کلمه جو
صفحه اصلی

مشکلات


برابر پارسی : دشواری ها

فارسی به انگلیسی

difficulties, problems

مترادف و متضاد

difficulties (اسم)
رنج، مشکلات

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مشکله ( مشکل ) : و چو بنیاد این کتاب بر گشایش مشکلات دینی و معضلات فلسفی بود نام نهادم مر این کتاب را جامع الحکمتین .

لغت نامه دهخدا

مشکلات. [ م ُ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) چیزهای دشوار و سخت و پیچدار و مغلق. ( ناظم الاطباء ). ج ِ مشکل : در مشکلات محمودی و مسعودی و مودودی ( ره ) رجوع با وی میکنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286 ).
وگر بپرسی از این مشکلات مر ما را
به پیش حمله تو پای سخت بفشاریم.
ناصرخسرو.
هر کجا تابم ز مشکاتت دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی.
مولوی.
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است.
سعدی.
مشکلات دهر را فکر حکیم آسان نکرد
خیز تا ما مشکلات دهر را آسان کنیم.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی ساره

دشواری ها، دشوار یها


نقل قول ها

مشکلات و حل مسئله
• «مشکلات بخشی از زندگی است. همه مشکل دارند، کشورها هم همین طور … تنها کاری که می شود کرد این است که آن ها را قبول کنیم. آن ها را حل کنیم و پشتِ سر بگذاریم و یا اینکه انسان با مشکلات بسازد. وقتی که امکان داشته باشد انسان باید مبارزه کند، ولی وقتی امکانش موجود نیست و غیرممکن به نظر می رسد، بهتر است که با آن ها کنار آمده، بدون مقاومت و بدونِ آه-و-ناله کردن.» مصاحبه با اوریانا فالاچی -> ایندیرا گاندی
• «مسئله یا مشکل به اختصار پدیده ای است که مهم ترین ارزش ها و سلامت یک جامعه را تهدید می کند، گسترش زیادی دارد، تا آنجا که همه یا گروهی از افراد جامعه معتقدند برای بهبود وضعیت باید اصلاحاتی در سیاست ها و برنامه ها انجام شود زیرا آن پدیده مانعی برای توسعه جامعه است. اما وقتی برای پاسخ به مسئله یا مشکل در قالب ساختارهای موجود نتوان راهی جست و برای بهبود وضع نیاز به اصلاحات ساختاری باشد در این صورت مسئله به بحران تبدیل می شود.» -> سعید مدنی

پیشنهاد کاربران

Problems

گره {زیر "گ" و "ر"}

برای واژه برابر و همتای مشکلات در زبان پارسی من واژه های گرفتاری و دردسر را پیشنهاد میکنم



کلمات دیگر: