کلمه جو
صفحه اصلی

رخوه

فرهنگ فارسی

دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت بمعنی نرمی و سستی است .

لغت نامه دهخدا

رخوة. [ رَخ ْ وَ ] (ع ص ) رُخْوة. رِخْوة. مؤنث رَخْو. نرم و سست از هر چیزی . (ناظم الاطباء). مؤنث رَخْو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به رِخْوة در معنی وصفی شود.


رخوه. [ رِخ ْ وَ / وِ ] ( از ع ، اِمص ) رِخْوة. دردی است که اندام را سست گرداند و در اصل لغت به معنی نرمی وسستی است. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ) :
ناخس و رخوه کاسر و ضاغط
و آن مفسح کز او عضل شد چاک
( از نصاب الصبیان ص 47 )
و رجوع به رِخْوَة شود.

رخوة. [ رِخ ْ وَ ] (ع اِمص ) سستی و نرمی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مؤنث رِخْو. نرم وسست از هر چیزی . (ناظم الاطباء). مؤنث رِخْو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به رَخْوة شود.
- حروف رخوة ؛ سیزده حرف است بدین تفصیل : «خس »، «حظ»، «شص »، «هز»، «ضغث »، «فذ». (ناظم الاطباء). حروف رخوه سیزده است و آن چندی از حروف تهجی است که به نرمی از زبان برآیند یجمعها: خس ، حظ، شص ، هز، ضغث ، فذ. (آنندراج ) (منتهی الارب ). حروف رخوة سیزده حرف است : ث ،ح ، خ ، ذ، ز، س ، ش ، ص ، ض ، ظ، غ ، ف ، ه . (غیاث اللغات ). رجوع به رخوه شود.


رخوة. [ رِخ ْ وَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رخاوة. (ناظم الاطباء). سست و نرم شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رخاوة شود.


رخوة. [ رُخ ْ وَ ] (ع ص ) رَخْوة. رِخْوة. رجوع به رَخْوة شود.


پیشنهاد کاربران

در ماده ۱۳۸ ق. م به معنای زمین که خاک سست و نرم دارد .

زمین سست ( از نظر جغرافیایی وحقوقی )


کلمات دیگر: