کلمه جو
صفحه اصلی

ولی نعمت

فارسی به انگلیسی

benefactor

فارسی به عربی

راعی , محسن

مترادف و متضاد

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

benefactor (اسم)
بانی خیر، نیکوکار، ولینعمت، واقف، صاحب خیر

فرهنگ معین

(وَ. نِ مَ ) [ ع . ] (ص مر. ) آن که بر کسی حق نعمت دارد.

لغت نامه دهخدا

ولی نعمت. [ وَ لی ی ِ ن ِ م َ / وَ ن ِ م َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه بر کسی حق نعمت دارد. نگهبان نعمت :
فروغ دل و دیده مقبلان
ولی نعمت جان صاحبدلان.
حافظ.
|| بزرگ. سرور. رجوع به ولی ( از ع ، ص ، اِ )در این معنی شود.

فرهنگ عمید

خداوند نعمت، آن که بر کسی حق نعمت دارد.

دانشنامه عمومی



کلمات دیگر: