soft part, fontanel
نرمه
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
( نرمه (مثل نرمه گوش ) ) شحمة الاذن
مترادف و متضاد
گوشه، لخته، خاج، اویز، نرمه، بخشی از عضله یا مغز
فرهنگ فارسی
نوعی پودر با دانههای کوچکتر از 44 میکرون
هرچیزنرم وملایم، پرده گوش که گوشواره به آن آویزند
( اسم ) ۱ - هرچیزنرم .۲ - پره گوش . نرمه گوش لاله گوش .
( اسم ) ۱ - هرچیزنرم .۲ - پره گوش . نرمه گوش لاله گوش .
فرهنگ معین
(نَ مِ ) (ص . ) ۱ - نرم و نازک . ۲ - پرة گوش .
لغت نامه دهخدا
نرمه. [ ن َ م َ / م ِ ] ( ص ) نرم. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). ملایم. ( آنندراج ). نرم و نازک. ( ناظم الاطباء ). نرمق. ( منتهی الارب ). || مقابل زبره.
- نرمه آرد ؛ آردبسیار نرم بیخته. آردی که از نرمی چون غبار است.
|| ( اِ ) حصه پائین گوش که نسبت به حصه بالا نرم است و لفظ دیگرش لاله گوش است. ( فرهنگ نظام ). بناگوش. ( آنندراج ).
- نرمه استخوان ؛ غضروف سر استخوان. ( ناظم الاطباء ).
- نرمه بینی ؛ مارن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( نصاب الصبیان ). کرکرانک که فاصل منخرین است. مُحَرَّم. ( یادداشت مؤلف ).
- نرمه سر کودک ؛ آن جزء از سر کودک نوزائیده که نرم است. ( ناظم الاطباء ). جان دانه. ملاج. یافوخ.
- نرمه گوش ؛ غضروف اطراف حلقه گوش. ( ناظم الاطباء ). روم. ( منتهی الارب ). شحمةالاذن. ( دهار ). شحم اذن. حِجّة. گوشتی که در سفلای گوش آدمی آویخته است.( یادداشت مؤلف ).
- از نرمه گوش ؛به کمال اطاعت. از بن گوش. ( آنندراج ) :
صبر از متعذر چه کنم گر نکنم
گر خواهم و گر نخواهم از نرمه گوش.
نرمه ای را که تو دیدی ز عزیزی دستار
عاقبت گیوه شد و خلق بر او می گذرند.
- نرمه آرد ؛ آردبسیار نرم بیخته. آردی که از نرمی چون غبار است.
|| ( اِ ) حصه پائین گوش که نسبت به حصه بالا نرم است و لفظ دیگرش لاله گوش است. ( فرهنگ نظام ). بناگوش. ( آنندراج ).
- نرمه استخوان ؛ غضروف سر استخوان. ( ناظم الاطباء ).
- نرمه بینی ؛ مارن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( نصاب الصبیان ). کرکرانک که فاصل منخرین است. مُحَرَّم. ( یادداشت مؤلف ).
- نرمه سر کودک ؛ آن جزء از سر کودک نوزائیده که نرم است. ( ناظم الاطباء ). جان دانه. ملاج. یافوخ.
- نرمه گوش ؛ غضروف اطراف حلقه گوش. ( ناظم الاطباء ). روم. ( منتهی الارب ). شحمةالاذن. ( دهار ). شحم اذن. حِجّة. گوشتی که در سفلای گوش آدمی آویخته است.( یادداشت مؤلف ).
- از نرمه گوش ؛به کمال اطاعت. از بن گوش. ( آنندراج ) :
صبر از متعذر چه کنم گر نکنم
گر خواهم و گر نخواهم از نرمه گوش.
سعدی.
|| نوعی از پارچه تنک و نرم. ( ناظم الاطباء ) : نرمه ای را که تو دیدی ز عزیزی دستار
عاقبت گیوه شد و خلق بر او می گذرند.
نظام قاری.
فرهنگ عمید
۱. هر چیز نرم و ملایم.
۲. (زیست شناسی ) پرۀ گوش که گوشواره به آن آویخته می شود.
۳. قسمت نرم بعضی اعضای بدن.
۲. (زیست شناسی ) پرۀ گوش که گوشواره به آن آویخته می شود.
۳. قسمت نرم بعضی اعضای بدن.
دانشنامه عمومی
نرمه (سمیرم)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سمیرم در استان اصفهان ایران است.
این روستا در دهستان وردشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۳ نفر (۲۷خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان وردشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۳ نفر (۲۷خانوار) بوده است.
wiki: نرمه
فرهنگستان زبان و ادب
{fines, subsieve size fraction, subsieve fraction} [مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] نوعی پودر با دانه های کوچک تر از 44 میکرون
گویش مازنی
خرده چوب
/narme/ خرده چوب
واژه نامه بختیاریکا
( نرمِه ) باد شکم؛
( نَرِمِه ) قهر
( نَرِمِه ) قهر
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
نمره. شماره. پلاک. .
Normeh
نمره. شماره. پلاک. .
Normeh
کلمات دیگر: