کلمه جو
صفحه اصلی

مقروض


مترادف مقروض : بده کار، قرض دار، وام دار، وامی

متضاد مقروض : بستان کار، طلب کار

برابر پارسی : بدهکار، وامدار

فارسی به انگلیسی

having a debt, indebted


indebted


indebted, owing, having a debt

مترادف و متضاد

اسم بده‌کار، قرض‌دار، وام‌دار، وامی ≠ بستان‌کار، طلب‌کار


بدهکار، قرضدار، وامدار، وامی ≠ بستانکار، طلبکار


obligor (اسم)
بدهکار، مقروض

فرهنگ فارسی

بریده شده، درفارسی به معنی وام دار و بدهکارمیگویند
( اسم ) کسی که بدیگری وام دارد وامدار بدهکار جمع : مقروضین توضیح مقروض که بمعنی مدیون و بدهکار استعمال کننده در زبان عربی بمعنی بریده شده است و قرض بمعنی دین فعل مجرد ندارد تا [ مقروض ] یعنی بدهکارصحیح باشد. در لغت عرب قرض دادن را [ اقراض ] و قرض گرفتن را [ اقتراض ] گویند. ( دکتر خیام پور . نداب ۹۹:۳ - ۲ )
نشخوار شتر که از گلو بر آرد .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کسی که به دیگری وام دارد، مدیون ، قرض دار، بدهکار.

لغت نامه دهخدا

مقروض. [ م َ ] ( ع اِ ) نشخوار شتر که از گلو برآرد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) بریده شده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مدیون و قرض دار و وام دار. ( ناظم الاطباء ). وام داده شده. ( آنندراج ). بدهکار. غریم. مدیون و در عربی بدین معنی نیامده اما در میان فارسی زبانان معمول است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مقروض که به معنی مدیون و بدهکار استعمال کنند، در زبان عربی به معنی بریده شده است و «قرض » به معنی «دین » فعل مجرد نداردتا «مقروض » به معنی بدهکار صحیح باشد. در لغت عرب قرض دادن را «اقراض » و قرض گرفتن را «اقتراض » گویند. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شماره 3 ).

فرهنگ عمید

۱. بریده شده.
۲. وام دار، بدهکار.

پیشنهاد کاربران

وایم

ریکاوری افراد مقروض

بدهکار

بدهکار، قرض دار، وام دار، وامی

وامدار . . . . . . بدهکار . . . . . .


کلمات دیگر: