کلمه جو
صفحه اصلی

بدگو


مترادف بدگو : بدزبان، بددهن، ملامتگر، ناسزاگو، نمام

متضاد بدگو : ستایشگر، مداح

مترادف و متضاد

۱. بدزبان، بددهن
۲. ملامتگر، ناسزاگو،
۳. نمام ≠ ستایشگر، مداح


فرهنگ فارسی

( صفت ) کسی که زیاد دشنام دهد آنکه غالبا سخن زشت گوید بد زبان بد دهان .

لغت نامه دهخدا

بدگو. [ ب َ ] ( نف مرکب ) کسی که گفتار زشت دارد. ( آنندراج ). عیب گو. مفتری. آنکه فحش و زشت می گوید. ( ناظم الاطباء ). عیاب. ( یادداشت مؤلف ). بدگوینده. بدگوی. بدزبان. بددهن :
زبان بدگو چونانکه رسم اوست مرا
جدا فکند از آن حق شناس حرمت دان.
فرخی.
و رجوع به بدگوی شود.
- امثال :
بدی یا بدگو داری . ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 409 ). و رجوع به همین کتاب شود.

فرهنگ عمید

بدزبان، بددهان، کسی که دشنام می دهد و حرف زشت می زند.

پیشنهاد کاربران

detractor


کلمات دیگر: