کلمه جو
صفحه اصلی

نردبان


مترادف نردبان : پلکان، مرقات، نردبام

فارسی به انگلیسی

ladder

فارسی به عربی

درجة , سلم

مترادف و متضاد

escalade (اسم)
صعود، نردبان، بالاروی

stair (اسم)
درجه، مرتبه، پله، نردبان، پلکانی، پله کان

ladder (اسم)
نردبان، پلکان

stile (اسم)
نردبان، پلکان، سنگچین، چوب عمودی چهارچوب درب

stairwell (اسم)
نردبان، پله کان عمودی

پلکان، مرقات، نردبام


فرهنگ فارسی

پلکان چوبی، نوردبان، ونوردبام، بام نورد
۱ - دوچوب یادوقطعه فلزبلندعمودی که درمیان آنهابفاصله معین چوبهایاقطعات فلزی افقی کارگذاشته اندوبتوسط آن ازدیواردرخت وغیره بالاروندویاببام خانه بر آیندزینه . یانردبان فلزی .نردبانی که ازفلز ساخته شده .۲ - زینه ای که درجنگهای قدیم برای بالارفتن ازحصاربکارمیبردند: خرک ومنجنیق ونردبان وغیره ... یانردبان درراه نهادن (افکندن ).( اسم ) .دراثنای راه باهمراهان سخن گفتن تامسافت بی تعب طی شود: مکن عمررادرخموشی تباه زگفتارنه نردبانی براه . ( طالب آملی فرنظا. )

فرهنگ معین

(نَ دَ ) (اِ. ) = نردبام : دو چوب یا دو قطعة فلزی بلند عمودی که در میان آن ها به فاصلة معین چوب ها یا قطعات فلزی افقی کار گذاشته و توسط آن از دیوار، درخت و غیره بالا روند، زینه .

لغت نامه دهخدا

نردبان. [ ن َ ] ( اِ ) نردبام ( شیرازی ). نوردبان ( اصفهانی ). کردی دخیل : نردووان ، ( درجه ، نردبان )، نردوآن ، اردوان ، گیلکی دخیل : نردبام ، تهرانی : نوردبون ، در اراک : نردونگ ، ظاهراً از:نرد ( نورد ) + بان ( = بام ). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها به فاصله ها چوبهائی افقی کار گذاشته باشند و برای بالا رفتن از درخت و دیوار و امثال آن به کار رود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). ترجمه درجه است و به معنی زینه باشد اعم از چوب و غیر چوب. ( برهان قاطع ). و اصل در آن نوردبام بود که راه بام به آن نوردیده می شود. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). دو چوب بلندی که در میان آنها به فاصله ها چوب ها مانند پله های پلکان کار گذاشته شده و در بالا رفتن از درخت و دیوار و جز آنها استعمال می شود. ( از فرهنگ نظام ) . زینه. ( غیاث اللغات ). پله. درجه. مرتبه. زینه ، خواه از چوب باشد یا جز آن. ( ناظم الاطباء ). سُلَّم. ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). معراج. ( منتهی الارب ) ( دهار ). اُدْرُجّة. دَرَجة. دُرْجة. دُرَجّة. مِرقاة. مَرقاة. ( از منتهی الارب ) :
چهل پایه نردبان از برش
که میرفت تا اوج کیوان سرش.
فردوسی.
گر آن زر که اوداد برهم نهندی
نگر آیدی چرخ را نردبانی.
فرخی.
تو را آن جهان نردبان این جهان است
به سر بر شدن باید این نردبان را.
ناصرخسرو.
سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه ازصلات و دگر پایه از صیام.
ناصرخسرو.
گفتا که : به زیر نردبان بنشین
بندیش ز پایهای سارانی.
ناصرخسرو ( دیوان چ مینوی ص 59 ).
همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پله نخستین از نردبانیا.
رونی.
و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته است کی سواران آسان بر آن روند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 126 ).
بر آسمان چگونه توان شد به نردبان.
عثمان مختاری.
اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد.
سنائی.
شیرمردان دین در آخر کار
نردبانی بساختند از دار.
سنائی.
اگر صد قرن از این عالم بپوئی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی.
سنائی.

نردبان . [ ن َ ] (اِ) نردبام (شیرازی ). نوردبان (اصفهانی ). کردی دخیل : نردووان ، (درجه ، نردبان )، نردوآن ، اردوان ، گیلکی دخیل : نردبام ، تهرانی : نوردبون ، در اراک : نردونگ ، ظاهراً از:نرد (نورد) + بان (= بام ). دو چوب یا آهن عمودی که در میان آنها به فاصله ها چوبهائی افقی کار گذاشته باشند و برای بالا رفتن از درخت و دیوار و امثال آن به کار رود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ترجمه ٔ درجه است و به معنی زینه باشد اعم از چوب و غیر چوب . (برهان قاطع). و اصل در آن نوردبام بود که راه بام به آن نوردیده می شود. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). دو چوب بلندی که در میان آنها به فاصله ها چوب ها مانند پله های پلکان کار گذاشته شده و در بالا رفتن از درخت و دیوار و جز آنها استعمال می شود. (از فرهنگ نظام ) . زینه . (غیاث اللغات ). پله . درجه . مرتبه . زینه ، خواه از چوب باشد یا جز آن . (ناظم الاطباء). سُلَّم . (ترجمان القرآن ) (دهار). معراج . (منتهی الارب ) (دهار). اُدْرُجّة. دَرَجة. دُرْجة. دُرَجّة. مِرقاة. مَرقاة. (از منتهی الارب ) :
چهل پایه ٔ نردبان از برش
که میرفت تا اوج کیوان سرش .

فردوسی .


گر آن زر که اوداد برهم نهندی
نگر آیدی چرخ را نردبانی .

فرخی .


تو را آن جهان نردبان این جهان است
به سر بر شدن باید این نردبان را.

ناصرخسرو.


سوی بهشت عدن یکی نردبان کنم
یک پایه ازصلات و دگر پایه از صیام .

ناصرخسرو.


گفتا که : به زیر نردبان بنشین
بندیش ز پایهای سارانی .

ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 59).


همت بلند باید کردن که تو هنوز
بر پله ٔ نخستین از نردبانیا.

رونی .


و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته است کی سواران آسان بر آن روند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 126).
بر آسمان چگونه توان شد به نردبان .

عثمان مختاری .


اگر بسیار بندیشی خرد باشد از او عاجز
کجا بر آسمان تاند شد آنکو نردبان دارد.

سنائی .


شیرمردان دین در آخر کار
نردبانی بساختند از دار.

سنائی .


اگر صد قرن از این عالم بپوئی سوی آن بالا
چو دیگر سالکان خود را هم اندر نردبان بینی .

سنائی .


چنان بلندسخن مهتری که گر خواهد
به بام عرش برآید به نردبان سخن .

سوزنی .


کس به سر آسمان برنشد از نردبان .

جمال الدین عبدالرزاق .


ظلم و حرم تو حاش ﷲ
پای سگ و نردبان کعبه .

خاقانی .


طمْع نبینی به بر طبع من
پیل که بیند به سر نردبان .

خاقانی .


با زمانه پنجه در نتوان فکند
بر فلک هم نردبان نتوان نهاد.

خاقانی .


این بگفت و آتشین آهی بزد
آنگهی بر نردبان دار شد.

عطار.


در بر آن کار عالی کار خلق
اشتری برنردبان خواهد بدن .

عطار.


نتوان به آسمان ز ره نردبان رسید.

کمال الدین اسماعیل .


ای بنازیده به ملک و خان ومان
نزد عاقل اشتری بر نردبان .

مولوی .


سوی بام آمد ز متن نردبان
جاذب هر جنس راهم جنس دان .

مولوی .


نردبان خلق این ما و من است
عاقبت زین نردبان افتادن است .

مولوی .


رباخواری از نردبانی فتاد
شنیدم که هم در نفس جان بداد.

سعدی .


به دوزخ درافتادم از نردبان .

سعدی .


نردبانی چنان بساز ای کرد
که تواند به آسمانت برد.

اوحدی .


نجوید نردبان مرغ از پی بام .

امیرخسرو.


به یک گام کز نردبانی جهی
سلامت بود گر به جانی جهی .

امیرخسرو.


بام قصر وصال اوست بلند
نردبان خیال ما کوتاه .

آصفی (از آنندراج ).


- نردبان افکندن (نهادن ) ؛ در اثنای راه سر حرف با رفیقان باز کردن تا تصدیع مسافت راه تخفیف یابد و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته . (آنندراج ) :
مکن عمر را در خموشی تباه
ز گفتار نه نردبانی به راه .

طالب آملی (از آنندراج ).


- نردبان بر بام بودن ؛ پریشان اختلاط بودن .(آنندراج ).
- نردبان به راه انداختن .
- نردبان چرمین ؛ نردبانی که از چرم سازند : و برای اهل کوهستان قلعه ها ساخت چنانکه الا به نردبان چرمین نتواند رفت . (تاریخ طبرستان ).
- امثال :
با نردبان به آسمان نتوان رفت .
شتر بر نردبان .
مثل نردبان دزدها .
نردبان پله پله ؛ کار را به صبرو متانت باید انجام داد. باید رعایت مراتب را کرد.

فرهنگ عمید

پلکان چوبی.

دانشنامه عمومی

نردبان دو قطعه چوب یا فلز بلند عمودی است که در میان آن ها به فاصله معیّن، چوب ها یا قطعات فلزی افقی کار گذاشته و توسط آن از دیوار، درخت و غیره بالا می روند.نردبانها ابزار ساده ای برای دست یابی به ارتفاعات و سطوح بالاتر می باشند که اگر از آن ها به درستی استفاده و مراقبت نماییم، برای سال های زیادی قابل استفاده خواهند بود. نردبانها از مواد اولیه متفاوت و در طراحی های متنوعی ساخته می شوند و در همه اشکال، اندازه ها موجود بوده و در صنایع گوناگون نیز موارد استعمال متنوعی دارند.
عمده ترین خطر هنگام استفاده از نردبان ها، سقوط است که در نتیجه انجام یک سری اعمال و شرایط ناایمن ایجاد می گردد که از جمله آن ها می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
این خطرات در صورتی که کارگران مایل به انجام روش صحیح کار با نردبان بوده و نردبانها نیز در شرایط مطلوب نگاه داشته شوند، به حداقل خواهد رسید. اقدامات زیر باعث کاهش حوادث و جراحات حاصل از نردبانها خواهد گردید:
قبل و بعد از هر بار مصرف باید از نردبان بازرسی کرده و از کاربرد نردبان های با عیوب عمده بپرهیزیم. پله ها باید نشکن باشند، بستها سفت و با اطمینان متصل شده باشند، طنابها و قرقره ها و سایر اجزای متحرک به طرز مناسبی کار کنند و... .اگر بازرسی اولیه ایرادی را نشان دهد، نردبان باید تعمیر گردد و اگر انجام تعمیرات ممکن و عملی نیست یا نتیجه مورد نظر را حاصل نمی کند، این نردبان باید کنار گذاشته شود و نردبان جدیدی مورد استفاده قرار گیرد.همچنین برای جلوگیری از مصرف این نردبانها توسط سایرین، برچسبی بر روی آن چسبانده و معیوب بودن آن را بر روی برچسب ذکر می کنیم: سپس نسبت به رفع عیب و نقص و تعویض قسمت های فرسوده و خراب نردبان اقدام می نماییم.

گویش اصفهانی

تکیه ای: nardavun
طاری: sart /nevardevun
طامه ای: nardebun
طرقی: sart
کشه ای: nevardevun
نطنزی: nardevon / sard


جدول کلمات

رازینه, ارچین, اشل, پله, معراج

پیشنهاد کاربران

هدینه

سلمی

نردووان یک واژه تورکی که وارد زبان های دری ، کردی و. . . شده و به شکل های گوناگون تلفظ میشود

لاتو

رازینه، پلکان، لاتو

نردبان ، نرده ( Companionway ) [اصطلاح دریانوردی] :پله و یا نردبانی که برای بالا رفتن و پائین آمدن از یک دک به دک دیگر در روی دکها نصب میگردد .

این برنامه فوق العاده هست لطفا این برنامه رو به خوبی حفظ کنید این ببرنامه مناسب برای افرادی که انگلیسی بلد نیستند


معراج

زینه . . . .

مرقات . . . . .


کلمات دیگر: