کلمه جو
صفحه اصلی

بدنی


مترادف بدنی : جسمی

متضاد بدنی : روحی، فکری

فارسی به انگلیسی

bodily, carnal, corporal, corporeal, fleshly, materials, personal, physical, rough, sensual, somatic, flash - coloured

bodily, physical, flash - coloured


bodily, carnal, corporal, corporeal, fleshly, materials, personal, physical, rough, sensual, somatic


فارسی به عربی

جسمانی

مترادف و متضاد

bodily (صفت)
دارای بدن، بدنی، جسمانی

physical (صفت)
بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکی

corporal (صفت)
بدنی، جسمی

somatic (صفت)
بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنی

corporeal (صفت)
بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای ماده

systemic (صفت)
بدنی، همستی، جهازی

اسم جسمی ≠ روحی، فکری


جسمی ≠ روحی، فکری


فرهنگ فارسی

منسوب و متعلق به تن و بدن یا برنگ بدن .

لغت نامه دهخدا

بدنی. [ ب َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به تن و بدن. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ). || برنگ بدن. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: