تلا طم , متلا طم شدن , شاخه هاي خشک را زدن , هرس کردن , چيدن , زدن (موي وغيره) , دست ياپاي کسي را بريدن , باتنبلي حرکت کردن , شلنگ برداشتن
شذب
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
شذب. [ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) رگهای آشکار. ( از اقرب الموارد ). ظاهرعروق و رگها. ( از منتهی الارب ): رجل شذب العروق ؛ مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. ( ناظم الاطباء ).
شذب. [ ش َ ] ( ع مص ) بازکردن پوست درخت را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خشاوه کردن درخت را. ( از منتهی الارب ). || دفع کردن و راندن از کسی. || بریدن شی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شذب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) رگهای آشکار. (از اقرب الموارد). ظاهرعروق و رگها. (از منتهی الارب ): رجل شذب العروق ؛ مردی که رگهای آن ظاهر و نمایان باشد. (ناظم الاطباء).
شذب . [ ش َ ] (ع مص ) بازکردن پوست درخت را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشاوه کردن درخت را. (از منتهی الارب ). || دفع کردن و راندن از کسی . || بریدن شی ٔ را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شذب . [ ش َ ذَ ] (ع اِ) پاره های درخت . || پوست درخت . || بند آب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بقیه ٔ گیاه . (منتهی الارب ).بقیه ٔ گیاه خورده و جز آن . (از اقرب الموارد). || رخت ِ خانه از قماش و جز آن . (منتهی الارب ). متاع خانه از قماش و جز آن . (از اقرب الموارد). || پوستها و شاخهای پراکنده از درخت که آن را ببرند. (منتهی الارب ). پوستها و شاخهای متفرق و باقیمانده ٔ شاخهای درخت . (از اقرب الموارد). ج ، أشذاب .