کلمه جو
صفحه اصلی

استنلی کوبریک

دانشنامه عمومی

استنلی کوبریک (به انگلیسی: Stanley Kubrick) (زادهٔ ۲۶ ژوئیهٔ ۱۹۲۸- درگذشته ۷ مارس ۱۹۹۹) کارگردان و تهیه کنندهٔ یهودی تبار آمریکایی بود. بیشتر فیلم های کوبریک اقتباسات ادبی هستند. فیلم های کوبریک معمولاً جنجالی و همین طور مورد ستایش منتقدان واقع شده اند. کوبریک به دقیق بودن و به نمایش درآوردن همه جزئیات دقیق در فیلم هایش معروف بود. به همین علت روش او در فیلمسازی کند و طولانی بوده، تا آنجا که گاهی میان دو فیلم او سال ها وقفه می افتاده است. او در طول ۴۸ سال فعالیت در حیطه کارگردانی تنها ۱۳ فیلم بلند ساخت. سبک های گوناگون فیلم هایش و انزوای او چه در روش فیلمسازی و چه در مورد شخصیت فردی وی، او را مشهور ساخته است. استنلی کوبریک یکی از معدود کارگردانان کمالگرا در تاریخ سینما به شمار می آید. کوبریک جزء معدود کارگردان هایی بود که همواره در انتخاب فیلمنامه ریسک می کرد. او فیلم های خود را در ژانرهای گوناگونی می ساخت.
۱۹۸۸ - نامزد اسکار فیلم نامهٔ اقتباسی برای فیلم غلاف تمام فلزی به همراه مایکل هر و گوستاو هاسفورد
۱۹۷۶ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم بری لیندون
۱۹۷۶ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم بری لیندون
۱۹۷۶ - نامزد اسکار بهترین فیلم نامهٔ اقتباسی برای فیلم بری لیندون
۱۹۷۲ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم پرتقال کوکی
۱۹۷۲ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم پرتقال کوکی
۱۹۷۲ - نامزد اسکار فیلم نامه اقتباسی برای فیلم پرتقال کوکی
۱۹۶۹ - برنده اسکار جلوه های ویژه برای فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی
۱۹۶۹ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی
۱۹۶۹ - نامزد اسکار فیلم نامه اقتباسی برای فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به همراه آرتور سی کلارک.
۱۹۶۵ - نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم دکتر استرنجلاو
۱۹۶۵ - نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم دکتر استرنجلاو
۱۹۶۵ - نامزد اسکار فیلم نامهٔ اقتباسی برای فیلم دکتر استرنجلاو به همراه پیتر جرج و تری ساوترن
استنلی کوبریک در سال ۱۹۲۸ در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او اولین فرزند از خانوادهٔ چهار نفره ژاک کوبریک و همسرش گرترود بود. خواهرش باربارا در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد. اجداد کوبریک از مهاجران یهودی ساکن اتریش بودند. پدر او، ژاک، پزشک بود و آن ها در موقع تولد استنلی در آپارتمانی در خیابان کلینتون ۲۱۶۰ در برانکس زندگی می کردند. پدرش در دوازده سالگی شطرنج را به او آموخت که در سراسر زندگی اش به عنوان یک علاقه ماندگار شد. در سیزده سالگی، پدرش به عنوان هدیه تولد یک دوربین گارفلکس به او هدیه داد که توجه استنلی جوان را به عکاسی سوق داد. در نوجوانی به موسیقی جاز علاقه پیدا کرد و مدت کمی هم به عنوان یک نوازندهٔ درام مشغول بود.
در دوران دبیرستان، کوبریک با دوربین هدیه پدرش، به طور جدی به عکاسی پرداخت و به زودی به عنوان عکاس رسمی مدرسه شناخته شد. بعد از فارغ التحصیلی، عکس های خود را برای مجلهٔ نیویورکی لوک فرستاد. پس از مدتی به بازی حرفه ای شطرنج روی آورد و در همین حال فروش عکس به مجلهٔ لوک را نیز ادامه می داد، او در سال ۱۹۴۶ به عنوان یکی از خبرنگاران تمام وقت مجله شناخته شد. در شش سال فعالیت کوبریک در مجلهٔ لوک او عکس های بسیاری از مناظر و وقایع در آمریکا گرفت. او در این سال ها با «توبا متز» ازدواج کرد و به دهکدهٔ گرنویچ واقع در نیویورک نقل مکان کرد. او با دیدن فیلم های سینمایی در نیویورک، تحت تأثیر کارگردانی قرار گرفت.
در سال ۱۹۵۱ «الکس سینگر» دوست کوبریک او را تشویق کرد که یک فیلم مستند کوتاه برای شرکت March of Time بسازد. کوبریک موافقت کرد و با هزینهٔ شخصی فیلم روز نبرد را ساخت. اگرچه پخش کننده در همان سال کارش را تعطیل کرد، اما کوبریک توانست فیلم را به قیمت ۱۰۰ دلار به شرکت «آر.ک. او» (به انگلیسی: RKO) بفروشد. کوبریک کار در مجله لوک را رها کرد و دومین مستند کوتاهش را با نام کشیش پرنده در همان سال و با سرمایه گذاری RKO ساخت. سومین فیلمش «ملوان» اولین فیلم رنگی او به مدت ۳۰ دقیقه، تبلیغی برای «اتحادیهٔ جهانی ملوانان» بود. این فیلم ها همراه با چند فیلم کوتاه دیگر که اکنون باقی نمانده اند، تنها آثار او در گونه سینمای مستند بودند. او همچنین دستیار کارگردان یکی از قسمت های برنامه تلویزیونی اتوبوس همگانی دربارهٔ زندگی آبراهام لینکلن بود.

نقل قول ها

استنلی کوبریک کارگردان آمریکایی زادهٔ برانکس نیویورک بود که بیشتر عمرش را در انگلستان سپری کرد. کوبریک به عقیدهٔ بسیاری، از برجسته نرین فیلمسازان قرن بیستم محسوب می شود.
• فیلم بیشتر شبیه به موسیقی است تا داستان، یا باید باشد. باید سلسله ای از روحیات و احساسات باشد. درونمایه که پشت احساس قرار دارد، معنی فیلم، همهٔ آنها بعدتر خواهند آمد.• شاید خنده دار باشد اما بهترین کاری که فیلمسازان کم سن و سال می توانند انجام بدهند، این است که دوربین و فیلمی را در دست نگه دارند و هرجور فیلمی را بسازند.• چیزهای کمی وجود دارند که اساساً تشویق کننده و تحریک کننده تر از دیدن مرگ یک نفر باشند.• اگر می توان آن را نوشت یا به آن فکر کرد، پس می توان آن را فیلم کرد.• اشتباه گرفتن ترحم با عشق اشتباه است.• من در مدرسه هیچ چیز یاد نگرفتم و تا سن نوزده سالگی کتابی را برای لذت نخواندم.• ملل بزرگ همواره مانند گانگسترها عمل کرده اند و ملل کوچک مانند فاحشه ها.


کلمات دیگر: