مترادف بد گوار : ثقیل
بد گوار
مترادف بد گوار : ثقیل
فارسی به عربی
عسر الهضم
مترادف و متضاد
بد خلق، غمگین، دارای اختلال هاضمه، بد گوار
بد گوار، غیر قابل هضم
فرهنگ فارسی
که بد گوارد که بد هضم شود .
لغت نامه دهخدا
بدگوار. [ ب َ گ ُ ] ( نف مرکب ) که بد گوارد. که بد هضم شود. دژگوارد. بطی ءالانهضام. بطی ءالهضم. سَیَّی ٔالهضم. بدگوارد. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
این راز نعمت تو طعامی است خوش مزه
و آن راز سطوت توشرابیست بدگوار.
تیزی و تلخ و بدگوار و غلیظ
صبری ای...خواره زن ، صبری.
سقفی است زرنگار و ز مهتاب نردبان.
چو فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای.
کارزانیان لذت سلوی و من نیند.
این راز نعمت تو طعامی است خوش مزه
و آن راز سطوت توشرابیست بدگوار.
مسعودسعد.
شراب خرمایی... غلیظ و بدگوار است و راه جگر ببندد. ( نوروزنامه ). تخم کتان بدگوار است و معده را زیان دارد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).تیزی و تلخ و بدگوار و غلیظ
صبری ای...خواره زن ، صبری.
سوزنی.
آبی است بدگوار ز یخ بسته طاق پل سقفی است زرنگار و ز مهتاب نردبان.
خاقانی.
چون تنور از نار نخوت هرزه خوار و تیزدم چو فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای.
خاقانی.
بل تا مرض کشند ز خوانهای بدگوارکارزانیان لذت سلوی و من نیند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 175 ).
کلمات دیگر: