرآنی، و لسان روایات، بعضی معتقدند: «نبیّ» دریافت وحی می کند ولی موظف به ابلاغ آن نیست، بلکه تنها برای انجام وظیفه خود او است، و یا اگر از او سؤال کنند پاسخ می گوید. به تعبیر دیگر، «نبیّ» همانند طبیب آگاهی است که در محل خود آماده پذیرایی بیماران است، او به دنبال بیماران نمی رود، ولی اگر بیماری به او مراجعه کند از درمانش فروگذار نمی کند.
از روایاتی که در این زمینه به ما رسیده و مرحوم «کلینی» در کتاب «اصول کافی» در باب «طبقات الانبیاء و الرّسل» و باب «الفرق بین النبیّ و الرّسل» آورده چنین استفاده می شود: «نبی» کسی است که تنها حقایق وحی را در حال خواب می بیند (همانند رؤیای ابراهیم(علیه السلام)) و یا علاوه بر خواب در بیداری هم صدای فرشته وحی را می شنود. البته، آنچه در این روایات وارد شده، با تفسیری که گفتیم، منافات ندارد; چرا که ممکن است مأموریت های متفاوت پیامبر و رسول تأثیر در نحوه دریافت آنها از وحی داشته باشد، و به تعبیر دیگر، هر مرحله ای از مأموریت، همراه با مرحله ویژه ای از وحی است (دقت کنید).
این لفظ که بر وزن فعیل است اگر به معنی فاعل باشد معنایش خبر دهنده است زیرا که نبی از جانب خدا خبر می‏دهد مثل . به بندگان من خبرده که فقط منم غفور رحیم و نیز از . معلوم می‏شود که نبی رسالت دارد نه فقط حامل خبر است. و اگر به معنی مفعول باشد معنایش خبرداده شده است که نبی از جانب خدا خبر داده می‏شود مثل . خدای علیم و خبیر به من خبر داد ولی ظاهرا مراد از آن در قرآن مجید معنای فاعلی است لذا آن را در صحاح و قاموس و مصباح و اقرب الموارد «اَلْمُخْبِرُ عَنِ اللهِ» معنی کرده‏اند پس فرق رسول و نبی همان است که در «رسل» گفته شد و آن اینکه: به رسول وحی می‏رسد و صدا را می‏شنود و فرشته وحی پیش او آید و نبی آن است که با وحی یا خواب و یا ایجاد صدا، فرمان خدا به او رسد وگرنه رسول و نبی هردو مأمور تبلیغ اند و از قرآن مجید نمی‏شود به دست آورد که کسی نبی باشد ولی مأمور تبلیغ نباشد بحث مفصل این مطلب در «رسل» گذشته است. *** نبی در اصل نَبی‏ء است همزه آن مبدل به یاء شده و ادغام گردیده است بعضی آن را از نبوت گرفته‏اند که به معنی رفعت و بلندی است راغب گوید: نبی با تشدید از نبی‏ء با همزه ابلغ است که آن به رفعت دلالت دارد. جمع نبی نبیون و انبیاء آمده مثل . . فرق بین نبی و رسول در «رسل» فرق مابین رسول و نبی مشروحا گفته شد، غرض در اینجا بیان نسبت میان رسول و نبی است در مجمع ذیل آیه 52 حج و در المیزان ج 2 ص 150 گفته نسبت رسول و نبی اعم و اخص مطلق است هر رسول نبی است ولی لازم نیست هر نبی رسول باشد. ناگفته نماند: قطع نظر از آنکه در فرق ما بین رسول و نبی گفته شد و در «رسل» گذشت، پیامبران به عنوان اولی همه نبی اند و همه مُخْبِر عَنِ الله‏اند و این وصف به همه آنها اعم از رسول و نبی شامل است مثلا در آیات: . . . ایضا . . لفظ «اَلنَّبیینَ» شامل همه پیامبران است اعم از رسول و نبی، آنچه رسول دارد و نبی ندارد فقط دیدن فرشته وحی است ولی نبی به عنوان اولی شامل همه است، از لحاظ مصداق اگر کسی نبی نباشد رسول هم نیست. به خلاف عکس آن علی هذا آیه . معنی اش آن است که بعد از آنحضرت مُخْبِرعَنِ الله و پیامبری نخواهد آمد نه اینکه خاتم النبیین است نه خاتم الرسولان زیرا چنانکه گفتیم نبی نبودن توأم با رسول نبودن است. در کافی باب الْفَرْقِ بَیْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِیِ... از امام باقر «علیه‏السلام» در باره آیه . نقل شده: «اَلنَّبِیُ‏ٌ الَّذی یَری فی مَنامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لایُعا یِنُ الْمَلَکَ. وَ الرَّسُولُ الَّذی یَسْمَعُ الَّصْوتَ وَیَریَ فِی الْمَنامِ وَ یُعایِنُ الْمَلَکَ» بنابراین روایت صحیح، خاصه رسول فقط دیدن ملک است و لذا آن اخص از نبی است.

