کلمه جو
صفحه اصلی

پیروزمند


مترادف پیروزمند : پیروزگار، غالب، فاتح، منتصر، فیروزمند، مظفر، منصور، کامیاب، مرادمند، موفق

متضاد پیروزمند : مغلوب

فارسی به انگلیسی

victorious, exultant, triumphant, victor, winner, winning

victorious


exultant, triumphant, victor, victorious, winner, winning


مترادف و متضاد

پیروزگار، غالب، فاتح، منتصر، فیروزمند، مظفر، منصور ≠ مغلوب


کامیاب، مرادمند، موفق


۱. پیروزگار، غالب، فاتح، ، منتصر، فیروزمند، مظفر، منصور
۲. کامیاب، مرادمند، موفق ≠ مغلوب


فرهنگ فارسی

پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، کامیاب، مظفر
( صفت ) ۱- با پیروزیمظفرمنصور فاتح فیروزمند. ۲- بمراد رسیده کامیاب : بنوعی دلم گشت پیروز مند کزان گونه دیوی در آمد ببند. ( نظامی )

لغت نامه دهخدا

پیروزمند. [ م َ ] ( ص مرکب ) فیروزمند. مظفر. باپیروزی. منصور. فاتح. برمُراد. کامیاب :
بنوعی دلم گشت پیروزمند
کزآن گونه دیوی درآمد ببند.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. پیروزی یافته، به پیروزی رسیده، مظفر، پیروزوَر.
۲. کامیاب.

پیشنهاد کاربران

نصرت اثر

ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 179 ) .


کلمات دیگر: