مترادف نطفه : اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی
برابر پارسی : تَنده، تخم، تخمه، تخمک
sperm
اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی
نطفة. [ ن َ طَ ف َ ](ع اِ) نُطَفَة. گوشواره یا مروارید روشن یا مروارید خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نَطَف .
نطفة. [ ن َ طِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث نَطِف است به معنی ماده شتر که به نَطَف مبتلاست . رجوع به نَطِف و نَطَف شود.
نطفة. [ ن ُ طَ ف َ ] (ع اِ) واحد نُطَف است . رجوع به نَطَفَة و نُطَف شود.
نطفة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) آب مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب منی . (آنندراج ). آبی که از انسان به شهوت خارج شود و از آن بچه آید. (از متن اللغة). آب پشت دررحم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). آن آب که بچه از آن بود. (مهذب الاسماء). عسیلة. (منتهی الارب ). ج ، نطف ، نطاف . || آب صافی و روشن ، کم باشد یا بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). آب اندک که در تک دلو و مشک بماند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). (از اقرب الموارد). ج ، نطف ، نطاف . || دریا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بحر. (متن اللغة). ج ، نطف ، نطاف . رجوع به نطفتان شود. || مروارید. (از متن اللغة). رجوع به نُطَفَة شود. || دلو. (از متن اللغة).