کلمه جو
صفحه اصلی

بی مصرف


مترادف بی مصرف : به دردنخور، باطله، بی استفاده، بی فایده، بیهوده، مهمل، بی کاره

متضاد بی مصرف : مفید

فارسی به انگلیسی

unemployed, useless

useless


unemployed


فارسی به عربی

عاطل

مترادف و متضاد

useless (صفت)
خنثی، بیهوده، بی مصرف، عاری از فایده، غیر قابل استفاده، غیر ضروری، عاطل، زائد، نا کار، بی فایده، بلا استفاده، عبث، باطله

sodden (صفت)
خیس، بی مصرف، نیم پخته، اشباع شده، جوشانده، چروکیده و پژمرده، گیج و کند ذهن

bootless (صفت)
بیهوده، بی سود، بی مصرف، بی علاج، عاری از فایده

otiose (صفت)
مهمل، بی سود، بی مصرف، بی حرکت، بی نفع

unemployed (صفت)
بی مصرف، بی کار، بکار بیفتاده

به‌دردنخور، باطله، بی‌استفاده، بی‌فایده، بیهوده، مهمل ≠ مفید


بی‌کاره


فرهنگ فارسی

که محل صرف ندارد . که جای بکار رفتن ندارد . یا بیفایده و هیچکاره . آدمی بیمصرف هیچکاره کاغذی بیمصرف بکار نیامدنی .

لغت نامه دهخدا

بی مصرف. [ م َ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مصرف ) که محل صرف ندارد. که جای بکار رفتن ندارد. || بیفایده و هیچکاره. ( ناظم الاطباء ): آدمی بی مصرف ؛ هیچکاره. کاغذی بی مصرف ؛ بکار نیامدنی. ( یادداشت مؤلف ).

پیشنهاد کاربران

هرز

وا زده

do nothing

بلا استفاده . . . بدرد نخور . . . .


کلمات دیگر: