کلمه جو
صفحه اصلی

پنهانی


مترادف پنهانی : اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، درخفا، مخفیانه

متضاد پنهانی : آشکارا

فارسی به انگلیسی

concealment, occultness, clandestinely, covert, covertly, crypto-, low profile, furtive, sneaking, stealthy, surreptitious, ulterior, undercover, underground, huggermugger, hush-hush

concealment


clandestinely, covert, covertly, crypto-, low profile, furtive, sneaking, stealthy, surreptitious, ulterior, undercover, underground


فارسی به عربی

سریة

مترادف و متضاد

hugger-mugger (اسم)
درهم و برهمی، پنهانی، تنهایی، مطلب محرمانه

concealment (اسم)
اختفاء، پنهانی، پنهان بودن

privacy (اسم)
اختفاء، پنهانی، تنهایی، پوشیدگی، خلوت

latency (اسم)
پنهانی، رکود، نهفتگی، پوشیدگی، ناپیدایی، دوره کمون، دوره عکس العمل، مرحله پنهانی

hugger-mugger (صفت)
پنهان، زیر جلی، پنهانی

hidden (صفت)
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون

potential (صفت)
نهانی، پنهانی، بالقوه، ذخیره ای، دارای استعداد نهانی

cryptographic (صفت)
نهفته، پنهانی

اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، نهانی ≠ آشکارا


درخفا، مخفیانه


۱. اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، نهانی
۲. درخفا، مخفیانه ≠ آشکارا


فرهنگ فارسی

۱- ( صفت ) نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار . ۲- مخفیانه در خفا . ۳- ( اسم ) سرار ( در احوال ماه ) ( التفهیم ).

فرهنگ معین

( ~. ) ۱ - (ص نسب . ) نهفته ، نهانی ، پوشیده ، مخفی . مق . پیدا، آشکار. ۲ - (ق مر. ) مخفیانه ، در خفا.

لغت نامه دهخدا

پنهانی. [ پ َ / پ ِ ] ( ص نسبی ، ق ) نهانی. نهفته. خبی ٔ. ( منتهی الارب ). خَب ْء.( منتهی الارب ) ( دهار ). پوشیده. مستور. غیب. ( منتهی الارب ). خبیئة. مخفی. مقابل پیدا و آشکار :
گوئی اندر دل پنهانت همی دارم دوست
به بود دشمنی از دوستی پنهانی.
منوچهری.
نشست در مجلس عالی بحضور اولیای دولت و دعوت و زعیمان به پنهانیها و آشکارها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ).
ز آنروز بترس کاندر او پیدا
آید همه کارهای پنهانی.
ناصرخسرو.
غرضی کز تو نیست پنهانی
تو برآور که هم تو میدانی.
نظامی.
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب
ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود.
حافظ.
- امثال :
که زیر رنج بود گنجهای پنهانی .
مجیر بیلقانی.
- پنهانی گفتن ؛ تخافُت. خَفت. ( منتهی الارب ).
|| مخفیانه. در خفا.

فرهنگ عمید

۱. نهانی، نهفته، پوشیده.
۲. (قید ) به طور پوشیده دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب / ای عزیز من نه عیب آن بِه که پنهانی بُوَد (حافظ: ۴۴۰ ).

دانشنامه عمومی


واژه نامه بختیاریکا

دُز بیاری

جدول کلمات

نهانی

پیشنهاد کاربران

privily


کلمات دیگر: