کلمه جو
صفحه اصلی

بداوت


مترادف بداوت : بادیه نشینی، صحرانشینی، بیابانگردی

متضاد بداوت : شهرنشینی، تمدن

مترادف و متضاد

بادیهنشینی، صحرانشینی، بیابانگردی ≠ شهرنشینی، تمدن


فرهنگ فارسی

بادیه نشینی، صحرانشینی، بادیه گردی
( مصدر ) در بادیه اقامت کردن صحرا نشین شدن .

لغت نامه دهخدا

بداوت. [ ب َ / ب ِ وَ ] ( از ع ، اِمص ) صحرانشینی. بادیه نشینی. مقابل حضارت. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداوة شود.

بداوة. [ ب َ وَ ] ( ع اِمص ) بداءَة. رجوع به بداءة شود.

بداوة. [ ب َ وَ ] ( ع اِ ) آنچه اول پیدا گردد از هر چیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آنچه اول ظاهرگردد از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از قاموس از ذیل اقرب الموارد ). || سماروغ. || نوعی از خاک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

بداوة. [ ب َ / ب ِ وَ ] ( ع اِ ) صحرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). صحرا و دشت. ( ناظم الاطباء ). بادیه. ( از اقرب الموارد ). بِداوّی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ). || اقامت در بادیه. خلاف حضارت. ( از اقرب الموارد ). خلاف حضر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). بدوی منسوب است به آن. ( منتهی الارب ).

بداوت . [ ب َ / ب ِ وَ ] (از ع ، اِمص ) صحرانشینی . بادیه نشینی . مقابل حضارت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بداوة شود.


فرهنگ عمید

صحرانشینی، بادیه گردی.


کلمات دیگر: