bodily, carnal, corporal, corporeal, fleshly, materials, personal, physical, rough, sensual, somatic, flash - coloured
bodily (صفت)دارای بدن، بدنی، جسمانیphysical (صفت)بدنی، جسمانی، طبیعی، مادی، فیزیکیcorporal (صفت)بدنی، جسمیsomatic (صفت)بدنی، طبیعی، جسمی، مادی، تنیcorporeal (صفت)بدنی، جسمانی، جسمی، مادی، دارای مادهsystemic (صفت)بدنی، همستی، جهازی
بدنی. [ ب َ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب و متعلق به تن و بدن. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ). || برنگ بدن. ( یادداشت مؤلف ).