[ویکی الکتاب] معنی نَبِّئْ: خبر بده
ریشه کلمه:
نب ء (۸۰ بار)

این لفظ که بر وزن فعیل است اگر به معنی فاعل باشد معنایش خبر دهنده است زیرا که نبی از جانب خدا خبر می‏دهد مثل . به بندگان من خبرده که فقط منم غفور رحیم و نیز از . معلوم می‏شود که نبی رسالت دارد نه فقط حامل خبر است. و اگر به معنی مفعول باشد معنایش خبرداده شده است که نبی از جانب خدا خبر داده می‏شود مثل . خدای علیم و خبیر به من خبر داد ولی ظاهرا مراد از آن در قرآن مجید معنای فاعلی است لذا آن را در صحاح و قاموس و مصباح و اقرب الموارد «اَلْمُخْبِرُ عَنِ اللهِ» معنی کرده‏اند پس فرق رسول و نبی همان است که در «رسل» گفته شد و آن اینکه: به رسول وحی می‏رسد و صدا را می‏شنود و فرشته وحی پیش او آید و نبی آن است که با وحی یا خواب و یا ایجاد صدا، فرمان خدا به او رسد وگرنه رسول و نبی هردو مأمور تبلیغ اند و از قرآن مجید نمی‏شود به دست آورد که کسی نبی باشد ولی مأمور تبلیغ نباشد بحث مفصل این مطلب در «رسل» گذشته است. *** نبی در اصل نَبی‏ء است همزه آن مبدل به یاء شده و ادغام گردیده است بعضی آن را از نبوت گرفته‏اند که به معنی رفعت و بلندی است راغب گوید: نبی با تشدید از نبی‏ء با همزه ابلغ است که آن به رفعت دلالت دارد. جمع نبی نبیون و انبیاء آمده مثل . . فرق بین نبی و رسول در «رسل» فرق مابین رسول و نبی مشروحا گفته شد، غرض در اینجا بیان نسبت میان رسول و نبی است در مجمع ذیل آیه 52 حج و در المیزان ج 2 ص 150 گفته نسبت رسول و نبی اعم و اخص مطلق است هر رسول نبی است ولی لازم نیست هر نبی رسول باشد. ناگفته نماند: قطع نظر از آنکه در فرق ما بین رسول و نبی گفته شد و در «رسل» گذشت، پیامبران به عنوان اولی همه نبی اند و همه مُخْبِر عَنِ الله‏اند و این وصف به همه آنها اعم از رسول و نبی شامل است مثلا در آیات: . . . ایضا . . لفظ «اَلنَّبیینَ» شامل همه پیامبران است اعم از رسول و نبی، آنچه رسول دارد و نبی ندارد فقط دیدن فرشته وحی است ولی نبی به عنوان اولی شامل همه است، از لحاظ مصداق اگر کسی نبی نباشد رسول هم نیست. به خلاف عکس آن علی هذا آیه . معنی اش آن است که بعد از آنحضرت مُخْبِرعَنِ الله و پیامبری نخواهد آمد نه اینکه خاتم النبیین است نه خاتم الرسولان زیرا چنانکه گفتیم نبی نبودن توأم با رسول نبودن است. در کافی باب الْفَرْقِ بَیْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِیِ... از امام باقر «علیه‏السلام» در باره آیه . نقل شده: «اَلنَّبِیُ‏ٌ الَّذی یَری فی مَنامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لایُعا یِنُ الْمَلَکَ. وَ الرَّسُولُ الَّذی یَسْمَعُ الَّصْوتَ وَیَریَ فِی الْمَنامِ وَ یُعایِنُ الْمَلَکَ» بنابراین روایت صحیح، خاصه رسول فقط دیدن ملک است و لذا آن اخص از نبی است.

پیشنهاد کاربران

واژه "نبی" در زبان تازی از واژه
پارسی نوید ( =خبر خوش ) گرفته شده است!

در زبان لری بختیاری به معنی
::نبود
بی::بود

نپی یا نوی یا نوید
به کسی گویند که در دنیای خواب خدا به او فرمان میدهد یا او را آگاه می سازد

فرستاده ی خدا

( نبی ) به معنی پیغام بر یا پستچی . نبی از ریشه نَبأ به معنای خبر و پیام و نبی ظرفی است برای دریافت نبأ در قرآن پروردگار پیامبر را با لفظ یا ایهاالنبی و یا ایهاالرسول مورد خطاب قرار داده . پس در جایی که یا ایهاالنبی به کار رفته به اعتبار دریافت فرمان رسالت و فرمان پروردگار و در جایی که یا ایها الرسول به کار رفته به اعتبار رساندن رسالت و فرمان پروردگار به مردم است. پس در نتیجه پیامبر هم وظیفه دریافت و هم وظیفه رساندن آن را به مردم بر عهده داشته است.

نَبی: پیامبر - نُبی: قرآن

نُبی : قرآن
دکتر کزازی واژه ی " نُبی " را در نوشته های خود به جای واژه ی " قرآن" بکار برده است.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 169 )

پیام آور

پیغمبر ، پیامبر، فرستاده خدا


کلمات دیگر: