کلمه جو
صفحه اصلی

رخم

فرهنگ فارسی

آب راهی است به مکه یا راه دو کوه است در آن .

لغت نامه دهخدا

رخم. [ رَ ] ( ع مص ) رَخَم. زیر بال گرفتن مرغ بیضه خود را. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه خود را.( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || بازی کردن زن با بچه خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بازی کردن زن با بچه خود و دوست داشتن آن را. ( از متن اللغة ). || نرم وآسان گردیدن سخن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شیوا و رسا گردیدن بیان کسی. ( از اقرب الموارد ).

رخم. [ رَ خ َ ] ( ع مص )مصدر به معنی رَخْم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). رجوع به رَخْم شود.

رخم. [ رَ خ َ ] ( ع اِ ) شیر ستبر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) مهربانی و دوستی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ). || نرمی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) مرغی است مردارخوار که به پارسی آن را کرکس گویند، رَخَمة یکی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرغی است سیاه و شکاری با هیکلی درشت. ( از شعوری ج 2 ص 10 ). پرنده ای است پیسه که از حیث خلقت همانند کرکس است و در تداول عامه «شوح » نامیده می شود، یکی آن : رَخَمة. ( از اقرب الموارد ). مردم عوام مرغ فرعون خوانند که یکی از مرغان ناپاک است و بطور اشتباه او را بجبع نیز گویند. ( قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به رَخَمة شود. || ج ِ رَخَمة. کرکسها. ( ناظم الاطباء ). ج ِ رَخَمة. ( دهار ). رجوع به رَخَمة شود.

رخم. [ رُ خ ُ ] ( ع اِ ) پاره ای از فله و آغوز. ( ناظم الاطباء ). پاره ای از فله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

رخم. [ رَ خ َ ] ( اِخ ) موضعی است میان شام و نجد.( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از معجم البلدان ).

رخم. [ رَ خ َ ] ( اِخ ) آب راهی است به مکه ، یا راه دو کوه است در آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

رخم . [ رَ ] (ع مص ) رَخَم . زیر بال گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازی کردن زن با بچه ٔ خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازی کردن زن با بچه ٔ خود و دوست داشتن آن را. (از متن اللغة). || نرم وآسان گردیدن سخن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شیوا و رسا گردیدن بیان کسی . (از اقرب الموارد).


رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) آب راهی است به مکه ، یا راه دو کوه است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و نجد.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از معجم البلدان ).


رخم . [ رَ خ َ ] (ع اِ) شیر ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) مهربانی و دوستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). || نرمی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || (اِ) مرغی است مردارخوار که به پارسی آن را کرکس گویند، رَخَمة یکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی است سیاه و شکاری با هیکلی درشت . (از شعوری ج 2 ص 10). پرنده ای است پیسه که از حیث خلقت همانند کرکس است و در تداول عامه «شوح » نامیده می شود، یکی آن : رَخَمة. (از اقرب الموارد). مردم عوام مرغ فرعون خوانند که یکی از مرغان ناپاک است و بطور اشتباه او را بجبع نیز گویند. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به رَخَمة شود. || ج ِ رَخَمة. کرکسها. (ناظم الاطباء). ج ِ رَخَمة. (دهار). رجوع به رَخَمة شود.


رخم . [ رَ خ َ ] (ع مص )مصدر به معنی رَخْم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به رَخْم شود.


رخم . [ رُ خ ُ ] (ع اِ) پاره ای از فله و آغوز. (ناظم الاطباء). پاره ای از فله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


پیشنهاد کاربران

چهره

صورت ، چهره

چهره/صورت

چهره . صورت . سیما . جلوه



کلمات دیگر: